مسعود رضاییان

دنیای مجازی قصه‌ها پر از شخصیت‌های خوب، بد، زشت، زیبا، دوست‌داشتنی، نفرت‌انگیز، وحشتناک و غیره است که هر کدام از آنان نمادی از خصوصیات آدمیان است.

بی‌گمان افسانه‌های سند باد را شما اگر از کودکان خود بیشتر ندیده باشید کمتر هم ندیده‌اید. در داستان‌های این دریانورد شجاع ایرانی موجودی شریر وجود دارد بنام (غول بیابانی)، این موجود با ظاهری بسیار نحیف و مردنی در بیابان‌ها بر سر راه مسافران تنها، سبز و با عجز ولابه از آنها کولی می‌گیرد و تا مرگ مرکوب خود، پیاده نمی‌شود. متاسفانه امروز فوتبال ما که تصادفا ظاهری رنجور و نحیف هم دارد برای خودش شده یک پا غول بیابانی! او سوار گرده آدم‌هایی می‌شود که از راه دلسوزی قصد کمک به او را داشته‌اند. یک نمونه آن بند‌ه حقیر که هرچه فریاد می‌کنم فوتبال جان پیاده شو؛ اصلا توجهی نمی‌کند. وقتی بنده دو هفته پیش با سلام و صلوات، گل و شیرینی و سکه و عزت و احترام رفتم دنبال کار خودم فکر نمی‌کردم سایه بلند فوتبال هیچوقت دست از سرم برندارد.هنوز طعم شیرین و دوست داشتنی محبت یکی از روزنامه نگاران ورزشی در دفاع از اعتبارم که به چالش کشیده شده بود تمام نشده بود که با خبر شدم از طرف بنده نقل شده است که آوردن آقای مایلی کهن به فولاد در لیگ ششم بزرگترین اشتباه زندگی من بوده است. واقعا دست شما درد نکند زحمت می‌کشید کمک می‌کنید. زبان من الکن است و جوهر خود نویسم تمام شده که جای من صحبت می‌کنید و می‌نویسید. لطفا اگر زحمت نباشد کتاب خاطرات بنده را هم خودتان بنویسید و چاپ کنید و حالش را ببرید. اما به حرمت این ماه شریف اجازه می‌خواهم نه برای اولین بار بلکه برای آخرین بار موضوع مایلی کهن را خودم تشریح کنم تا دیگران را مجالی برای تحریف واقعیت‌ها پیش نیاید. لیگ ششم هنوز شروع نشده بود که باشگاه فولاد خوزستان با مشکل بزرگ بودن یا نبودن دست و پنجه نرم می‌کرد. فشارهای جانبی، چنان مدیران ارشد کارخانه را کلافه کرده بود که چاره‌ای جز واگذاری تیم برایشان وجود نداشت. تضادهای ویرانگر در آیین‌نامه و در دستورالعمل‌های دولتی ادامه باشگاه داری را به شرایطی بسیار بحرانی سوق داده بود و شانه خالی کردن از بار سنگین فوتبال یا همان غول بیابانی تنها راه ممکن بود که آن هم به دلیل پیامدهای امنیتی، اجتماعی و فرهنگی در استان میسر نشد و مسوولان اجازه ندادند که فولاد، فوتبال را رها کند. آن روز فوتبال برای فولاد باقی ماند اما ۶۰درصد بودجه باشگاه کاهش یافت، بجز دو سه بازیکن بقیه بازیکنان مطرح و

ملی پوش از فولاد جدا شدند و آن دو سه نفر هم تا پایان نماندند. تیم فولاد شده بود یک کشتی طاعون زده که دزدان دریایی هم حاضر نبودند آن را غارت کنند.

۱۶ بازیکن از تیم امید و جوانان فولاد جذب این تیم شدند، اجازه جذب بازیکن خارجی از ما گرفته شد و در آن موقع تنها کسی که حاضر شد قید سرمربی گری تیم ملی را بزند و به فولاد کمک کند همین حاج آقا محمد مایلی کهن بود و بس. تنها سالی که فولاد به اردوی خارج از کشور نرفت در همان زمان بود. عدم علاقه مدیران ارشد نسبت به تیم داری بدلیل فراخوانده شدن به دادگاه، کاهش شدید بودجه، خروج دست جمعی بازیکنان خوب به دلیل تعیین سقف دست مزدها، حضور همزمان بیش از ده بازیکن در رده‌های مختلف تیم‌های ملی، مشکل زمین چمن تختی اهواز، دو سه داوری بسیار ضعیف و تاثیرگذار در نتیجه بازی، همه و همه از عوامل ناکامی و سقوط تیم بودند که ظاهرا دودش باید فقط به چشم من و مایلی کهن می‌رفت.واقعیت فضیه این است که مایلی کهن ریسک بزرگی کرد و در آن شرایط بحرانی هدایت سکان این کشتی توفان زده را پذیرفت و امیداورم که ایشان هرگز از پذیرفتن چنین ریسکی پشیمان نشود، چون فقط مردان بزرگ هستند که در زندگی خطر می‌کنند؛ بقول شاعر: در ره منزل لیلی که خطر بسیار است، شرط اول قدم، آن است که مجنون باشی. در باشگاه فولاد مربیان بسیار بزرگی حضور داشته‌اند، بگوویچ که به لطف او فوتبال فولاد سازمان یافته شد و حرکت جدیدی را در کشور ایجاد کرد. لوکابوناچیچ به تیم نظم و انضباط تاکتیکی بخشید. فرانچیچ با توانایی بسیار بالا در استفاده بهینه از امکانات موجود تیم را قهرمان کرد. مایلی کهن برخلاف ظاهری نیمه خشن، مظهر اخلاق،‌ عطوفت و جوانمردی بود، نجیب و شریف و جوانمرد اما خشک و تانشو. آنقدر مرد بود که به جای اینکه می‌ماند تا همه پول قراردادش را بگیرد و افتادن و یا نیافتادن تیم برایش مهم نباشد، بخاطر تیم استعفا داد و نصف پولش را هم نگرفت و حتی حاضر شد که آن نصف گرفته شده را هم پس بدهد.

مدیرعامل سابق فولاد خوزستان