شرکت مری کی پیش از حمله قلبی او، رسم داشت که هر سال نمایندگان فروش شرکت را (که معروف به مشاوران زیبایی بودند) در سمیناری گرد هم جمع کند. بنیان‌گذار شرکت در هرکدام از سمینارها ورودی باشکوه داشت و به عنوان مثال یک بار با یک کادیلاک صورتی بدون سقف و از بین ابرهای مصنوعی بیرون آمد تا به مهمانان خود خوشامد گوید. آنها یکصدا آواز می‌‌‌خواندند تا ضمن افزایش اتحاد خود، روحیه و انگیزه بیشتری نیز به دست آورند. مری کی با تک‌‌‌تک حاضران صحبت می‌‌‌کرد و بابت موفقیت‌‌‌های سال گذشته پاداشی به آنها می‌‌‌داد. در نهایت نیز غذا و کیکی که خودش پخته بود را با یکدیگر صرف می‌‌‌کردند.

نخستین سمینار در سال ۱۹۶۴، یک‌‌‌سال پس از تاسیس شرکت و در انبار محقر آن برگزار شد. شام خانگی، یک کیک بزرگ منقش به «نخستین سالروز شرکت مبارک» و یک گروه موسیقی سه‌‌‌نفره، بخشی از برنامه‌‌‌های آن شب آنها بود. از آن زمان، سمینارها بزرگ‌تر و پرخرج‌‌‌تر شده‌‌‌اند ولی حتی پس از درگذشت مری کی نیز رسوم خود را فراموش نکردند. مری کی می‌‌‌دانست که روزی دیگر در جهان کسب‌وکار فعال نخواهد بود. خودش گفته بود: «هیچ‌‌‌کس همیشه زنده نخواهد ماند.» از این رو به تدریج فراهم ساختن شرایط تغییر نسل مدیریت، تبدیل به یکی از اولویت‌‌‌های او شد. با فروتنی می‌‌‌گفت که شرکت طی سال‌هایی بیش از حد طولانی به او متکی بوده و این وضعیت باید تغییر کند. افتخار می‌‌‌کرد که یک تیم مدیریت قدرتمند و کارکنان فروش مستقلی درکلاس جهانی دارد. او اطمینان داشت که آنها در فقدانش کاملا قادر خواهند بود که حتی شرکتی بزرگ‌تر و بهتر بسازند.

چنین اتفاقی فقط در صورتی می‌‌‌افتاد که شرکت فعالیت خود را بر اساس ارزش‌‌‌ها و اصول تدوین شده اولیه ادامه دهد. بسیاری از رهبران کسب و‌کار آمریکایی، تمهیداتی برای ادامه یافتن مسیر خود در پیش می‌‌‌گیرند. به عنوان مثال، توماس واتسون، بنیان‌گذار شرکت آی‌‌‌بی‌‌‌ام (IBM) به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های جهان، اطمینان یافت که فرزندش می‌تواند راه او را ادامه دهد. دیگر مدیران شرکت نیز از واتسون جوان پیروی کردند و اصول و ارزش‌‌‌های شرکت همواره دست‌‌‌نخورده باقی ماند. به طور مشابه، شرکت جانسون ‌اند جانسون که در سال ۱۸۸۶ بنیان‌گذاری شده بود، بعدها به نوه یکی از هم‌‌‌بنیان‌گذاران آن سپرده شد. این شرکت هم فرهنگی قوی داشت که نقش آن در موفقیت‌‌‌های آتی انکار‌‌‌نشدنی بود. اصول کاری و ارزش‌‌‌های بنیان‌گذار شرکت نیز همچنان در تمام فعالیت‌‌‌ها و برنامه‌‌‌های شرکت نهادینه شده و روی دیوار سنگی ورودی ساختمان آنها حکاکی شده است.

