نگار حبیبی پیش از انتشار اخبار اخیر، موارد اسید‌پاشی که در رسانه‌ها مطرح شده بود، محدود به خصومت‌های شخصی می‌شد. اوج عشق یا نفرت ناشی از ناکامی در رابطه با زنی که با خشن‌ترین عمل ممکن ابراز می‌شد. اما آنچه در هفته‌های اخیر اتفاق افتاده به‌کارگیری اوج خشونت در ارتباط با زنانی است که به احتمال زیاد، عامل شناخت شخصی از آنها ندارد. به کار بردن این میزان از خشونت در رابطه با کسی که نمی‌شناسیم، نشان از قطع رابطه انسانی گروهی از جامعه با گروه دیگر دارد. به عبارت دیگر، قربانی نماد مفاهیمی است که عامل از آنها نفرت یا به شدت به آنها اشتیاق دارد، اما هرگز در رابطه‌ای انسانی، شناختی از آنها پیدا نکرده است. آنچه در این میان اهمیت دارد تاثیر این تعبیر بر روابط گروه‌های اجتماعی با یکدیگر است. عدم تعامل گروه‌های مختلف اجتماعی با پوشش‌ها و عقاید مختلف با یکدیگر به ناتوانی در برقراری ارتباط سالم میان این گروه‌ها و بروز تنش در جامعه منجر شده است. عوامل متعددی بر این عدم تعامل و شکاف موثرند که سهل‌انگاری در سیاست‌گذاری و ضعف عملکرد نهادهای فرهنگی از آن جمله‌اند.
سیاست‌گذاری
گسترش اختلافات طبقاتی و فرهنگی امری است که به نظر می‌رسد نه تنها از دید سیاست‌گذاران پنهان مانده بلکه در مواردی سیاست‌گذاری‌های اشتباه به تشدید این اختلافات انجامیده است. در حوزه اقتصاد، عدم ثبات در سیاست‌های اقتصادی و البته عوامل بیرونی موثر بر اقتصاد، به‌ویژه در سال‌های اخیر به کسب درآمدهای هنگفت برای عده‌ای‌اندک و کاهش قدرت خرید اکثر خانواده‌ها و در نتیجه افزایش فاصله طبقاتی منجر شده است. در سایر حوزه‌ها نیز اعمال سیاست‌هایی نظیر تفکیک جنسیتی در محیط‌های کاری و دانشگاهی، که درواقع نوعی جداسازی گروه‌های مختلف اجتماعی از یکدیگر است، شکاف و عدم شناخت گروه‌های اجتماعی از یکدیگر را عمیق‌تر می‌کند.
رسانه‌ها
متاسفانه متولیان امور فرهنگی نیز تلاشی برای نزدیک‌تر کردن گروه‌های اجتماعی به یکدیگر نکرده‌اند. رسانه رسمی به‌طور گسترده به پیشداوری‌های مبتنی بر ظاهر افراد دامن می‌زند. تبلیغ چنین کلیشه‌هایی هر‌چند ممکن است تنها از ضعف سازندگان در خلق شخصیت‌ها و موقعیت‌های پیچیده‌تر ناشی شود، اما به هر حال گسست موجود میان طبقات اجتماعی را تشدید خواهد کرد.
شیوه مقابله با جرایم
دیگر عامل تاثیرگذار در این بین شیوه برخورد و مقابله با معضلاتی از این‌گونه است. مجازات‌های شدید تصویب شده برای، مزاحمان خیابانی و اراذل و اوباش تاکنون به نتیجه مطلوب خود نرسیده است. تحقیقات نشان می‌دهد که معمولا مرتکبان جرایم شدید مثل قتل با محاسبه هزینه و فایده، دست به ارتکاب جرم نمی‌زنند. بنابراین اعمال مجازات‌های سنگین برای جرایمی که نشان از شرایط روانی خاص مجرم دارند، نمی‌تواند راه‌حل مشکل باشد. هرچند پلیس و دستگاه قضایی موظف به شناسایی و دستگیری هرچه سریع‌تر مجرمان اسیدپاشی هستند، اما این تازه ابتدای ماجراست. گفته می‌شود نوع اسید استفاده شده در حملات یکسان بوده و این احتمال وجود دارد که مساله اسیدپاشی به‌صورت سازمان‌یافته طراحی شده باشد. در این صورت باید دید که آیا سازمان‌دهندگان چنین اعمالی تنها افرادی اجتماع‌گریز هستند که از اختلالات روانی رنج می‌برند یا گروه‌هایی هستند که منافع خود را در ایجاد ناامنی در جامعه جست وجو می‌کنند. در هر صورت، روان درمانی مرتکبان و ریشه‌یابی مساله امری است که اگر عزم جدی برای جلوگیری از تکرار این جرایم وجود داشته باشد، باید در دستور کار دستگاه‌های انتظامی و نهادهای فرهنگی قرارگیرد.
کاهش شکاف اجتماعی موجود، نیاز به برنامه‌ریزی بلندمدت دارد. برنامه‌ریزی در راستای کاهش نابرابری‌های اقتصادی، استفاده از ظرفیت‌های رسانه‌ای برای ایجاد شناخت بهتر میان گروه‌های مختلف اجتماعی، آموزش پرهیز از خشونت به‌ویژه به کودکان و عدم توسل هر چه بیشتر به خشونت در مواجهه با پدیده اسیدپاشی باید در میان اولویت‌های سیاست‌گذاران برای رفع این معضل قرار گیرد. آنچه از اظهارنظرهای مسوولان برمی‌آید وجود عزم جدی برای مجازات شدید عاملان است. اما شاید وقت آن رسیده باشد که بررسی‌های دقیق و ریشه‌یابی مشکلات، جایگزین مجازات‌های شدید شوند.