پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند
«پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند»، عنوان یکی از مشهورترین رمان‌های «جیمز ام.کین» نویسنده آمریکایی است که با ترجمه «بهرنگ رجبی» در مجموعه‌‌ جهان کلاسیک نشرچشمه منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. این رمان یکی از مشهورترین رمان‌های «جیمز ام.کین» نویسنده آمریکایی و دومین رمانی است که رجبی از این نویسنده ترجمه کرده است، پیش از این «غرامت مضاعف» با ترجمه او توسط همین ناشر روانه بازار کتاب شده بود.
«غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» به‌واسطه نسخه مشهور سینمایی‌شان سال‌ها است برای مخاطب ایرانی آشنا هستند، اما این دو اثر مهم که در لیست ۱۰۰۱ رمانی که باید پیش از مرگ خواند هم آمده‌اند، خیلی دیر به فارسی ترجمه شده‌اند.
مترجم درباره‌ جیمز.ام کین در مقدمه‌ «غرامت مضاعف» نوشته است: «او را آغازگر رمان نوآر آمریکایی خوانده‌اند. دشیل همت، ریموند چندلر، دیوید گودیس، جیم تامپسون، جیم الروی و همه استادان بعدی جنایی‌نویسی بی‌شک وام دار راهی هستند که او باز کرد و پیمود. احتمالا در تمام تاریخ، هیچ رمان پلیسی همزمان محبوبیت و موفقیت مالی‌ای را نداشته که دو رمان اول او یافتند: «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» و «غرامت مضاعف.»؛ تام ولف زمانی گفت: «هر کس می‌خواهد داستان‌نویسی یاد بگیرد برود، رمان‌های جیمز ام.کین را بخواند.» مگر چند نویسنده بوده‌اند که کسی درباره‌شان این چنین گفته باشد؟
کین در سال ۱۸۹۲ به دنیا آمد و درابتدا می‌خواست خواننده اپرا شود، اما نتوانست. او از ۲۰ سالگی شروع به نوشتن کرد و طی یک دهه بعدی روزنامه‌نگار قهار و صاحب سبکی شد. در بسیاری روزنامه‌ها و مجلات کار کرد و در همین دوره بود که تکنیک‌های مختلف نوشتن را آزمود، از جمله نوشتن قطعات در قالب گفت‌وگو را. در سال ۱۹۳۴ «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» را منتشر کرد و دیگر روزنامه‌نگاری را کنار گذاشت تا همه وقتش را صرف نوشتن رمان کند، گرچه از وسوسه هالیوود جان به در نبرد و مدتی را هم به فیلمنامه‌نویسی گذراند.
مشخصه اصلی رمان‌های کین ریتم پرشتاب، استفاده از راوی اول شخص، زبان محاوره و تعلیق‌های مداوم است. هم‌نشینی این ویژگی‌ها در رمان «پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند» این اثر را به یکی از ماندگارترین‌های ادبیات‌ داستانی آمریکا تبدیل کرده است.
راوی داستان، ظهر یک روز گرم و تابستانی در کالیفرنیای جنوبی از پشت کامیون یونجه‌ای می‌پرد بیرون، درست روبه‌روی غذاخوری «توئین اگز»، صاحب غذاخوری به‌زودی با پیشنهاد کار برای «فرانک» سرگردان، او را ماندگار می‌کند، اما «فرانک» خیلی‌زود با زن «پاپادایاس» کافه‌چی هم‌دست می‌شوند و نقشه‌های پی‌درپی قتل می‌کشند و اجرا می‌کنند، اما سرنوشت هر سه نفرشان تلخ و مصیب‌بار خواهد شد.