امسال مارکوس راشفورد (Marcus Rashford) مهاجم فوتبال تیم منچستر یونایتد و تیم‌ملی انگلستان، برای ترغیب دولت بریتانیا و ادامه دادن برنامه بن غذای رایگان مدارس به‌دلیل وجود ویروس‌کرونا، گفت: «پایان دادن به فقر کودکان یک پیروزی بزرگ‌تر از فوتبال است.»  فوتبالیست انگلیسی دیگر رحیم استرلینگ(Raheem Sterling) نیز با اظهارنظر درخصوص حذف ساختار نژادپرستی در رسانه‌ها، به‌عنوان الگوی بازیکنان جدید و تاثیرگذار شناخته شد. هکتور بلرین (Hector Bellerin) بازیکن بین‌المللی اسپانیایی، قبل از پایان یافتن لیگ برتر در ماه جولای اعلام کرد: به‌ازای هر برد تیم خود آرسنال (Arsenal FC) تعداد ۳ هزار اصله درخت خواهد کاشت. در پی این اقدام بیش از صد بازیکن، مربی و تیم فوتبال با اهدای درصدی از حقوق خود برای امور خیریه به این هدف مشترک و جنبش خیرخواهانه پیوستند.

این جنبش‌های مسوولیت اجتماعی از ورزش فوتبال هم فراتر رفت. سال قبل «لوییس همیلتون» قهرمان راننده فرمول یک، در پست اینستاگرامی خود نوشت: «می‌خواهم زندگی‌ معناداری داشته باشم.» امسال او باعث شد تا اکثر رانندگان در آغاز مسابقه بزرگ ماشین‌رانی اتریش در پنجم ماه جولای، برای حمایت از پیام این کمپین «زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد» زانو بزنند. این حرکت از آن زمان به بعد در مسابقات بعدی تکرار شده ‌است.

این رویکرد لحظه جدیدی در پیشینه فعالیت‌های ورزشی است. بازیکنان ورزشی، راه اسطوره‌هایی همچون محمدعلی ستاره بوکس، سوکراتس ستاره برزیلی فوتبال، کالین کاپرنیک بازیکن مشهور فوتبال و مگان رپینو برنده جام جهانی فوتبال بانوان ایالت متحده را دنبال می کنند. اما تفاوت در این است که اکنون سازمان‌های آنها درحال شنیدن هستند. این لحظه‌ای جدید در پیشینه طولانی اعتراضات ورزشی است. تصمیمات و پویش‌های دنیای فوتبال دارای روند جهانی هستند. مسوولیت‌های اجتماعی در کسب‌وکار مانند یک ابرقدرت تلقی می‌شوند که برای اهداف سرمایه‌گذاری می‌توانند ارزیابی شوند. نمونه‌های ورزشی این ایده را تقویت می‌کنند که توانمندکردن استعداد برای دستیابی به اهداف، می‌تواند مشارکت و حتی عملکرد را افزایش دهد. بن می (Ben Mee)، کاپیتان تیم برنلی لیگ برتر انگلستان را در نظر بگیرید. او در ماه ژوئن بعد از اینکه تیم او عملکرد نامطلوبی داشت و نتیجه را 5 بر صفر به تیم منچستر سیتی واگذار کرد، مقابل دوربین‌های تلویزیونی قرار گرفت. برای او نتیجه بازی تنها بخشی از داستان آن روز بود و در مقابل شعارهای نژادپرستانه تعداد کمی از طرفداران تیم برنلی در استادیوم واکنش نشان داد. او گفت: به‌خاطر طرفداران «خجالت‌زده و شرمنده‌ام. آنها باید خود را آموزش دهند و شایسته قرن بیست و یکم رفتار کنند. آنها ترویج‌دهنده مولفه‌هایی که این باشگاه به آن می‌پردازد نیستند.» «می» بعد از این مصاحبه، به‌دلیل صداقت و شجاعت خود که اتفاق آن روز را به‌طور کلی تغییر داده بود، مورد ستایش قرار گرفت. شکست برنلی به‌دلیل پاسخ هوشمندانه و قاطعانه «می» به‌خاطر خواهد ماند. او از این موقعیت استفاده کرد تا ترویج‌دهنده آموزش و بهبود باشد.

