گرد و خاک انگلیسـی‌ها

رقابت فورد موستانگ و شورولت کامارو مانند دعوای دو آمریکایی قلدر خیابانی است. جدال میتسوبیشی لنسر و سوبارو ایمپرزا مانند دعوای دو سامورایی ژاپنی است. کل‌کل مرسدس‌بنز Sکلاس و ب‌ام‌و سری۷ مانند دعوای دو مهندس ثروتمند آلمانی است. اما شاید جالب‌ترین رقابت خودرویی، صف‌آرایی آستون‌مارتین و جگوار برابر هم باشد. این یعنی ما شاهد دعوای دو نجیب‌زاده شیک‌پوش انگلیسی هستیم. در ظاهر متین و باوقار ولی در باطن بسیار درنده و بی‌رحم. جگوار این گربه وحشی بعد از سال‌ها فرصت خوبی برای انتقام‌گیری از «دوک یورک‌شایر» پیدا کرده است. از طرفی دیگر، آستون‌مارتین، این شاهین تیزپرواز نیز برنامه ترسناکی برای نابودی «بارون کاونتری» طرح‌ریزی کرده است. دو خودروساز سرشناس انگلیسی بعد از سال‌ها تحقیق و آزمون، بهترین سربازان خود را برای یک عملیات چریکی راهی میدان مین کرده‌اند. جگوار با معرفی نمونه تقویت‌شده Fتایپ نسخه R به واقع یکی از استادان دنیای اسپرت را ساخته است. آستون‌مارتین نیز سال جدید را با عرضه ویرایش S از خانواده پرافتخار ونتیج‌ها استارت زده است. در حقیقت این رقابت جذاب، رقابتی است میان کوپه‌های مسابقه‌ای سایز بزرگ بازار. خودروهایی که در کلاس خودشان بی‌رقیب هستند.

لرد کاونتری در لباس رزم

می‌گویند زیباترین خودروی جهان، محصولی بود که جگوار آن را بین سال‌های 1961 تا 1975 تولید می‌‌کرد؛ اسپرت دو در به نام Eتایپ. آمیزه‌ای از زیبایی، قدرت و کیفیت. شاید در تاریخ درخشان این شرکت دیگر چنین چیزی را نتوان پیدا کرد. جگوار Eتایپ خیلی زود تبدیل به بُت طراحی در بین اسپرت‌های دنیا شد. در ایامی که آلفارومئوی ایتالیا ادعای ساخت زیباترین محصولات چهار چرخ دنیا را مطرح می‌کرد، گربه وحشی انگلستان آمد و با این مدل نسخه رقیب را در هم پیچید. خودرویی که به لطف وزن کم و آیرودینامیک بالا، توانسته بود به شتاب صفر تا صد، 7 ثانیه‌ای دست پیدا کند. تازه این در حالی است که سرعت نهایی‌اش هم به حدود 240 کیلومتر در ساعت می‌رسید. اعداد و ارقامی اعجاب‌انگیز که برای یک محصول دهه 60 و 70 میلادی کاملا تحسین‌برانگیز بود. قرارگیری پیشرانه در جلو، دیفرانسیل انتقال قدرت در عقب و گیربکس در وسط،‌ ترکیبی جادویی از توزیع وزن را برایش فراهم آورده بود. جذابیت Eتایپ آنقدر بود که حتی انزو فراری (مالک برند Ferrari) نیز به آن لقب زیباترین خودروی قرن را داده بود. به عقیده خیلی‌ از کارشناسان این خودرو یک جی‌تی (مخفف گرن‌توریسمو) واقعی بود. یعنی یک اسپرت واقعی با پتانسیل استفاده در مسافرت‌ها و سفرهای طولانی. جگوار فوق به قدری ظرفیت داشت که بسیاری از آن در مسابقات درگ (شتاب) و بسیاری هم از آن در رقابت‌های رالی استفاده کردند. حتی تصور اینکه چنین خودرویی در چنان زمانی با یک پیشرانه 2/ 4 لیتری و آرایش عجیب 6 سیلندر خطی تولید شود، سخت است. قوای محرکه‌ای که خروجی‌اش 265 اسب‌بخار با گشتاور 384 نیوتن‌متری ثبت شده است. در زمانی که حتی مدرن‌‌ترین خودروسازان دنیا نیز از ترمزهای کاسه‌ای بهره می‌گرفتند، Eتایپ یکی از معدود نمونه‌هایی بود که ترمزهایش دیسکی خنک‌شونده بودند. چندی پیش یکی از اولین تولیدات این خودرو در یک حراجی به قیمت 5/ 7 میلیون دلار فروخته شد. حالا سوال مهم این است چرا Eتایپ تا این حد محبوب و موفق بود؟ و سوال مهم‌تر آنکه جگوار چه فکری برای ایام بعد از این دوره طلایی‌اش کرده بود؟ پاسخ سوال اول ساده است؛ جگوار فوق بدون ادعا و اغراق، مجموعه‌ای از خواستنی‌ترین چیزها درباره یک خودرو را یکجا فراهم آورده بود. اما در رابطه با پاسخ دوم باید اعتراف کرد که حتی خود مدیران و مهندسان هم در جوابش وا مانده بودند. به‌طوری‌که بعد از سال 1975 و جمع کردن خط تولید Eتایپ گفته شد که شرکت به احترام تمام خاطرات خوبی که این خودرو برای مشتریانش به جای گذاشته، تا مدت‌ها هیچ محصول جایگزینی را معرفی نخواهد کرد. باور نخواهید کرد اگر بدانید واقعا همین اتفاق افتاد. تقریبا 40 سال گذشت تا این شرکت به این مرحله رسید که باید جانشین Eتایپ را معرفی کند. خودرویی با نام Fتایپ. خودرویی که به طرزی استادانه با حفظ همان سنت طراحی قبلی، رویای بازگشت Eتایپ را با ظاهری مدرن تعبیر بخشید. اف‌تایپ نه تنها یک فلاش‌بک فضایی بر آن نوستالژی دهه 60 و 70 بود، بلکه می‌توان آن را یک آغاز بر تغییرات انقلابی خودروسازی دانست که اغلب محصولاتش به اندازه‌ای که قدرتمند بودند، زیبا نبودند.



