انطباق استراتژی شرکت با مدل مالکیت

وانگارد یک نوع شرکت بیمه تعاونی به شمار می‌رود و به معنای آن است که از سوی سرمایه‌گذاران مالکیت و اداره می‌شود. این ساختار مالکیت به وانگارد اجازه می‌دهد تا یک استراتژی متمایز و فرهنگ خاصی بسازد که امکان ارائه محصولات با سرمایه‌گذاری پایین را به مشتریان خود فراهم می‌سازد. این ویژگی همچنین اسلحه پنهان شرکت در ثبت عملکرد قوی و منسجم، حتی در روزگار رکود بوده است. وانگارد در رقابت با شرکت‌هایی مانند فیدلیتی (Fidelity)، چارلز شواب (Charles Schwab) و اینوسکو (Invesco) است که استراتژی تمام آنها براساس ساختار مالکیتشان شکل گرفته است.اینکه مالکیت شرکت‌ها چگونه است، اغلب در تحلیل موفقیت یا شکست آنها نادیده گرفته می‌شود. اما مدل مالکیت یک شرکت به‌طور قابل توجهی بر عملکرد آن اثر می‌گذارد و تعیین‌کننده آن است که چه فرصت‌هایی پیش روی شرکت قرار دارد یا در مقابل چه مسائلی شکننده است.به‌طور کلی، سه مدل مالکیت برای شرکت‌ها وجود دارد. مدل اول، مالکیت عمومی است که رایج‌ترین و قابل تصورترین مدل مالکیت برای هر شرکتی از هر اندازه‌ای است. شرکت‌های حاضر در بورس، این مدل مالکیتی را دارند و سهامداران آن از بخش عمومی جامعه هستند. سهام چنین شرکت‌هایی را همه مردم می‌توانند بخرند و از آن نگهداری کنند. شرکت‌های عمومی معمولا به وسیله مدیران حرفه‌ای اداره می‌شوند و مدیرعامل در راس هرم تصمیم‌گیری‌های آنها قرار می‌گیرد. چنین شرکت‌هایی به دنبال حداکثرسازی ارزش سهامداران از طریق رسیدن به اهداف واضح و اعلام شده هستند.

گونه دوم شرکت‌ها، مدل شرکت‌های خصوصی است. کسب‌وکارهای خانوادگی، تحت مالکیت کارکنان، شراکتی یا تحت مالکیت موسسات خیریه گونه‌های مختلف این مدل از شرکت‌ها است. این مدل از شرکت‌ها به سه شکل مختلف دیده می‌شوند. نخست، مالکیت انحصاری است. هر کسی نمی‌تواند سهمی در چنین شرکتی داشته باشد. شکل دوم، آن دسته از شرکت‌های خصوصی هستند که مالکان آنها (نه لزوما مدیرعامل یا سایر مدیران ارشد) قدرت بسیاری دارند و می‌توانند بر تصمیمات اساسی آن اثر بگذارند. دسته سوم، شرکت‌هایی هستند که مالکان آنها موفقیت را تعریف می‌کنند. این در حالی است که در شرکت‌های عمومی، موفقیت به وسیله سرمایه‌گذاران تعریف می‌شود و آنها ملاک‌های موفق بودن یک شرکت را مشخص می‌کنند.مدل سوم شرکت‌ها، مدل ترکیبی یا هیبریدی است که جنبه‌های گوناگونی از هر دو مدل قبلی را دارد. شرکت‌های تعاونی مشابه وانگارد نمونه‌ای از این شرکت‌ها هستند که پاسخگوی مشتریان یا سیاست‌گذاران هستند اما در مقابل سرمایه‌گذاران خارجی پاسخگو نیستند. شرکت‌های هیبریدی، در تصمیم‌گیری‌های خود انعطاف بیشتری نسبت به شرکت‌های عمومی دارند اما بیشتر از شرکت‌های خصوصی باید پاسخگوی طیف گسترده‌ای از ذی‌نفعان باشند.