مری کی، شرکت خود را دنباله‌‌‌رو آی‌‌‌بی‌‌‌ام و جانسون ‌اند جانسون می‌‌‌دانست که به عنوان دو مورد از تحسین‌‌‌برانگیزترین شرکت‌های بین‌المللی، فرصت‌‌‌های شغلی فراوانی در اختیار زنان قرار می‌‌‌داد. شرکت او همواره بر اساس اصول و ارزش‌‌‌هایی فعالیت می‌‌‌کرد که برای شخص او مهم بود. او برای اطمینان از حفظ این اصول و ارزش‌‌‌‌‌‌ها، سه کتاب نوشت که یکی از آنها زندگینامه خود او بود (این کتاب در چاپ جدید با عنوان «معجزات اتفاق می‌‌‌افتند» انتشار یافته است). هر یک از کتاب‌‌‌ها اصول و ارزش‌‌‌های مری کی را تشریح می‌کند و به‌‌‌ویژه کتاب معجزات اتفاق می‌‌‌افتند به عنوان یکی از هدایای شروع به کار فروشندگان جدید، به آنها داده می‌شود.

در سمینار سال ۲۰۰۲ که نخستین سمینار سالانه پس از مرگ بنیان‌گذار شرکت بود، پسر او ریچارد در بین تحسین و گریه کارکنان چنین سخن گفت: «مادرم هیچ‌گاه به فکر شهرت یا ثروت خود نبود و فقط به موفقیت دیگران می‌‌‌اندیشید. همواره می‌‌‌گفت که هر چه به زندگی دیگران بفرستید، به خودتان بازخواهد گشت. شگفت‌‌‌انگیز نیست که حتی امروز به عنوان یک شرکت چندمیلیارد دلاری با یک میلیون نیروی فروش زن، همچنان به شیوه‌‌‌ای فعالیت می‌‌‌کنیم که مادرم به همراه چند مشاور زیبایی و مدیر فروش فعالیت داشتند. ما در آن زمان مانند یک خانواده بزرگ بودیم و هنوز چنین هستیم. به عقیده من یکی از مهم‌ترین معیارهای موفقیت ما این است که چقدر توانسته‌‌‌ایم فرهنگ روابط‌‌‌محور را در هسته تمام فعالیت‌‌‌های خود حفظ کنیم.» ریچارد سخنرانی خود را این‌‌‌گونه پایان داد: «شما بزرگ‌ترین هدیه مری کی به جهان هستید و بزرگ‌ترین هدیه برای مری کی تمام شما هستید.»

با تاکید شرکت بر ارزش‌‌‌های خانوادگی، برای حاضران در سمینارهای سالانه جای لذت فراوان است که رایان راجرز، نوه مری کی نیز میکروفن را به دست می‌گیرد. او پسر ریچارد و جوان‌‌‌ترین فرد از ۱۶ نوه بنیان‌گذار شرکت است. رایان در ابتدای سال ۲۰۰۰ و پس از فارغ‌‌‌التحصیلی از دانشگاه به عنوان تحلیلگر مالی استخدام شد. این جوان خوش‌‌‌رو و کاریزماتیک یکی از محبوب‌‌‌ترین سخنرانان در گردهمایی‌‌‌های شرکت است. رایان در اغلب سمینارهای خارجی شرکت حضور می‌‌‌یابد و به عنوان مثال در کشورهایی مانند روسیه، قزاقستان، اوکراین و آرژانتین حضور داشته است. او برای ارتباط صمیمی با نمایندگان فروش بین‌المللی سه زبان روسی، اسپانیایی و چینی را آموخته است. با آنکه تسلط کامل بر این زبان‌‌‌ها را ندارد، می‌‌‌کوشد در هر سمینار به زبان حاضران سخن بگوید. خودش از تجربه حضور در آلمان می‌‌‌گوید: «زمانی که به آلمان رفتم، فقط چند سطر از سخنرانی‌‌‌ام را به آلمانی ایراد کردم. تشویق‌‌‌ها بی‌‌‌امان بود. اما زمانی که شروع به صحبت به انگلیسی کردم، حاضران به هیچ‌‌‌وجه به اندازه قبل واکنش نشان نمی‌‌‌دادند. بی‌‌‌شک وقتی که برای مترجم مجبور به توقف صحبت‌‌‌هایتان هستید، چیزی گم می‌شود. اگر یک لطیفه تعریف کنید، دیگر خنده‌‌‌دار نیست. نمی‌توانید به جز از طریق زبان خود حاضران با آنها ارتباطی واقعی برقرار کنید.»

برگرفته از کتاب: قلب و روح