خضوع و خشوع هنرمند، مهم‌ترین ویژگی هنر

دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- حسین ماستیانی، مجسمه‌ساز، نقاش و خطاط سبزواری است که تندیس‌های بسیاری از او در سراسر ایران نصب شده است، نکته قابل‌توجه درباره این هنرمند این است که او زمان بسیاری را در کارگاه مجسمه‌سازی‌اش در سبزوار و همچنین در دانشگاه‌های متعدد به امر تعلیم و آموزش هنرجویان جوان اختصاص می‌دهد، ماستیانی درباره گرایش و علاقه‌اش به هنر می‌گوید: «از دوران کودکی توجه و علاقه خاصی به کارهای هنری داشتم و به‌صورت ناخودآگاه یک اثر هنری چه در قالب شکل و چه در قالب صدا من را میخکوب می‌کرد.» در ادامه گفت‌وگوی ما را با این هنرمند پیشکسوت بخوانید.

شما به‌عنوان کسی‌که در زمینه‌های گوناگون هنری فعالیت می‌کنید، بیشتر خود را متعلق به کدامیک از این هنرها می‌دانید؟

گاهی انسان در رویارویی با یک هنر خاص در جایگاهی است که انس روحی بیشتری با آن هنر می‌گیرد. برای من این انس و الفت با مجسمه‌سازی بوده و این هنر برای من شیرین‌تر است.

از میان مجسمه‌های متعددی که ساخته‌اید، کدامیک حس بهتری به شما داده است؟

من در مقاطع مختلف، کارهای متعددی انجام دادم که همگی با احساسات من گره خورده‌اند. اما برای خودم هفت تندیس «سربداران» که براساس تفکر شیعه شکل گرفت و تندیس «مادر» جاذبه بیشتری داشته است. به نظر من یک مجسمه خوب مانند موسیقی بی‌کلام با انسان صحبت می‌کند.

می‌خواهیم درباره تندیس سربداران بیشتر بدانیم، ویژگی بارز این کار نسبت به سایر آثار شما چیست؟

اولین بار در ایران است که هفت تندیس در کنار هم در یک میدان قرار گرفته‌اند و اینکه پیشتر مجسمه‌هایی که ساخته می‌شد همه بازوهای بسته داشت و من برای اولین بار بازوهای این هفت تن را رها کردم، زیرا می‌خواستم دو معنا را نشان دهم، یکی حالت دعا و توسل به مقام بالا و دیگری حالت جلوگیری از نفوذ بدخواهان و دشمنان. من معتقدم انسان دو انگیزه در تعاملات اجتماعی خود دارد، اولین انگیزه، عقلانی است که انسان تصمیم به انجام عملی می‌گیرد و دوم، انگیزه جاری و ساری در بدنه احساسی و روحی یک جامعه است. دانه‌های برخاسته از این آب و خاک بدون اینکه خود احساس کنیم بر ما تاثیر می‌گذارند، درواقع نمی‌توان گفت من چگونه به فکر ساخت مجسمه سربداران افتادم، بلکه اینگونه باید گفت که سربداران چگونه در فکر و جان من وارد شد. عشق را نمی‌توان یکطرفه انگاشت، به حق باید بگویم یکسری تلنگرهایی احساسی از بیرون به من وارد می‌شد که گویی عنایت خداوند بود.

چرا تعداد تندیس‌های سربداران هفت نفر است؟

هفت شخصیت درنظرگرفتم، زیرا هفت، عدد مقدسی در تمام ادیان الهی است و عدد هفت کثرت بی‌نهایت را نمود می‌دهد، حرکت سربداران حرکتی بلندقامت و چشمگیر بود که از درون جوشید و حماسه‌ای قابل‌تعمیق ساخت، حال اگر بخواهیم کثرت و موجودیت این نهضت را نشان دهیم، هفت عدد مقدسی است که شمولیت و جامعیت نگاه دارد. در ساخت این تندیس خواستم که هر دو بعد حرکت سربداران را نشان بدهم، یعنی هم شیخیه و هم سربداریه و نیز وفاق و همدلی بین این دو عنصر را به تصویر بکشم، شش نفری که در محوری دایره‌ای ایستاده‌اند شخصیت‌های سربداریه هستند و نفر وسط شخصیت شیخیه است و کتابی که در دست دارد در واقع نماد اندیشه آمیخته به هردو عنصر است. تفکر ملکوتی قرآن، فرهنگی که هر دو گروه را به وفاق می‌رساند. من در این کار سعی کردم نقطه اول حرکت آن‌ها را نشان دهم یعنی آن هنگامه که هنوز تبسم پیروزی و جوشش نگاهبانی از آن را در سر دارند، در واقع هم در بلندا قرار گرفته‌اند و هم پیروزمردانه از آن محافظت می‌کنند.

