مهارت تبدیل نقاط ضعف به فرصت

صحبت از نقاط ضعف شایع در مصاحبه

پاسخ به سوال مصاحبه «بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف شما چیست»، می‌تواند بسیار سخت باشد؛ به‌خصوص وقتی انتظار داشتید که درباره مهارت‌‌‌ها و قابلیت‌‌‌ها و استعدادهایتان سوال شود، چون اینها هستند که شما را تبدیل به یک کارجوی قدرتمند و متمایز می‌کنند. اما به هر حال ممکن است این سوال را بشنوید.

چطور به این سوال جواب دهیم؟ باید به شکلی مثبت و‌ سنجیده درباره نقطه‌ضعف‌‌‌ها صحبت کنید.  تجربه نشان داده که این کار سختی است اما اگر یک برنامه عملی داشته باشید و در کنارش، به خودآگاهی برسید، می‌توانید از این فرصت استفاده کنید تا با جوابی هوشمندانه، از سایر کارجوها متمایز شوید.

راه پاسخ به این سوال شایع این است که از قبل آماده شوید و نقاط ضعفی را شناسایی کنید که نشان از قدرت شما دارند.

این به مسوول مصاحبه نشان می‌دهد که به قدر کافی دارای خودآگاهی هستید که نقاط نیازمند به اصلاح خود را بشناسید.

در این مقاله، ما ۱۰ نقطه ضعف را انتخاب کرده و نحوه پاسخ به سوال «بزرگ‌ترین نقطه ضعف شما چیست؟» را به شکلی مثبت، به شما آموزش می‌‌‌دهیم تا در ذهن مسوول مصاحبه، بمانید.

 نقاط ضعف شما چیستند؟

وقتی در مصاحبه از شما درباره نقاط ضعفتان سوال می‌شود، می‌توانید جوابتان را طوری انتخاب کنید تا مسیر گفت‌‌‌وگو به سمتی برود که درباره اقداماتی که برای بهبود نقطه ضعفتان و تبدیل آن به نقطه قوت انجام داده‌اید، صحبت کنید.

چند مورد از نقاط ضعفی که ممکن است داشته باشید و بهتر است درباره‌‌‌شان صحبت کنید، از این قرارند:

  درگیر جزئیات می‌‌‌شوم.

  نمی‌توانم پروژه‌‌‌ها را رها کنم.

  در «نه» گفتن به دیگران، ناتوانم.

  از تمام شدن مهلت پروژه‌‌‌ها می‌‌‌ترسم.

  در بعضی زمینه‌‌‌ها تجربه کمی دارم.

  بعضی وقت‌‌‌ها اعتماد به نفس ندارم.

  کمک خواستن از دیگران برایم سخت است.

  کار با بعضی آدم‌‌‌ها و شخصیت‌‌‌ها برایم سخت است.

  نمی‌توانم میان کار و زندگی‌‌‌ام توازن برقرار کنم.

  از ابهام خوشم نمی‌‌‌آید.

حالا بیایید به تک‌تک موارد بپردازیم.

۱- من بیش از حد روی جزئیات تمرکز می‌‌‌کنم

«جزئیات‌‌‌محور» بودن معمولا یک ویژگی خوب است اما اگر بیش از حد برای جزئیات پروژه‌‌‌ها زمان می‌گذارید، ممکن است این ویژگی شما یک نقطه ضعف تلقی شود.

در جوابتان به سوال، حتما توضیح دهید که چطور با نگاه به تصویر بزرگ‌تر، در راستای رفع این نقطه ضعف قدم برداشته‌‌‌اید و چقدر پیشرفت داشته‌‌‌اید. پاسخ شما می‌تواند به این شکل باشد: «بزرگ‌ترین نقطه ضعف من این است که گاهی بیش از حد روی جزئیات یک پروژه گیر می‌‌‌کنم و زمان بسیار زیادی را صرف ظریف‌‌‌کاری‌‌‌ها می‌‌‌کنم. سعی کرده‌‌‌ام در این زمینه خودم را اصلاح کنم. مثلا روند پیشرفت و زمان‌بندی‌‌‌ها را چک می‌‌‌کنم و به خودم فرصت می‌‌‌دهم که روی تصویر بزرگ‌تر متمرکز شوم. در این صورت، کیفیت پروژه حفظ می‌شود، بدون آنکه بیش از حد روی جزئیات گیر کنم و بازدهی خودم یا توانایی تیم در تحویل به موقع پروژه، فدا شود.»