دوک یورک‌شایر و دنیای جنگنده‌ها

خیلی‌ها فکر می‌کنند آستون‌مارتین شرکتی است که تنها می‌‌آید برای سری فیلم‌های جیمزباند خودرو می‌سازد و سپس از بازی بیرون می‌رود. اما بد نیست بدانید که این شرکت اصیل انگلیسی سابقه‌ای ۱۰۳ ساله در صنعت خودرو دارد. در حقیقت اولین حضور خودروهای این شرکت بر پرده سینما تقریبا ۵۰ سال بعد از تاسیس شکل گرفت. عجیب است که در تمام طول فعالیت حرفه‌ای این شرکت، هرچه از درب کارخانه‌اش بیرون می‌آمد با استقبالی وحشتناک روبه‌رو می‌شد. طبیعی هم بود زیرا در ایامی که انگلیسی‌ها شدیدا درگیر ساخت خودروهای لوکس و تجملی بودند، به کلی از هنر اسپرت‌سازی دور شدند. اما راستش را بخواهید در بین تمام تولیدات این شرکت، اقبال یک خانواده به طرزی چشم‌گیر بیشتر از بقیه بوده است؛ خانواده‌ای به اسم Vantage. اولین‌باری که این عبارت با یکی از تولیدات آستون عجین شد، سال ۱۹۵۰ و روی کوپه زیبای دی‌بی‌۲ بود. در حقیقت از ابتدای دهه ۵۰ تا اواسط دهه ۷۰،‌ شرکت برخی از ویرایش‌های اسپرت و مسابقه‌ای خود را ونتیج می‌نامید. بعد از این تاریخ بود که ونتیج برای خودش تبدیل به یک مدل شد. دی‌بی۲ فوق مجهز به پیشرانه‌ای سرزنده با حجم ۶/ ۲ لیتری و آرایشی ۶ سیلندر خطی بود. خودرویی ۲ درب با کاپوتی کشیده و زوایایی نرم. شاید چیزی مانند فراری‌های اولیه. اما کمی سنگین و رنگین‌تر. ویرایش ونتیج‌ از اولین اسپرت‌های انگلیسی بود که مجهز به کاربراتور دهانه بزرگ و سیستم اگزوز با منبع بود. در ایامی که آمریکایی‌ها هیچ خودروی دیگری غیر از سازندگان کشور خود را به حساب نمی‌آوردند، صادرات آستون‌مارتین ونتیج به این کشور سر به فلک می‌زد. همان‌طور که گفتیم اواخر دهه ۷۰ بود که شرکت تصمیم به عرضه یک مدل با نام انحصاری Vantage گرفت. این نقطه عطف تاریخی برایش بود. سنت هشت سیلندرهای Vشکلی که با این سری استارت خورد، رقابتی سخت و دردناک را بین او و رقیب دیرینه‌اش جگوار پدید آورد. اکنون بعد از گذشت ۶۵ سال از معرفی این خودرو،‌گویا دومین نقطه عطف تاریخی‌اش نیز شکل گرفته است. قوی‌ترین و سریع‌ترین و بزرگ‌ترین ویرایش ونتیج‌ها روی کار آمده است. خودرویی که به گفته برخی کارشناسان همان پورشه ۹۱۱ است که به زبان انگلیسی ترجمه‌اش کرده‌اند. یکی از غول‌آساترین ۲ درب‌های ۴ نفره دنیا. محصولی که حتی می‌توان آن را مانند ماسل‌های آمریکایی،‌ عضلانی و تنومند دانست. ونتیج جدید نه جانشین حساسیت‌برانگیز برای یک خودروی قدیمی موفق است و نه یک محصول تازه‌وارد که نیاز به جلب توجه و تحسین داشته باشد. این محصول آمده تا فقط با نواده E تایپ تسویه حساب کند.




