عدالت رئالیستی
ایرج راد
بازیگر
می‌خواهم شما را از طرف عوامل نمایش «پلکان» به دیدن آن ترغیب و دعوت کنم. مردی که با کلاشی، دزدی، دروغ، دلالی و واسطه‌گری بر آن است تا پولدار شود، بی‌آنکه بخواهد ترحمی در قبال آدمیان داشته باشد. نمایش بر آن است بر بستر رئالیسم همچون متن گردانده شود، اما حالا با اضافه شدن حرکات موزون و نمایشی دیگر به آن فضا، حالت اکسپرسیونیستی به خود گرفته است. انگار کابوسی دهشتناک بر این قصر یا روح و روان بلبل، همان مرد دهاتی را که مسیر پولدار شدن را طی طریق می‌کند، در برگرفته باشد. 5 تابلو به هم پیوسته در پلکان تفسیرگر راه پولدار شدن یک مرد از طبقه پایین تا مرحله رسیدن به طبقه اشراف و اعیان است. انگار که قاعده و ضابطه‌ای نیست و هر که تن به دزدی، و کلاه‌برداری و واسطه‌گری و بی‌رحمی به مردم بدهد، می‌تواند مسیر رشد و ترقی اقتصادی را بپیماید.
در تابلوی اول بلبل دوره گرد و تمشک فروش با دزدی و فروختن گاو آقاگل (با بازی ایرج راد) بر آن است تا پول و پله اولیه را برای خروج از این وضعیت نابسامان اقتصادی بردارد. در این صحنه بی‌رحمی و شقاوت بلبل (دانیال حکیمی) کاملا آشکار است؛ چراکه نسبت به همه بی‌رحم است. حتی پیرمردی که تمام زندگی‌اش به آن گاو وابسته است. پیرمردی که هیچ منبع درآمدی ندارد و در نبودن گاو مجبور است به لیموناد فروشی و دستفروشی تن در دهد. در صحنه دوم بلبل جگرکی شده و در حال صحبت با حاج عمو (با بازی علی رامز) است که اگر بشود یکی از دو دختر مانده در خانه‌اش را بگیرد. هدف هم رسیدن به خانه رشت حاجی است که به این واسطه بتواند در آنجا دکان تعمیر و فروش دوچرخه را که در پاییز 1335 رونق خاص خود داشته است راه بیندازد. اما همین بلبل نسبت به بمانی (مژگان خالقی) بی‌تفاوت است، چراکه این دختر فقیر است و ندار. بمانی هم خودش را در آب رودخانه غرق می‌کند بی‌آنکه برای بلبل فرقی بکند! او خوشحال است که حالا موی دماغی هم نیست و راحت به مقصودش خواهد رسید. اینجا هم شقاوت این مرد برای رسیدن به پول پررنگ‌تر می‌شود. هادی مرزبان بر آن است متن رادی را گویاتر کند؛ یعنی قرار نیست چیزی زائد به آن بیفزاید. از این منظر برخی معتقدند که صحنه کابوس یا حرکات موزون شاید زائد باشد، چون ربطی به متن و بستر رئالیستی متن ندارد، اما هادی مرزبان بر آن بوده تا در تلفیق دو شیوه رئالیسم و اکسپرسیونیسم دلالتی آشکار بر درون و بیرون یک زندگی هولناک، شوم و شقاوت یک مرد تا سر حد مرگ تاکید کند. هادی مرزبان بر آن است متن رادی را گویاتر کند، یعنی قرار نیست چیزی زائد به آن بیفزاید. اینکه بی‌عدالتی بخواهد این همه دوام و بقا بیابد، خود قصه‌ای است دردناک و دردناک‌تر اینکه دیگر هیچ نشانه‌ای از انسان بودن در وجود آدمی باقی نماند. اینها حرف‌هایی است که در این متن و اجرا موج می‌زند. هادی مرزبان هم همچون رادی از شعار دادن پرهیز کرده و دارد موشکافانه مساله را از طریق بازی و ارائه دکورهای متنوع باز می‌کند. هادی مرزبان در این برهه زمانی یکی از بهترین متون اکبر رادی را دست گرفته تا به آن اوج و فرودی بدهد. حالا دکور، لباس، گریم، نور و حتی موسیقی دست به دست هم می‌دهند، تا بتوانیم یک اجرای خوب ببینیم. این همان حس و حالی است که در خود می‌تواند بیانگر عدالت باشد. عدالتی که رمز و راز موفقیت یک جامعه آرمانی است و تئاتر هم همیشه پیش‌قراول چنین خاستگاه رفیع اجتماعی است.