چرا من چنین ثروتی ندارم؟ - ۳ اسفند ۹۱
میلاد پورعیسی
کارشناس روانشناسی بالینی
در فرهنگ واژگان روان‌شناختی، «فرافکنی» به واکنش دفاعی ناخودآگاهی گفته می‌شود که طی آن فرد سبب تمام کمبودها و نقص‌هایی را که در او هست به بیرون «پرتاب» می‌کند. کمبود‌ها و نقص‌هایی مانند پرخاشگری، احساس حقارت، دروغگویی، تنبلی و بی‌مسوولیتی ازجمله نقص‌هایی هستند که انسان معمولا محیط را مقصر اصلی آنها برمی‌شمارد. وقتی فرد دلیل پرخاشگری خود را رفتارهای عصبانی‌کننده دیگران می‌داند، یازمانی که «احساس حقارت» خود را به «تحقیرشدن» از سوی اطرافیان نسبت می‌دهد، درواقع او درحال بهره‌گیری از مکانیزم دفاعی فرافکنی برای تبرئه کردن خود است.
در این حالت خویشتن فرد دوپاره می‌شود. یکی از این پاره‌ها در پی محکوم‌کردن آن دیگری است و بالطبع بخش محکوم نیز سودای مبرا کردن خود را دارد. این نزاع درونی سبب‌ساز تنش عمیقی در شخص می‌شود. اضطراب برانگیخته‌شده سبب خیر می‌شود. خیری که از تبانی جزء متهم‌کننده و بخش متهم ناشی می‌شود. تبانی به نیت بازیافتن یکپارچگی روانی از راه آشتی و حل نزاع بین این دو انجام می‌شود؛ چراکه به هر روی طرفین درگیری به کلیتی به نام «من» تعلق دارند و حفظ این کلیت رسالت آنهاست. استمرار این تبانی نیک، مستلزم دست و پاکردن دشمنی مشترک است و چه دشمنی بهتر از جنس خارجی آن؟! با این توضیح روشن می‌شود فرافکنی فرآیند شقه شقه کردن محیط برای جلوگیری از تکه تکه شدن خود است.
ما ایرانیان در سنت‌های باستانی خویش، چهارشنبه سوری را داریم که در آن با پریدن از روی آتش، «سرخی» را که نماد سلامت است از آن طلب، و «زردی» و ناخوشی را به آن حواله می‌کنیم. گذشته از آنکه نسبت پرنده از روی آتش با آن، نسبت عابد و معبود است یا رابطه مخلوق و واسطه فیض، می‌توان جلوه‌ای از طلب‌کاری فرافکنانه را در بافت این جمله سراغ گرفت. در این حرکت نمادین، آتش پدیدآورنده هم نقص‌ها و ضعف‌ها و نیز کارگزار پوشاندن و رفع آنها به شمار می‌آید. بی‌خود نیست که در متل‌ها و ادبیات تعلیمی ما ابر و باد و مه خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و......
سوء ظن غالب، نسبت به ثروت و مال‌اندوزی نیز مثال دیگری از گستره تفکر فرافکنانه در میان مردم به ویژه اقشار متوسط و فرودست جامعه است. تحقیر و نفرین ثروتمندان، آنها را «دزد» و «مال مردم خوار» خطاب کردن در مواردی تا آنجا پیش می‌رود که یک فرد ثروتمند از برملاشدن دارایی خود ابا دارد. رواج تعابیری چون «بچه مایه‌دار» یا «بچه پول‌دار» درمیان نسل دوم و سوم، در همین دسته جا دارد. شاید بتوان ادعا کرد حتی حساسیت شدید بخشی از مردم به میزان دارایی عده‌ایی از مسوولان نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. در چنین فضایی تبلیغات گسترده علیه پدیده‌ای که آن را «اشرافی‌گری» نامیده‌اند و البته استفاده از شعارهایی با مضامین «ساده‌زیستی» و «از جنس مردم» بودن درمیان سیاستمدارانی که قصد در اختیار گرفتن مناصب انتخابی را دارند نیز در چنین فضایی اصلا عجیب به نظر نمی‌رسد. درحقیقت حساسیت روی نفس «ثروت» نیست، بلکه «ثروتمند» مورد سرزنش قرار می‌گیرد. او از این رو هدف حمله قرار می‌گیرد که اکثریت متوسط و ضعیف جامعه ازخود می‌پرسند: چرا من چنین دارایی‌ای ندارم؟ اینجاست که بازهم فرافکنی و بدبینی به کار می‌آیند. همانگونه که در ابتدا توضیح داده شد زمانی که فرد خود را درمورد کمبودها مورد سوال قرار می‌دهد، به صلاح خود می‌بیند که گناه را بر سرجهان اطراف آوار کند. در این شرایط، او تقصیر «بی‌پولی» خود را برگردن اقلیتی نوکیسه و زیاده خواه می‌اندازد.
ناگفته پیداست همانگونه که در مورد نمونه‌های پیش گفته، عوامل زمینه‌ساز اجتماعی در شکل‌گیری آنها نقش قابل‌توجهی ایفا می‌کنند، در ظهور بدبینی نسبت به ثروتمندان نیز بسترهای اقتصادی و سیاسی که در طول تاریخ جای پای خود را سفت کرده‌اند، عوامل پررنگی به شمار می‌روند. در سبب‌شناسی اقتصادی چنین نگاه مشکوکی به «ثروتمند» شاید بتوان از عواملی مانند «ساختار اقتصاد دولتی» و «تک محصولی» و بی‌اهمیت شدن کار و تولید صنعتی یکایک شهروندان سخن گفت و البته به تبع این عوامل، وابستگی تمام عیار رزق و روزی آحاد ملت به لطف و کرم اربابان ثروت را جست. گسترش رانت‌خواری و باندبازی و از سکه افتادن خلاقیت و مهارت فردی فرزندخلف چنین سازوکاری است. پس بیراه نیست که در این شرایط جمعیتی متوسط‌الحال، کوشش عده‌ای را که می‌خواهند نان از عمل خویش بخورند به دیده تردید نظاره کنند.
در چنین سیستم اقتصادی «برابری فرصت‌ها» خوابی بی‌تعبیر است و «برابری توزیعی» آمال و آرزوهای خلق را تشکیل می‌دهد. بی‌عملی و تنبلی و عادت به کار بخورونمیر، عادت می‌شود و ترک عادت موجب مرض می‌گردد. با وجود همه این سرنخ‌های اقتصادی و سیاسی که در پهنای تاریخ رشد کرده‌اند و جان گرفته‌اند، خوب است به خود یادآوری کنیم تاریخ و اقتصاد و سیاست را چه کسانی می‌سازند؟ به قول استادی ارجمند، لطف اقتصاد آزاد در این است که امکان فرافکنی را به هیچ‌کس نمی‌دهد، نه شهروندان و نه دولتمردان آنها.