مالتوس و ورود مباحث جمعیتی به اقتصاد

توماس رابرت مالتوس را می‌توان یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌ها در اقتصاد کلاسیک دانست. این متفکر انگلیسی در ۱۴ فوریه ۱۷۶۶ چشم به جهان گشود و در ۲۹ دسامبر ۱۸۳۴ در ۶۸ سالگی چشم از جهان فرو بست. مهم‌ترین کاری که توماس مالتوس انجام داد این بود که نظریه جمعیت را وارد مباحث اقتصادی کرد. طبق نظر مالتوس، رشد محصولات مانند کشاورزی با تصاعد عددی انجام می‌شود، اما رشد جمعیت انسان‌ها از تصاعد هندسی پیروی می‌کند. این رشدهای نامتوازن در طول زمان منجر به این می‌شود که جمعیتی که افزایش یافته است با همان میزان رشد خود متقاضی محصولاتی از جمله تولیدات کشاورزی باشد. این تقاضای بیش از عرضه موجب می‌شود قحطی، جنگ و مرگ‌و‌‌میر افزایش یابد. افزایش این میزان مرگ‌و‌‌میر موجب کاهش یافتن تعداد افراد بشر که متقاضی تولیدات کشاورزی هستند شده و در نتیجه بین افراد بشر و میزان این تولیدات که غذای مورد نیاز آنان را تشکیل می‌دهد، تعادل رخ می‌دهد.

زندگی اجتماعی مالتوس زمانی آغاز شد که انقلاب صنعتی نه‌تنها روش‌های پیشرفته‌ای در زمینه تولید و حمل‌و‌نقل به‌وجود آورده بود؛ بلکه منجر به سازماندهی نوینی در امر تجارت و ایجاد تسهیلاتی در نظام بانکی و اعتبارات شده بود. جمعیت در حال توسعه شهرها که امکانات اشتغال آنها به‌دلیل پیشرفت تکنولوژی کاهش یافته بود، به مساله مهمی تبدیل شده بود. زمانی که این اقتصاددان انگلیسی می‌زیست دلایل زیادی برای ناامیدی وجود داشت. یکی از وقایع مهم زندگی وی را می‌توان مقارن شدن با انقلاب فرانسه دانست که پس از مدتی به حکومت وحشت و خشونت منجر شد. همچنین انگلستان نیز وضعیت مناسبی نداشت. ایرلند نیز در آستانه طغیان بود.

مالتوس علاوه‌بر اینکه به علم اقتصاد می‌پرداخت، با نظریات سیاسی نیز آشنا بود. وی هدف از تشکیل یک نظام اجتماعی را به دست آوردن حداکثر رفاه برای همه مردم می‌دانست. مالتوس در عقاید سیاسی خود به مسائلی مانند اصلاح‌پذیری انسان و تکامل وی شک داشت و از نظریه «جمعیت» خود به‌عنوان اثباتی برای مدعای خود بهره می‌جست. در واقع مالتوس این کار را برای مقابله با عقاید رایج در آن زمان کرد،که عمدتا محصول تفکر گادوین و کندورسه بودند و عنوان می‌کردند که انسان می‌تواند به میزان نامحدود پیشرفت کند و مقصر عدم‌پیشرفت بشر نهادها و دولت هستند و نقش آموزش و پرورش را در توسعه و رشد انسان و جامعه موثر می‌دانستند. مالتوس معتقد بود بدبختی بشر ناشی از قوانین و نهادهای جامعه نیست؛ بلکه ناشی از وضعیت خود افراد است.