مدل مالکیت یک شرکت و استراتژی آن تعیین‌کننده موفقیت است. اگر شرکت شما یک شرکت عمومی باشد، مزیتش آن است که به منابع خارجی دسترسی دارد. اما این مزیت به بهای از دست رفتن کنترل بر سر تصمیم‌های کلیدی شرکت تمام می‌شود. نه تنها موفقیت را دیگران برای شما تعریف خواهند کرد، بلکه شیوه اداره شرکت نیز باید براساس خواسته‌های سهامداران خارجی تنظیم شود. ورود به بورس و عرضه سهام دقیقا به معنای آن است که مسائل داخلی شرکت در معرض موشکافی و اثرگذاری جامعه قرار بگیرد.مدل خصوصی شرکت‌ها به آنها اجازه کنترل بیشتر روی سرنوشت و وضعیت خود را می‌دهد و بسیاری از شرکت‌ها از نظر زیر رادار بودن،کاملا خصوصی هستند. اما اختیار عمل به بهای از دست رفتن منابع مالی به دست می‌آید. شرکت‌های خصوصی تنها براساس دارایی‌های مالکان خود یا آنچه می‌توانند از دیگران قرض بگیرند، بنا می‌شوند.شرکت‌های هیبریدی وضعیتی بینابین دارند. به‌عنوان مثال، سهام شرکت تسلا را می‌توان در بورس‌های بین‌المللی خریداری کرد اما این اختیار به التون ماسک داده شده تا کنترل بر امور شرکت را دوباره در دست بگیرد. با این حال، تسلا از فشارهای بازار در امان نیست. ماسک بارها از استیصال خود درباره عمومی بودن شرکت سخن گفته و آرزو داشته است تا یک شرکت خصوصی باشد.

ماسک در تلاش بوده است تا از الگوی مایکل دل پیروی کند. دل (Dell) در سال ۲۰۱۳، سهام عرضه شده خود را بازخرید کرد تا بتواند کنترل بیشتری بر امور داشته باشد و رشد خود را سرعت ببخشد. دل درخصوص مدل جدید مالکیت شرکت خود بیان کرد: «زمانی که به آینده بلندمدت‌تر نگاهی می‌اندازید، فرصت‌های جدیدی ظاهر می‌شوند. با خود می‌اندیشید که چه سرمایه‌گذاری‌هایی می‌خواهید انجام دهید؟ چگونه می‌خواهید کارکنان خود را توسعه و رشد دهید؟ چه فرصت‌هایی وجود دارد که می‌خواهید تلاش‌هایتان را برای رسیدن به آنها شکل دهید؟» در جولای ۲۰۱۸، شرکت دل عنوان کرد که سهام آن را عرضه عمومی خواهد کرد اما کنترل اوضاع در دستان مالک آن باقی خواهد ماند. به این شکل، اکنون دل یک شرکت هیبریدی است.

آن‌گونه که تجربه شرکت دل نشان می‌دهد، تغییر مالکیت شرکت، یک روش قوی برای تغییر استراتژی‌ها و رسیدن به خواسته‌ها و نیازهای جدید است. زمانی که رشد سریع مدنظر است، مدل مالکیت عمومی می‌تواند یک گزینه مناسب باشد و سرمایه مورد نیاز برای رشد را فراهم سازد. شرکت‌های خصوصی محدودی در جهان هستند که درآمدهای بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار دارند و اکثر شرکت‌های بزرگ، عمومی هستند (کارگیل، صنایع کخ و تاتا از استثناهای این فهرست هستند). حتی شرکت‌های خصوصی نام برده شده هم برای رسیدن به رشد قابل توجه خود نیاز به زمان بیشتری داشته‌اند. با این حال، سرمایه و منابع مالی بیشتر، همواره تعیین‌کننده نیست. در برخی مواقع، داشتن کنترل و قدرت تصمیم‌گیری، مساله مهم‌تری برای تیم مدیریت به حساب می‌آید و حاضر نیستند آن را با منابع مالی بیشتر عوض کنند. آیا به کنترل بر تصمیم‌گیری‌ها نیاز دارید؟ تغییر مدل مالکیت شرکت، یک روش گران‌قیمت و دشوار است اما می‌تواند نتایج درخشانی به دنبال داشته باشد و حتی به کسب رهبری بازار بینجامد.

