جدایی صنعت از دانشگاه

کاهش بهره‌وری جهانی

بررسی‌ها نشان می‌دهد درحالی‌که در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ تولید ساعتی کارگران در سرتاسر جهان ثروتمند ۴درصد در سال افزایش می‌یافت، در دهه قبل از همه‌گیری کووید-۱۹، یک‌درصد در سال به رشدی عادی تبدیل شده بود. حتی با وجود موج نوآوری در هوش مصنوعی (AI)، رشد بهره‌وری ضعیف باقی ماند و به کمتر از یک‌درصد در سال رسیده است، که خبر بدی برای رشد اقتصادی است. مقاله جدیدی توسط آشیش آرورا، شارون بلنزون، لاریسا سی. چیوآکا، لیا شیر و هانسن ژانگ، پنج اقتصاددان، نشان می‌دهد که رشد زیاده از حد دانشگاه‌ها و بهره‌وری راکد جهان ثروتمند می‌توانند دو روی یک سکه باشند.

برای اینکه بفهمید چرا، به تاریخ مراجعه کنید. در دوره پس از جنگ، آموزش عالی نقش متوسطی در نوآوری داشت. کسب‌وکارها مسوولیت بیشتری برای دستیابی به پیشرفت‌های علمی عهده‌دار بودند: در دهه ۱۹۵۰ در آمریکا چهار برابر دانشگاه‌ها برای تحقیق هزینه کردند. شرکت‌هایی مانند  at&tکه یک شرکت مخابراتی است، و جنرال الکتریک که یک شرکت در حوزه انرژی است، به همان اندازه که سودآور بودند، علمی نیز بودند. در دهه ۱۹۶۰، واحد تحقیق و توسعه  یک شرکت شیمیایی به نام DuPont بیش از مجموع انستیتو فناوری ماساچوست و کلتک، مقاله در مجله انجمن شیمی آمریکا منتشر کرد. ده نفر یا بیشتر در پروژه‌های تحقیقاتی آزمایشگاه‌های بل، که زمانی بخشی از AT&T بود، حضور پیدا کردند و موفق شدند جایزه نوبل دریافت کنند.

آزمایشگاه‌های شرکت‌های بزرگ تا حدی به دلیل قوانین سخت ضد انحصار ظهور کردند. اینها اغلب کسب اختراعات یک شرکت دیگر را با خرید آنها برای یک شرکت دشوار می‌کردند. بنابراین کسب‌وکارها چاره‌ای جز توسعه ایده‌ها نداشتند. عصر طلایی آزمایشگاه شرکتی پس از آن به پایان رسید که قوانین ضد انحصار در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تضعیف شدند. در همان زمان، رشد در تحقیقات دانشگاهی بسیاری از روسای شرکت‌ها را متقاعد کرد که دیگر نیازی به خرج کردن پول برای تحقیقات را ندارند. امروزه تنها تعداد کمی از شرکت‌ها، در زمینه فناوری و داروسازی بزرگ،  چیزی را ارائه می‌دهند که قابل مقایسه با دستاوردهای شرکت DuPonts در گذشته باشد.

مقاله جدید آقای آرورا و همکارانش، و همچنین مقاله‌ای از سال ۲۰۱۹ با گروهی متفاوت از نویسندگان کار شده بود، نتیجه‌ای ظریف اما رادیکال را ارائه می‌دهد: زمانی که نوبت به ارائه دستاوردهای بهره‌وری می‌رسید، مدل قدیمی و کسب‌و‌کار علم، بهتر از مدل جدید و علم تحت رهبری دانشگاه‌ها کار می‌کرد. نویسندگان از طیف گسترده‌ای از داده‌ها استفاده می‌کنند که همه چیز را از تعداد PHDها گرفته تا تجزیه و تحلیل استنادها را پوشش می‌دهد. به منظور شناسایی ارتباطات علی آنها از یک روش پیچیده استفاده می‌کنند که شامل تجزیه و تحلیل تغییرات در بودجه‌های فدرال است. به طور کلی، آنها دریافتند که پیشرفت‌های علمی از سوی موسسات عمومی خروجی اندکی برای شرکت‌های مستقر در طی چند سال ایجاد کرده است.