جنگ داخلی بریتانیایی

جنجال لفظی بین جگوار و آستون‌مارتین تا وقتی آنها را به‌صورت فنی با هم مقایسه نکنیم، هیچ فایده‌ای ندارد. اولین تقابل این دو خودرو، بحث نیروگاهشان است. جایی که آستون برای فرزندش یک پکیج
6 لیتری 12 سیلندر Vشکل در نظر گرفته است. قدرت آن 565 اسب‌بخار در 6750 دور در دقیقه و گشتاورش 620 نیوتن‌متر در 5750 دور در دقیقه است. ونتیج فوق بدون استفاده از توربو یا سوپرشارژ تنها به لطف سیلندرهای 89 میلی‌متری به چنین خروجی دست پیدا کرده است. عجیب به نظر می‌رسد ولی پیشرانه اف‌تایپ نیز با همین حجم ولی در آرایشی هشت سیلندر Vشکل گنجانده شده است. البته جگوار با استفاده از سوپرشارژر کاری کرده که قدرتش به مرز 550 اسب‌بخار در 6500 دور در دقیقه و گشتاور آن به مرز 680 نیوتن‌متر در 2500 دور در دقیقه برسد. از قدیم این تخصص گربه وحشی بوده که پیشرانه‌های حجیم را در سیلندرهای کم‌تعداد و جثه‌ای ریزاندام جای دهد. شاید در ظاهر این‌طور به نظر نیاید ولی به طرزی باورنکردنی اف‌تایپ فوق با طول، عرض و ارتفاع 4470، 1923 و 1314 میلی‌متری‌اش یک سر و گردن از ونتیجی که طول، عرض و ارتفاعش به ترتیب 4385، 1865 و 1241 میلی‌متر شده، بزرگ‌تر به نظر می‌رسد. با آستون‌مارتین فوق می‌توان یک دایره کامل 8/ 11 متری را با یک فرمان ثبت کرد. اما با جگوار نمی‌توان دایره‌ای با قطر بزرگ‌تر از 6/ 10 متر را شکل داد. اگر از آن دسته افرادی هستید که در مسافرت اسباب و اثاثیه زیاد با خود این‌ور آن‌ور می‌برند، باید گفت احتمالا این دو خودرو به کارتان نمی‌آید. چراکه حجم قسمت بارشان حدود 300 لیتر است. حتی در قسمت وزن هم اختلاف چندانی دیده نمی‌شود. ونتیج 1665 کیلوگرمی تنها 15 کیلوگرم سنگین‌تر از رقیب ساخته شده است. مهندسی دو خودروساز در زمینه سیستم ترمز، منحصر به فرد و مستقل است. جگوار از دیسک‌های 380 میلی‌متری در جلو و 376 میلی‌متر در عقب بهره می‌برد. آستون‌مارتین نیز از دیسک‌های 398 میلی‌متر در جلو و 360 میلی‌متر در عقب استفاده کرده است. سایز داخلی تایرها در هر دو محصول یکی است و عدد 35/ 255 میلی‌متر برای محور جلو و 30/ 295 میلی‌متر برای محور عقب را نشان می‌دهد. اما این اف‌تایپ است که با انتخاب تایرهای عریض 20 اینچی به نسبت تایرهای 19 اینچی ‌ونتیج، برتری نسبی را به رخ می‌کشد.

