مثل یک عاشق
محسن فرجی نویسنده و روزنامه‌نگار بعید می‌دانم کسی در این مجال مختصر توقع نقد و بررسی آثار درازدامن جناب دولت‌آبادی را داشته باشد. به همین خاطر، می‌خواهم خاطره‌ای را به نقل از خود وی بیاورم که مدخلی است برای نکته‌ای که می‌خواهم بگویم. دولت‌آبادی در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند که پدرش در بستر احتضار بوده و هر آن بیم این می‌رفته که به جهان سایه‌ها برود، اما او یعنی نویسنده بزرگ ما، در آن لحظات دشوار و نفسگیر، به رمان ناتمامش کلیدر فکر می‌کرده که در انتظار نوشته شدن و به سرانجام رسیدن بوده است.
این نگاه تغزلی به ادبیات و نوشتن چه تعبیری می‌تواند داشته باشد، جز اینکه نویسنده پیشکسوت ما عاشق است؟ به واقع جز عشق چه چیزی می‌تواند در آن لحظات هول و ولا و در همه لحظات زیستن، معشوقه‌ای به نام ادبیات را در دل نگاه دارد و محفوظ بدارد؟ او عاشق است که می‌تواند این گونه به نوشتن و به قصه نگاه کند. و مگر همه نویسندگان بزرگ دنیا جز اینند؟ جیمز جویس در نهایت کم‌بینایی خودش و بیماری مزمن دخترکش می‌نوشت و می‌نوشت، داستایوفسکی در اوج فقر و تعقیب و گریز با ماموران حکومتی و طلبکاران، شاهکارهایش را خلق می‌کرد، کنزابورو اوئه با داشتن کودکی معلول، قصه‌هایش را به سامان می‌رساند و توانست نوبل ادبیات را به خانه‌‌اش ببرد. نمونه‌ها بسیارند، اما همه از یک چیز حکایت می‌کنند: نویسندگان عاشق‌ترین مردمان زمانه خود هستند.
این عشق، با خود بسیار چیزها می‌آورد، از جمله صبوری و شکیبایی. این گونه است که دولت‌آبادی به‌رغم دردی عمیق در دستانش - بر اثر سال‌ها نوشتن - شیره جانش را به روی کاغذ می‌آورد و «کلنل» را خلق می‌کند؛ اما وقتی که برخی تنگ‌نظری‌های غیر‌ادبی به او اجازه انتشار این رمان را در سرزمین مادری‌اش نمی‌دهد، او ناامید نمی‌شود؛ دست به غر زدن‌های معمول و پیش پاافتاده هم نمی‌زند، بلکه بی‌هیچ جنجال و هیاهویی با همان صبوری عاشقانه، منتظر گذشت زمان می‌ماند تا ابرهای تیره یک به یک کنار بروند و رخسار معشوق از پرده بیرون افتد؛ چراکه می‌داند ادبیات پا دارد و راه خود را پیدا می‌کند و می‌رود.
همین گونه بود که «کلنل» سر از سرزمین‌های دیگر در آورد و در آن ممالک، قدر دید و بر صدر نشست. چنانچه در آخرین اتفاق، جایزه ادبی «میخالسکی» سوئیس را به دست آورد، اما از آن مهم‌تر شاید، رویکرد جدید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دولت‌آبادی است؛ حالا معاون فرهنگی این وزارتخانه از نویسنده بزرگ ما به عنوان یکی از مفاخر ادبی کشور نام می‌برد و انتشار آثارش را در ایران، افتخاری برای این سرزمین. اینها همه یعنی عاشقیت استاد، ثمر داده و بی تدبیری و کج سلیقگی‌ها و بهانه‌های بی‌دلیل را به عقب رانده است.