مولفه‌های جدید موفقیت، یعنی هدفمندبودن و تاثیرگذاری‌، از لحاظ فرهنگی بیش از هر زمان دیگری مهم هستند، تیم برنلی هم به‌خاطر جو مثبتی که نسبت به این باشگاه ایجاد شده بود در دو مسابقه بعدی بدون اینکه گلی دریافت کند، پیروز شد. استر پرل (Esther Perel) که در حوزه درمانگری فعالیت دارد، این تمرکز بر هدف را «اقتصاد هویتی» می‌نامد و بر محیط کار یعنی جایی که نسل هزاره می‌خواهد بهترین نوع واقعی خود را به نمایش بگذارد تمرکز می‌کند. «می» در چارچوب و محیط کاری خود نشان ‌داد که می‌خواهد حمایت‌کنندگان تیم برنلی، قسمتی از راه‌حل باشند، نه اینکه خودشان مشکل باشند. بررسی‌ها در حوزه کسب‌وکار حاکی از آن است که جوانان نسل هزاره، خواهان محیط کاری هستند که حسی از توسعه شخصی، هدف و معنا به آنها القا کند. پرل توضیح داد که «اقتصاد هویتی نمی‌پرسد که من بعدا می‌خواهم چه‌کاری انجام دهم؟ بلکه می‌پرسد می‌خواهم چه‌ کسی باشم؟، شما باید بدانید به چه چیزی باور دارید، سپس آن را دنبال کنید.» این تعریف جدید از موفقیت سوال دیگری از خود می‌پرسد: می‌خواهید کدام طرف تاریخ باشید؟ نزدیک به 80 درصد رهبران کسب‌وکار در ارزیابی موسسه PwC درمورد «هدف‌گذاری در کار» موافق این بودند که داشتن حس هدف اجتماعی برای موفقیت بسیار مهم است. اما تنها 34 درصد گفتند که هدف به‌عنوان قسمتی از فرآیند تصمیم‌گیری رهبران است. این ارزیابی در سال 2016 انجام شد. امیدواریم که مسائل در سازمان‌ها به اندازه زمین بازی تغییر کرده باشند. در اقتصاد هویتی، انتخاب‌های حرفه‌ای کارمندان نه تنها بازتابی از این است که چه کسی هستند و چه احساسی دارند، بلکه نشان‌دهنده این است که طرفدار چه چیزی هستند. بنابراین در این دنیای جدید، مقیاس‌های خطی و سنتی موفقیت مانند سود، ارتقا و پاداش دیگر کافی نیستند. مفاهیمی چون علم اقتصاد دوناتی (doughnut economics) (ایده‌ای درمورد بازسازی اهداف اقتصادی برای بهبود تعادل به‌جای رشد) و بازآفرینی (فرآیند تبدیل فرآورده‌های فرعی و مواد ضایعاتی به مواد قابل استفاده) شرکت‌ها را برای تعریف دوباره سود و پیشرفت به چالش می‌کشد. تیم‌های فوتبال درحال درک این موضوع هستند. سرپرستان و مربی‌های حرفه‌ای امروز بازیکنان خود را به چالش می کشانند تا براساس مبانی اصلی فوتبال، آموزش و توسعه شخصیت پیشرفت کنند. آنها استعداد و مهارت بازیکنان خود را نسبت به فرصت‌هایشان ارتقا می‌دهند تا به‌جای هدف به‌دست آوردن پول و تصمیمات نادرست برای پیشرفت خود، بر ارزش‌ها و اهداف پایدار تمرکز کنند.

صنعت فوتبال دریافته ‌است و مشخص است که ستارگان حال‌حاضر می‌خواهند برای موضوعات خارج از زمین بازی نیز به اندازه عملکرد خود در زمین بازی به‌‌خاطر سپرده ‌شوند. بنابراین تلاش‌های معنادار، دانستن هدف و باور به آن بیش از هر زمانی برای موفقیت مطرح هستند. به بیان دیگر، اگر می‌خواهید استعدادهای خود را حفظ کنید و ماندگار باشید، کسب‌وکار‌ها باید نشان‌دهند که در کنار موفقیت و سود، تاثیرگذار هستند.