۲- به سختی می‌توانم از پروژه‌‌‌ها دل بکنم

وقتی تمام زمان و زحمت خود را صرف انجام یک کار کرده‌‌‌اید، ممکن است بترسید از اینکه آن را تمام کنید یا برای گام‌‌‌های بعدی، به تیم دیگری واگذار کنید. هرچقدر هم که یک پروژه را عیب‌‌‌یابی کنید باز هم نقاطی برای اصلاح پیدا می‌‌‌شوند. بعضی‌‌‌ها بیش از حد کمال‌‌‌گرا هستند و کارشان را بیش از حد نقد می‌کنند.

این‌جور آدم‌‌‌ها معمولا در دقایق پایانی هم در حال تغییر پروژه هستند. این عادت می‌تواند باعث شود پروژه عقب بیفتد و مهلتش تمام شود. اگر چنین نقطه ضعفی دارید، باید توضیح دهید که چه کارهایی برای بهبود آن انجام داده‌‌‌‌‌‌اید. مثلا بگویید که برای تمام بازبینی‌‌‌ها، برای خودتان مهلت تعیین می‌‌‌کنید و هر لحظه، حواستان به تغییرات لازم هست تا این کارها به دقیقه ۹۰ موکول نشود. مثلا بگویید: «بزرگ‌ترین نقطه ضعف من این است که نمی‌توانم از پروژه دل بکنم. من بزرگ‌ترین منتقد کارهای خودم هستم. همیشه می‌توانم چیزهایی در پروژه پیدا کنم که نیازمند اصلاح یا تغییرند. برای بهبود در این زمینه، برای خودم مهلت تعیین می‌‌‌کنم تا تمام تغییرها و بازبینی‌‌‌ها را در آن بازه انجام دهم و این کارها را در دقیقه ۹۰ انجام ندهم.»

۳-من در «نه» گفتن ناتوانم

ایجاد تعادل میان کمک به همکارها در پروژه‌‌‌ها و همزمان، مدیریت کارهای خودتان، یک هنر است. از نگاه کارفرما، کسی که به همه درخواست‌‌‌ها جواب مثبت می‌دهد، کارمند فداکار و متعهدی است، اما می‌تواند این‌جور نیز تلقی شود که چنین آدمی، ظرفیت و توان خود را نمی‌‌‌شناسد و در نهایت، از کارهای خودش می‌ماند و مجبور می‌شود برای اتمامشان، از دیگران کمک بگیرد یا درخواست مهلت بیشتر کند.

اگر شما نمی‌توانید به درخواست‌‌‌های کمک یا پروژه‌‌‌های اضافه، نه بگویید، برای مسوول مصاحبه توضیح دهید که چطور دارید با مدیریت وظایف و تعیین انتظارات واقع‌‌‌بینانه برای خودتان و دیگران، این شرایط را مدیریت می‌‌‌کنید:  «بزرگ‌ترین نقطه ضعف من این است که گاهی در نه گفتن، مشکل دارم و مجبور می‌‌‌شوم بیشتر از توانم، کار انجام دهم. در گذشته، این عادت باعث می‌‌‌شد همیشه استرس داشته باشم یا احساس فرسودگی کنم. برای اصلاح این مساله، در حال استفاده از یک اپلیکیشن مدیریت پروژه هستم تا بتوانم تصویر واضحی از حجم کارهایی که در توانم هست، داشته باشم و ببینم آیا برای پذیرش کارهای بیشتر، توان دارم یا نه.»

۴- از اینکه مهلت کارها تمام شود، می‌‌‌ترسم

گرچه اقرار به استرس، بابت دیر شدن یک پروژه می‌تواند از نظر کارفرما یک نقطه ضعف تلقی شود اما کارفرماها برای کارمندی که به مهلت‌‌‌ها اهمیت می‌دهد و برای انجام کارها در بازه تعیین‌‌‌شده تلاش می‌کند، ارزش قائلند. اگر این نقطه ضعفی‌‌‌ است که می‌‌‌خواهید درباره‌‌‌اش در مصاحبه صحبت کنید، طوری جواب دهید که بیشتر روی جنبه مثبت آن تاکید شود.

بگویید که این عادت، از جهاتی کمک می‌کند کارها را به موقع انجام دهید اما برای آنکه اذیتتان نکند، دارید کارهایی انجام می‌‌‌دهید تا هم در این زمینه اصلاح شوید و هم کارها به موقع و به شکلی موثر انجام شوند: «بزرگ‌ترین نقطه ضعف من این است که وقتی مهلت پروژه‌‌‌ها تمام می‌شود، استرس می‌‌‌گیرم. من به شدت روی مهلت‌‌‌ها وسواس دارم و اگر کارها به موقع انجام نشوند، شدیدا اذیت می‌‌‌شوم.