در مورد دل، خصوصی شدن به شرکت اجازه داد تا به سرمایه‌گذاری مجدد روی خود اقدام کند. شرکت‌های دیگری هم وجود دارند که برای حفظ استراتژی و کنترل خود بر اوضاع، از عمومی شدن خودداری کرده‌اند. اینگوار کامپارد، موسس شرکت خصوص آیکیا (IKEA) گفته است: «من تصمیم گرفتم که بازار بورس گزینه مناسبی برای آیکیا نیست. من می‌دانستم که تنها یک چشم‌انداز بلندمدت می‌تواند تضمین‌کننده موفقیت برنامه‌های رشد ما باشد و نمی‌خواستم تا وابسته موسسات مالی و برنامه‌های زودگذر شویم.»شرکت‌های خصوصی باید به قدری متکی به خود باشند که بتوانند در شرایط دشوار اقتصادی هم به حرکت خود ادامه دهند. دوران رکود و بحران مالی، شرایط را دشوارتر هم می‌کند. به‌عنوان مثال، آیکیا در دوران بحران بزرگ سال ۲۰۰۸، حتی از قیمت‌های خود کاست تا مشتریان طبقه متوسطش را از دست ندهد. اما چنین اقدامی به خوبی نتیجه‌بخش بود. شرکت در هر سال ۱۰ درصد رشد تجربه می‌کند و حاشیه سود باثباتی دارد؛ آن هم در شرایطی که از قیمت‌ها کاسته شده و فشارهای اقتصادی وجود دارند. چشم‌انداز بلندمدتی که مالک آیکیا از آن سخن می‌گفت، به نتیجه رسیده و با عبور موفقیت‌آمیز از دوران بحران اقتصادی توانسته بازارهای خود را هم گسترش دهد.اگر بخواهیم به مساله مزیت رقابتی نگاه کنیم، مدل مالکیتی شرکت‌ها می‌تواند کاربردهای مختلفی برای مدیران آنها داشته باشد.

اول آنکه باید استراتژی را با مدل مالکیت شرکت انطباق داد. هر مدل مالکیتی، مزیت‌های خاص خود را دارد. معایب آنها هم مشخص است: شرکت‌های عمومی با فشارهای بازار مواجه هستند و شرکت‌های خصوصی به سرمایه‌های کمتری دسترسی دارند. اما مزایا و معایب بیان شده ثابت نیستند. به‌عنوان مثال شرکت‌های عمومی می‌توانند از بازخرید سهام خود استفاده کنند. شرکت‌های خصوصی به‌طور کلی باید روی چشم‌اندازهای بلندمدت تمرکز کنند. آنها می‌توانند بدون آنکه کسی در تصمیم‌گیری‌هایشان اخلال ایجاد کند، برنامه‌های بلندمدت خود را اجرا کنند.مدیران باید هنگام تدوین برنامه‌ها و تعیین استراتژی‌های شرکت خود به این مساله توجه کنند: مدل مالکیتی شرکت آنها چگونه بر توانایی رقابتش اثر می‌گذارد؟ ایجاد توانمندی‌ها و نقاط قوت برای شرکت، نیازمند شناخت مزایای مدل مالکیت کنونی آن است و در نهایت، برای رسیدن به موفقیت، باید استراتژی شرکت با مدل مالکیت آن انطباق داشته باشد.

در شناخت رقبای خود هم به مدل مالکیت آنها توجه کنید. رقبای شما چه نوع مالکیتی دارند و معایب مدل مالکیت آنها چیست؟ به واسطه مدل مالکیت خود در مقابل چه اقدامات و سیاست‌های شما شکننده خواهند بود و عکس‌العمل احتمالی آنها چه خواهد بود؟ اطلاع یافتن از این مسائل می‌تواند شما را در تعیین استراتژی رقابتی‌تان کمک کند.به‌طور کلی، اگر نیازمند منابع مالی برای رسیدن به رشد سریع نیستید، مالکیت خصوصی و حفظ کنترل بر امور نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود؛ ضمن آنکه در مقابل نوسانات اقتصادی هم مصون خواهید شد. اما در هر صورت باید استراتژی خود را با شرایط مدل مالکیت خود انطباق دهید تا بتوانید به موفقیت برسید.