یک آزمایشگاه در دانشگاه ممکن است مقاله  در پی مقاله منتشر کند و مرزهای علمی یک رشته را پیش ببرد. با‌این‌حال، این مقالات غالبا تاثیری بر خروجی‌های شرکت‌ها، ثبت اختراعات آنها یا تعداد دانشمندانی که آنها به کار می‌گیرند ندارد و این به نوبه خود به تاثیر کوچکی بر بهره‌وری کل اقتصاد اشاره می‌کند. حال سوالی که مطرح می‌شود این است که چرا شرکت‌ها برای استفاده از ایده‌های تولیدشده توسط دانشگاه‌ها تلاش می‌کنند؟ از بین رفتن آزمایشگاه شرکتی بخشی از پاسخ است. چنین موسساتی محل زندگی عده زیادی از محققان و آمیزه‌ای پرجنب‌وجوش از متفکران و اهل عمل بود. در دهه ۱۹۴۰، آزمایشگاه‌های بل تیم بین‌رشته‌ای داشت که متشکل از شیمی‌دانان، متالورژیست‌ها و فیزیکدانان بود.

این متخصصان برای حل مشکلات تداخلی نظری و عملی مرتبط با توسعه ترانزیستور ضروری بودند؛ با‌این‌حال، این تخصص فرابخشی اکنون تا حد زیادی از بین رفته است. بخشی دیگر از علت وقوع این وضعیت نیز به دانشگاه‌ها مربوط می‌شود. فارغ از خواسته‌های صاحبان شرکت‌ها، تحقیقات بیشتر بر ارضای کنجکاوی خوره‌های یک رشته یا افزایش تعداد استنادات متمرکز است تا یافتن پیشرفت‌هایی که جهان را تغییر می‌دهد یا پول به دست می‌آورد. در حد اعتدال، تحقیق برای تحقیق چیز بدی نیست. برخی از فناوری‌های نوآورانه مانند پنی‌سیلین تقریبا تصادفی کشف شدند. اما اگر همه بر سر اینکه چند فرشته روی سر سنجاق می‌رقصند بحث کنند، اقتصاد آسیب می‌بیند.

اثر دانشگاه‌ها بر کاهش نوآوری

وقتی موسسات آموزش عالی کارهایی را تولید می‌کنند که با دنیای واقعی مرتبط نیست، عواقب آن نگران‌کننده است. به گفته نویسندگان، پتنت‌های دانشگاه‌ها اثر جبران‌کننده‌ای دارند و شرکت‌ها را برمی‌انگیختند تا خودشان پتنت‌های کمتری تولید کنند. با افزایش اختراعات دانشگاهی کسب‌وکارهای فعلی، که نگران رقابت ناشی از جایگزین‌های دانشگاهی هستند، تحقیق و توسعه در آن زمینه را کاهش می‌دهند. اگرچه هیچ‌کس به طور قطع نمی‌داند که این اثرات متضاد چگونه متعادل می‌شود، نویسندگان به کاهش خالص ثبت اختراع شرکتی در حدود ۱.۵درصد در سال اشاره می‌کنند. به عبارت دیگر، منابع مالی گسترده‌ای که به علم عمومی اختصاص داده شده است، باعث می‌شود کسب‌و‌کارها را در سراسر جهان ثروتمند نوآوری کمتری داشته باشند.

شاید با گذشت زمان، دانشگاه‌ها و بخش شرکت‌ها سودآورتر با هم کار کنند. سیاست‌های ضدانحصاری سفت‌وسخت‌تر می‌تواند کسب‌وکارها را مجبور کند که کمی بیشتر مانند دوره پس از جنگ رفتار کنند و تحقیقات داخلی خود را تقویت کنند. محققان نیز می‌توانند به جای دانشگاه‌ها، رونق نوآوری مولد هوش مصنوعی در شرکت‌ها را هدایت کنند. درنهایت باید گفت در دنیایی که رشد اقتصادی ضعیفی دارد، حمایت گسترده عمومی از دانشگاه‌ها ممکن است تجملی و غیرقابل‌توجیه به نظر برسد.