برای جلوگیری از این حالت، سعی کرده‌‌‌ام به خودم بیشتر توجه کنم و ببینم برای ایجاد انگیزه و کمک به کارآمدی، چه کارهایی می‌توانم انجام دهم.»

۵- در فلان زمینه به تجربه بیشتری نیاز دارم

زمینه‌‌‌ای که در آن تجربه ندارید هرچه باشد، صحبت از آن به مسوول مصاحبه نشان می‌دهد که خودآگاه هستید و دوست دارید خودتان را به چالش بکشید.  بسیاری از مردم در بعضی زمینه‌‌‌ها تجربه زیادی ندارند، مثلا ارتباط کلامی، نوشتاری، رهبری تیم، تفسیر داده‌‌‌ها، تقسیم وظایف، نقد سازنده و برخی برنامه‌‌‌های خاص مثل پاورپوینت. اگر کسب تجربه در یک حوزه خاص، جزو نقطه ضعف‌‌‌های شماست، حواستان باشد که آن حوزه، جزو لازمه‌‌‌های شغل مربوطه نباشد.

۶- گاهی اعتماد به نفس ندارم

عدم‌اعتماد به نفس، یک نقطه ضعف شایع است؛ به‌خصوص در میان کارکنان تازه‌‌‌کار. اما گاهی می‌تواند منجر به بی‌‌‌کفایتی و ناتوانی فرد در انجام کارهایش شود.  مثلا ممکن است احساس کنید صلاحیت صحبت در یک جلسه مهم را ندارید، در حالی که ایده‌‌‌تان می‌تواند به تیم در نیل به یک هدف، کمک شایانی کند.

اگر این نقطه ضعفی ا‌‌‌ست که می‌‌‌خواهید در مصاحبه از آن صحبت کنید، تاکید کنید که چرا به اعتماد به نفس اهمیت می‌‌‌دهید، ارزش کاری را که انجام می‌‌‌دهید می‌‌‌دانید و چه اقداماتی در راستای بروز اعتماد به نفس در محیط کار انجام داده‌‌‌اید:«در گذاشته، گاهی مشکل اعتماد به نفس داشتم. سپس تصمیم گرفتم درباره تاثیری که روی تیم و سازمان می‌‌‌گذارم، بنویسم و شواهد بیاورم. این کمک کرد بابت مهارت‌‌‌ها و استعداد منحصر به فردی که ارائه می‌‌‌کنم، اعتماد به نفس پیدا کنم. به‌‌‌علاوه، در جلسات، حواسم هست که هر وقت ایده یا نظری دارم که ممکن است ارزشی به گفت‌‌‌وگو اضافه کند، آن را مطرح کنم. یک‌بار به‌واسطه اظهارنظر من، تیممان ایده من را پسندیدند و یک فرآیند تامین مالی جدید، اعمال کردند که باعث صرفه‌‌‌جویی ۱۰ درصدی در زمان برنامه‌‌‌ریزی بودجه سالانه شد.»

۷- گاهی درخواست کمک برایم سخت است

درخواست کمک یک مهارت مهم است؛ هم وقتی در یک زمینه، فاقد مهارت هستید و هم وقتی حجم کار زیاد، دارد شما را از پا در‌می‌‌‌آورد.

 دانستن اینکه چه زمانی و چگونه درخواست کمک کنید، نشان‌‌‌دهنده خودآگاهی شماست و به سازمان کمک می‌کند از یک ناکارآمدی، جلوگیری کند. توضیحتان می‌تواند به این شکل باشد: «از آنجا که من یک آدم مستقلم و از انجام سریع کارها لذت می‌‌‌برم، همیشه برایم سخت بوده که در مواقع نیاز از کسی کمک بخواهم. اما به مرور زمان متوجه شده‌‌‌ام که وقتی چیزی را بلد نیستم یا خیلی خسته‌‌‌ام، کمک خواستن، هم به نفع خودم است و هم به نفع کسب‌وکار. به‌‌‌علاوه، حالا می‌‌‌دانم که در اطرافم، کلی آدم متخصص هست که دانش و مهارت‌‌‌های خاصی دارند و می‌توانند کمک کنند کارم را بهتر انجام دهم. گرچه هنوز دارم روی این عادتم کار می‌‌‌کنم، اما از وقتی از دیگران کمک گرفته‌‌‌ام، کیفیت کارهایم بسیار بالا رفته.»

۸-گاهی کار کردن با بعضی تیپ‌‌‌های شخصیتی، برایم سخت است

حتی انعطاف‌‌‌پذیرترین آدم‌‌‌ها هم گاهی به سختی می‌توانند با بعضی از تیپ‌‌‌های شخصیتی کار کنند.

