مهرنوش قائم مقام

« سه صداست که حجابها را پاره می‌کند و به پیشگاه باعظمت خدا می‎رسد: صدای گردش قلم‌های دانشمندان به هنگام نوشتن، صدای قدم‌های مجاهدان در میدان جهاد و صدای چرخ نخ‌ریسی زنان پاکدامن.» وقتی نام بازار را بر زبان می‌آوریم، در ذهن مردم تصویر مکانی مملو از مغازه و راهروهای مسقف نقش می‌بندد. این تصویر، شکل فیزیکی همان بازار سنتی است که در سال‌های متمادی، نقش و جایگاهی مختص به خود داشته و با یک مرحله از توسعه کشور در گذشته وابستگی دارد. اما اکنون، بازار در ذهن نسل جدید تصویری متفاوت دارد با آنچه در اذهان پیشینیان بوده. شاید به دست آوردن تحلیلی مناسب از تحولات اقتصادی که بازار سرمنشاء آن است و درک عوامل ایجاد این تحولات؛ بتواند به فهم بهتر ما از ساز وکارهای اقتصاد امروزکمک کند.

آنچه بازار سنتی را به بازار مدرن پیوند می‌دهد و وجه مشترک این دو محسوب می‌شود، مبادله داوطلبانه و آزاد است. این امر از گذشته جریان داشته و هم‌اکنون هم اتفاق می‌افتد. اما وقتی ظرف نهادی بازار دگرگون می‌شود به این معنی که قواعد حاکم بر آن تغییر می‌کند، تصویری متفاوت از بازار را با آنچه در گذشته بوده مشاهده می‌کنیم. گذشته از مرور تحول تاریخی، این بررسی حداقل دو خاصیت می‌تواند داشته باشد. اول درک اینکه بازار در مقاطعی از تاریخ گذشته ما نقشی فراتر از مکان مبادله کالا ایفا کرده که ممکن است در زمان حاضر دیگر آن نقش را نداشته باشد. یا اینکه ما چه انتظاری می‌توانیم از بازار به عنوان مکانی که مبادله در آن اتفاق می‌افتد، داشته باشیم.

مشخص شدن آن نقش و جایگاه، می‌تواند به ما کمک‌کند تا بفهمیم چرا زمانی نقش‌آفرینی بازار در کشور ما نقش‌آفرینی سیاسی یا فرهنگی شده و اینکه چرا در زمان فعلی ممکن است این نقش‌ها وجود نداشته یا تغییرکرده باشد. خاصیت دوم هم اینکه ما مفهوم بازار را به عنوان یک ساز‌و‌کار از مفهوم آن به معنای مکان مبادله جدا کنیم تا بتوانیم در اقتصاد، ساز و کار را مدنظر قرار دهیم. این شاید بهانه‌ای باشد که بتوانیم بهتر ساز و‌کار بازار را درک و آن را در جامعه نهادینه کنیم. شاید بتوان گفت کیفیت عملکرد بازار یک نشانه و یک شاخص از مرحله توسعه‌یافتگی است که در آن قرار داریم. مثلاً باید ببینیم نهاد بازار در ۵۰ سال گذشته چه نقش و کارکردی داشته و اکنون چه کارکردی دارد. همان‌طور که اگر به سیر نهاد دولت در ایران دقت شود به میزان تحولات آن می‌توانید تحولات توسعه کشور را نیز بررسی کنید. در گذشته‌های دورتر بازار یک نهاد سنتی در کشور بوده است.

در مقایسه با یک اقتصاد مدرن که در آن بازاری با ساز‌ و کار مدرن تشکیل می‌شود، ما اقتصادی سنتی داشتیم که در آن بازار سنتی شکل‌گرفته بود. اگر این فاصله را مورد ارزیابی قرار دهیم آن وقت می‌توانیم مرحله توسعه‌ای که قدیم در آن قرار داشتیم و مرحله توسعه فعلی و سیر تحولات آن را بسنجیم. همان‌گونه که یک جامعه در حال گذار از سنتی بودن به مدرن بودن تحولاتی را از سر می‌گذراند و نهادهایش دچار دگرگونی می‌شود و قواعد حاکم بر آن تغییر می‌کند، بازار هم از همین قاعده تبعیت می‌کند. اگر بخواهیم بگوییم که در گذشته دورتر چه تحولاتی صورت گرفته و این تحولات در نهاد بازار چگونه تجلی پیدا کرده است باید به دنبال بررسی آن عوامل باشیم. یکی از این عوامل مقیاس فعالیت‌های اقتصادی است؛ به این معنی که ما کشوری داشتیم با جمعیتی بسیار کمتر از جمعیت فعلی. برای مثال در اوایل دهه ۴۰ شمسی جمعیت حدود بیست و چند میلیون نفر بود که حدود ۶۵ درصد آن جمعیت روستایی و تنها ۳۵ درصد این جمعیت یعنی حداکثر چیزی حدود هشت میلیون نفر شهرنشین بودند.