دست‌سازهای بسیاری از شما در دانشگاه‌های مطرح کشور نصب شده است. می‌خواهم احساستان را در این باره بدانم.

برای اولین بار ۱۲ تندیس با برنز ساخته و در ۱۲ دانشگاه در سراسر کشور نصب شد و به نوع خود کار متفاوتی بود. این آثار از این جهت که با انس و الفت بین هنر و دانشجو همراه است برایم ارزشمند بود.

کارگاه مجسمه‌سازی شما در سبزوار است، آیا هیچگاه نخواستید به تهران و یا به مشهد بیایید؟

من همه کارهایم را در سبزوار انجام می‌دهم. هرچند درخواست‌های بسیاری از من شد تا به پایتخت بروم اما به‌دلیل تعلقی که به شهر مادری خویش دارم و معتقدم انسان اگر در شهری شاهبالی باز کرد نباید از آن شهر پرواز کند و جای دیگری برود و آنچه آموخته را در همان نقطه به دیگران بیاموزد، در این شهر ماندم. زمانیکه درختی در آب و خاک یک شهر رشد کرده و به بار نشسته است، اگر میوه‌هایش را به نقطه دیگری ببرد عین بی‌وفایی است. من خوشحالم که ایرانی، خراسانی و سبزواری هستم اما ریشه من در زادگاه من و شهر من سبزوار است. زادگاه من اینجاست خوابگاه من نیز همینجا خواهد بود.

خاستگاه یکسری از هنرهای خاص یک خطّه جغرافیایی است، آیا برای مجسمه‌سازی هم این تعریف در کشور ما وجود دارد؟

بله می‌شود گفت سبزوار این ظرفیت را دارد که به قطب مجسمه‌سازی کشور تبدیل شود، به شرط آنکه هنرمندانش در همین شهر بمانند و نروند.

از جدید ترین و آخرین اثری که در دست ساخت دارید و اینکه قرار است کجا نصب شود برایمان بگویید.

کاری که اکنون شروع کرده ام ساخت تندیس خواجه نظام‌الملک سبزواری است که در ابعاد بزرگی ساخته و در آرامگاه این بزرگوار در سبزوار نصب می‌شود.

امروزه نقش هنرهای تجسمی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا منزلت و جایگاهی که شایسته این هنر باشد، وجود دارد؟

هنر اکسیژن هواست، هرآنچه پیرامون خود می‌بینید و از تماشایش مسرور می‌شوید، هنر است اما آن ارزش و بهایی که شایسته این اکسیژن باشد به آن داده نمی‌شود. شهرستان‌ها پر از استعداد هستند اما به آنان توجهی نمی‌شود. ما باید از خردسالی رصد کنیم و ببینیم استعداد کودکان در کدام رشته هنری، موسیقی، نقاشی و ... شکوفا خواهد شد؟ مشکل دیگری که فکر می‌کنم باید مطرح کنم این است که بزرگترین ویژگی هنر، خضوع و خشوع هنرمند است، اما متاسفانه این ویژگی را در میان هنرمندان کم داریم.

شما چقدر از زمان خود را به آموزش هنر اختصاص می‌دهید؟

معتقدم زکات هنر تعلیم دادن هنر است. من به کار آموزش علاقمند هستم و فکر می‌کنم این هنر امانتی در دست من است که با پرورش و تعلیم هنرجویان جوان از این گنجینه امانت‌داری می‌کنم.

به‌نظر شما تا چه حد می‌توان به رشته‌های هنر به‌عنوان یک شغل یا منبع درآمد نگاه کرد؟

دیدگاه من این است که کار هنری مستلزم عشق داشتن است، نباید به ریال فکر کرد. سرمایه‌ کارهای هنری معنوی است و کسی که به‌خاطر جنبه‌های مادی وارد این وادی شود، هنرمند نخواهد شد.