همان‌طور که گفته شد، مالتوس با توجه به عقاید خود، در سال ۱۷۹۸ مقاله‌ای در باب جمعیت به رشته تحریر درآورد. مالتوس بر اساس مشاهدات و مطالعاتی که کرده بود به این نتیجه رسیده بود که جمعیت آمریکای شمالی در هر ۲۵ سال دو برابر می‌شود. در سایر نقاط مانند انگلستان نیز جمعیت افزایش یافته بود. جمعیت این کشور از ۵/ ۸ میلیون نفر در سال ۱۷۱۲ میلادی به ۱۲ میلیون نفر در مدت ۱۲۵ سال رسیده بود. مالتوس با استفاده از استقرا، این آمار را به تمام کشورهای دنیا تعمیم داد و خاطرنشان ساخت که هرگاه مانعی در سر راه رشد جمعیت پدید نیاید، تعداد آن هر بیست و پنج سال ۲ برابر و بعد از صد سال ۳۲ برابر، پس از دویست سال ۱۰۲۴ برابر و بعد از سیصد سال ۳۲۷۶۸ برابر جمعیت فعلی خواهد شد. ضمنا مالتوس استدلال می‌کرد که براساس مطالعات تجربی او، افزایش سریع مواد غذایی امری غیر‌ممکن است؛ زیرا عرضه زمین به‌طور کلی و بالاخص زمین حاصلخیز، محدود بوده و دانش فنی نیز سریعا پیشرفت نمی‌کند. در نهایت، رشد جمعیت از رشد تولید مواد غذایی فراتر می‌رود که منجر به ایجاد شکاف جمعیت یا شکاف مالتوس خواهد شد.

علت آنکه زمین قادر نیست تولید مواد غذایی را با رشدی معادل رشد جمعیت ترقی دهد، «قانون بازده نزولی» است که گرچه مالتوس صریحا در رساله خود بدان اشاره نکرده، ولی به‌عنوان یک فرض ضمنی در استدلال او مستتر است. براساس این قانون، هر گاه شیوه فنی و عوامل تولید ثابت بماند و تنها یک عامل تولید تغییر کند، در این صورت با اضافه کردن عامل تولید متغیر، تدریجا بازده تولید، حالت نزولی به خود خواهد گرفت. یعنی به‌عنوان مثال چنانچه میزان نیروی کار بالفعل در یک قطعه زمین دو برابر شود - در حالی که سرمایه اختصاص یافته به آن قطعه زمین و نیز شیوه فنی، یعنی تکنولوژی تولید ثابت باشد - آنگاه میزان تولید افزایش خواهد یافت ولی هیچ وقت دو برابر نخواهد شد. به تعبیر دیگر، با اضافه شدن واحدهای جدید نیروی کار، بهره‌وری نهایی در این قطعه زمین کاهش یافته و تولید با آهنگ نزولی بالا خواهد رفت. به همین ترتیب شکاف جمعیت ایجاد می‌شود که به‌نظر مالتوس نتیجه آن بیکاری، فقر، گرسنگی و جنگ خواهد بود.

مالتوس معتقد بود که از سه طریق می‌توان از رشد جمعیت جلوگیری کرد. این سه راه عبارتند از: منع یا فشار اخلاقی (عقب انداختن ازدواج‌ها)، کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده، فقر و گرسنگی. در مورد روش اول، مالتوس بدبین بود و اعتقاد داشت تا زمانی که مردم در مورد اصول واقعی «اقتصاد سیاسی» آگاهی کافی به دست نیاورند، این راه چندان موثر نخواهد بود. در مورد روش دوم نیز او به‌عنوان یک کشیش نمی‌توانست آن را روشی مشروع به شمار آورد. یکی از ایراداتی که به‌نظر مالتوس وارد است، این است که وی به تکنولوژی و نقش مهم فناوری در رشد اقتصادی و پیشرفت جامعه توجهی نکرده بود. البته این امر را می‌توان تا حدودی به‌دلایل شرایط زمان و مکان وی نیز دانست. به هر صورت، مالتوس یکی از کسانی بود که تاثیری مهم بر جامعه و اقتصاد گذاشت، هرچند که پیش‌بینی وی با وجود نوآوری‌های فراوان و سرعت گرفتن آن نسبت به سرعت تولید مثل بشر به تحقق نپیوست.

منبع: تاریخ عقاید اقتصادی، دکتر فریدون تفضلی