روی پیست وقتی قرار باشد شتاب و سرعت تعیین‌کننده برنده اصلی باشد، تک‌تک اختلافات مهم می‌شوند. با اینکه هر دو خودرو از سیستم RWD (محور متحرک عقب) برای انتقال قدرت استفاده می‌کنند ولی جعبه‌دنده آستون‌مارتین از نوع 7 سرعته نیمه اتوماتیک و جعبه‌دنده جگوار از نوع 8 سرعته شیفت‌ترونیک است. ولی باز هم عجیب است که این دو خودرو در قسمت شتاب صفر تا صد عینا رکوردی مانند هم ثبت کرده‌اند؛ هر دو 7/ 3 ثانیه. کمی که سرعت بالا آمد برتری نامحسوس آستون خودش را نشان داد. یعنی در شتاب صفر تا 160 کیلومتر در ساعت این خودرو با رکورد 6/ 7 ثانیه‌ای 1/ 0 ثانیه سریع‌تر از رقیب شد. این اختلاف در پیمایش صفر تا 200 و رکورد 6/ 11 ثانیه‌ای ونتیج به عدد 3/ 0 ثانیه رسید. در صفر تا 240 کیلومتر در ساعت آستون کاملا از حریف جدا شد و با رکورد 7/ 17 ثانیه‌ای‌اش در مقابل رکورد 4/ 18 ثانیه‌ای جگوار، پیشی گرفت. سرانجام در شتاب نهایی صفر تا 300 کیلومتر در ساعت شاهد آن بودیم که خودروی محبوب جیمزباند عدد 4/ 45 ثانیه را ثبت کرده و خودروی شخصی خوزه مورینیو به عدد 46 ثانیه رسیده است. اما انصافا باید قبول کرد که اختلاف آنقدری نیست که بتوان یکی را به‌عنوان برتر کامل میدان معرفی کرد. چطور ممکن است که این دو خودرو تا این حد نزدیک به هم عمل کنند؟ یعنی وقتی ونتیج یک‌چهارم مایل یا 402 متر را 6/ 11 ثانیه‌ای با سرعت 200 کیلومتر در ساعت طی می‌کند، جگوار همین مسیر را 7/ 11 ثانیه‌ای با سرعت 199 کیلومتر در ساعت می‌پیماید.

هرچقدر که اف‌تایپ با اختلافی اندک مدام مقام دوم را به دست می‌آورد ولی در قسمت مصرف سوخت و پیمایش کلی کاملا برتر شده است. وقتی آستون‌مارتین به‌صورت میانگین در هر 100 کیلومتر 5/ 14 لیتر بنزین می‌سوزاند، جگوار مانند یک کره‌ای کم‌مصرف در هر 100 کیلومتر تنها نیاز به 2/ 10 لیتر سوخت دارد. این یعنی حتی با احتساب یک باک 80 لیتری برای آستون‌ بیش از 360 کیلومتر نمی‌توان رویش حساب باز کرد. در مقابل با یک باک پُر اف‌تایپ می‌توان حدود 450 کیلومتر راه رفت.




نظر نهایی

شاید برای اولین‌بار باشد که در یک مقایسه میدانی، دو خودرو تا این حد نزدیک به هم رفتار کنند. بنا بر این نباید خیلی به برتری یا ضعف یکی از آنها دل خوش کرد. پس بیایید اوضاع را جور دیگری بررسی کنیم. مثلا این‌طور که ببینیم،‌ کدام خودرو برای چه تیپ آدمی بیشتر مناسب است؟ به نظر می‌رسد مشتریان آستون‌مارتین ونتیج در یک گزینه با هم شریک هستند و آن هم این است که آنها با نیاز ذاتی به قدرت و سرعت به دنیا آمده‌اند. این افراد آنقدر که درباره‌شان حرف و حدیث است، عاشق شهرت و دیده‌شدن نیستند. به اصالت و سادگی بیشتر اهمیت می‌دهند. در مقابل مشتریان جگوار شامل دختران و پسران ماجراجویی می‌‌شود که قصد دارند دوران طلایی عمر خود را با بالاترین میزان آدرنالین در خونشان سپری کنند. به شدت عاشق دیده‌شدن و جلب توجه هستند. رانندگی‌شان قابل قبول است ولی نمی‌شود آنها را جزو حرفه‌ای‌ها قرار داد.