داشتن مهارت‌‌‌های کار تیمی یعنی تا حدی به آگاهی برسی که راه‌‌‌های کار با دیگران و نحوه تطبیق رویکردت را پیدا کنی. اگر این یکی از نقطه ضعف‌‌‌هایت در گذشته بوده، تیپ‌‌‌های شخصیتی‌‌‌ که با آنها کار کرده و مشکل داشته‌‌‌ای را توضیح بده.

سپس فورا دلایلش را بگو.  سپس توضیح بده که چه راه‌‌‌هایی برای تطبیق سبک کاری و ارتباطی‌‌‌ات پیدا کرده‌‌‌ای تا همگی برای تحقق هدف مشترک، همکاری بهتری داشته باشید: «در گذشته، برایم سخت بود که با آدم‌‌‌های پرخاشگر کار کنم. گرچه می‌‌‌دانستم که تنوع شخصیتی، باعث قدرتمندتر شدن کسب و کار می‌شود، اما معمولا در جوار همکارهای پر‌سر و صدایم، ایده‌‌‌هایم را پنهان می‌کردم. برای مقابله با این رویه، سعی کردم زمان بیشتری را با همکارهایی که با آنها سازگار نیستم، بگذرانم. هرچه بیشتر آنها و سبک ارتباطی و انگیزه‌‌‌هایشان را می‌‌‌شناسم، بهتر می‌توانم با این تیپ‌‌‌ها تعامل کنم تا همه‌مان بتوانیم به شکلی برابر، نقاط قوت و مهارت‌‌‌هایمان را ارائه دهیم.»

۹- ایجاد توازن میان کار و زندگی  برایم سخت است

ایجاد توازن میان کار و زندگی بسیار مهم است چون کمک می‌کند انگیزه‌‌‌تان را حفظ کنید. گرچه صرف زمان و انرژی ‌برای کار، هم باعث افتخار و هم نشان‌‌‌دهنده وجدان کاری است، اما باید استراحت، تفریح، خانواده و سرگرمی را نیز در اولویت قرار دهیم. توضیحات شما می‌تواند به این شکل باشد:

«از آنجا که من عاشق کارم هستم و اهداف جاه‌‌‌طلبانه‌‌‌ای دارم، برایم سخت است که میان زندگی شخصی و حرفه‌‌‌ای‌ام، توازن ایجاد کنم. وقتی نیازهای فردی‌‌‌ام را نادیده می‌‌‌گیرم، تاثیرات منفی‌‌‌اش را بر انگیزه و تمرکزم به وضوح حس می‌‌‌کنم. در نتیجه، سعی کرده‌‌‌ام در برنامه‌‌‌هایم، جایی برای کارهای داوطلبانه و خانواده خالی کنم. اقدامات کوچکی مثل سایلنت کردن گوشی موقع شام، بسیار مفید بوده. وقت‌‌‌هایی که میان کار و زندگی تعادل ایجاد می‌‌‌کنم، می‌‌‌بینم که کیفیت کارم بالا رفته، کار بیشتری انجام شده و هیجان بیشتری برای از خواب بیدارشدن و سر کار رفتن دارم.»

۱۰- از ابهام خوشم نمی‌‌‌آید

در بسیاری از مشاغل، از کارجو می‌‌‌خواهند که خودش وظایف را تعریف کند و به صورت انفرادی به سمت اهداف حرکت کند. این یعنی فرد باید باتجربه، هوشمند و مسوولیت‌‌‌پذیر باشد و بتواند ابهام را مدیریت کند. گرچه پیروی از دستورات دقیق، یک مهارت مفید است اما همزمان، باید بتوانید لازمه‌‌‌های کسب نتایج مطلوب را مشخص کنید: «در شغل قبلی‌‌‌ام به عنوان کارآموز بازاریابی، سوپروایزرم توضیحات و دستورالعمل‌‌‌های دقیق و مشخصی درباره مسوولیت‌‌‌هایم می‌‌‌داد. حالا من عادت دارم یک نفر باشد که مسیرم را دقیق مشخص کند و وقتی با یک هدف یا وظیفه مبهم مواجه می‌‌‌شوم، دچار شک می‌‌‌شوم.  هدفم این است که نه تنها با ابهام، مشکلی نداشته باشم بلکه حتی بتوانم در شرایط مبهم، موفق شوم. به این منظور، مواقعی که در مواجهه با یک وظیفه مبهم، گیج و سردرگم می‌‌‌شوم، یک چارچوب فردی برای خودم تعیین کرده‌‌‌ام؛ مثل انجام تحقیقات ساختارمند یا توصیه گرفتن از دیگران. این کمک کرده هنگام انجام وظایف مبهم یا اهداف نامشخص، عملکرد بهتری  داشته باشم.»