خاطره بامزه بهروز غریب‌پور   از اجرای « افسانه ترس»

غریب‌پور همچنین خاطره‌ای از سال‌های دور تعریف کرد و توضیح داد: «من سال ۱۳۵۴ نمایشنامه‌ای را نوشته بودم به نام «افسانه ترس» که این نمایش اولین و آخرین تور یک گروه تئاتری در سرتاسر کردستان بود. ما در شهرهای بانه، سقز، قروه، مریوان و بیجار نمایشمان را اجرا می‌کردیم. همه این شهرها کم‌وبیش یک سالن اجتماعات مناسب داشتند، ولی به بیجار که رسیدیم، متوجه شدیم اصلا سالن اجتماعات یا سالن تئاتر ندارند. من در ملاقاتی که با فرماندار داشتم و استقبال گرمی از من و همراهانم در دفترشان کردند، گفتم «باید زودتر جلسه را ترک بکنم که محل اجرا را ببینم.» ایشان گفتند «ما یک سالن بسکتبال داریم که نمایش باید آن‌جا اجرا بشود». گفتم «آقا، این کار اصلا برای آن‌جا طراحی نشده! ضمن اینکه در چنین سالنی با چنین جمعیتی، صدا به صدا نمی‌رسد.» به ما گفتند «ما برای تماشای این نمایش، دعوتِ عام کردیم».

گفتم «این کار غلط است». حالا تصور بکنید در یک سالن سه‌چهار هزار نفری باید این نمایش را اجرا می‌کردیم. رفتیم سالن را دیدیم و من تغییرِ طراحی صحنه دادم. بعد وقتی داشتیم برای صرف ناهار در خیابان می‌رفتیم و قدم می‌زدیم، دیدیم روی یک جیپ، بلندگویی نصب کرده‌اند و می‌گویند که: «اهالی محترم بیجار! به دلیل اینکه نمایش «افسانه ترس»، ترسناک است، لطفا فرزندان خود را برای تماشای این اثر نیاورید!» نشان به آن نشانی که تمام مردم بیجار به‌علاوه بچه‌قنداقی‌ها به سالن آمدند. هنگام اجرا، سالن نه‌تنها روی سکوها جای کافی برای تماشاگران نداشت، بلکه در خود صحنه هم جمعیتی نشسته بودند که بازیگران ما هنگام اجرا، بین مردم گم شده بودند. آخر نمایش همه آمدند و تشویقمان کردند اما فکر نمی‌کنم هیچ‌کس آن نمایش را فهمیده باشد که چه بوده است.  واقعا یک فرماندار باید خیلی کودن باشد که چنین تبلیغی برای تماشای نمایش بکند. چون وقتی شما به مردم می‌گویید نمایش ترسناک و هیجان‌انگیز است و به تماشا نیایید، اتفاقا یعنی بیایید!»