وقتی این جمعیت را در شهرهای موجود توزیع کنیم، جدای از چند شهر بزرگ مثل تهران و اصفهان و... به شهرهایی می‌رسیم که جمعیت‌های حداکثر ۵۰ هزار‌نفری داشته‌اند. از نظر تولید ناخالص داخلی به عنوان یک شاخص از حجم اقتصاد نیز می‌بینیم که میزان درآمد و کالایی که در اقتصاد تولید می‌شده و در بازار مورد مبادله قرار می‌گرفته بسیار کم بوده است. وقتی حجم تولید کالا و خدمات بسیار کوچک باشد نظام مبادله و بازاری که این کالا و خدمات را پشتیبانی می‌کند نیز نظامی بسیار کوچک خواهد بود که مصداق بیرونی آن مکانی می‌شود که همه افراد شهر برای انجام مبادلات‌شان به آنجا مراجعه می‌کنند. به اضافه این نکته که وقتی سطح درآمد جامعه در مرتبه پایین‌تری قرار گرفته باشد سبد کالایی مصرفی مردم هم محدود به کالاهای ضروری و اساسی است که دربرگیرنده مواد غذایی و پوشاک و نیازهای اولیه است.

لذا کالاها در مرتبه‌های بالاتر با تواتر کمتری خریداری می‌شوند. بنابراین مبادلات مردم را به طور عمده مبادلات کالاهای اولیه شکل می‌دهد و مبادلات کالاهای بادوام یک بار در طول زندگی انجام می‌گیرد. برای مثال بسیاری از مردم یک بار یخچال می‌خریدند و تا پایان عمر از آن استفاده می‌کردند. با این اوصاف در این نظام مبادله، مفاهیم اقتصاد مدرن مانند انحصار و یا رقابت به معنی امروزی که به همراه تنظیم بازار است موضوعیت پیدا نمی کند. این مفاهیم مدرن برای اقتصادی قابل تعریف است که حداقل‌هایی از مقیاس‌های اقتصادی را داشته باشد که رقابت برای آن قابل تعریف باشد. می‌بینید که وقتی چنین اتفاقی روی نمی‌دهد و ابزارهای بازار مدرن وارد سیستم مبادله نمی‌شود کاستی‌هایی به چشم می‌آید. مثل اینکه انحصار در ذات بازار سنتی وجود دارد. اگر شما ۴۰ سال پیش می‌خواستید کالایی بخرید به یک نفر مراجعه می‌کردید نه اینکه چندین انتخاب مختلف داشته باشید. اگر امروز در اقتصاد مدرن «برند»‌ها را داریم که حجم عظیمی از اطلاعات را به مصرف‌کننده انتقال می‌دهد در گذشته خود افراد، نشان تجاری بوده‌اند. اعتبار شخصی هر فرد «برند» او بوده است.

اگر امروز فردی بخواهد از سیستم بانکی وام بگیرد اعتبارسنجی می‌شود و ریسک وام‌دهی به این فرد مورد بررسی قرار می‌گیرد اما در گذشته فقط اعتبار فرد وام‌گیرنده ملاک قضاوت بوده است. در جامعه‌ای که نهادهای مدرن هنوز ایجاد نشده و جامعه، سنتی است همه چیز تحت تاثیر خصوصیت و ویژگی‌های اشخاص قرار می‌گیرد و نه قواعد وسازکارها. قواعد سنتی هم عمدتاً اخلاقیات است نه قواعد بازی و قواعد اقتصادی امروزی. یعنی چون مصرف‌کننده حق انتخاب محدودی در مراجعه به فروشنده دارد؛ انصاف فروشنده ملاک و معیار قرار می‌گیرد. همین ملاک در اقتصاد مدرن جای خود را به رقابت می‌دهد. در قدیم «فروشنده باانصاف» بیشتر تبلیغ و اخلاقیات ترویج می‌شد. چون در این اقتصاد و در این بازار اخلاق به مثابه یک نهاد است که حد فاصل بین مصرف‌کننده و عرضه‌کننده را تنظیم می‌کند. به میزانی که فروشنده پایبند به موازین اخلاقی باشد، مصرف‌کننده در حاشیه امن قرار می‌گیرد.

پناهگاه مصرف‌کننده، اخلاقیات عرضه‌کننده است. این موضوع در عرصه اقتصاد است ولی مشابه این را در عرصه سیاست هم داشتیم. شهروندی که در این جامعه سنتی زندگی می‌کند، تکیه‌گاهش میزان انصاف و دلسوزی سیاستمداری است که به فکر مردم باشد؛ چون ابزار دیگری برای کنترل ندارد. بنابراین در جامعه سنتی که در این مرحله از توسعه‌یافتگی قرار دارد بازاری که ما از آن صحبت می‌کنیم هنوز در مرتبه و جایگاهی قرار نگرفته که بتوان در آن قواعد مدرن را حاکم کرد.