تصمیم عقلایی و فکر کردن به آستانه‌ها
رضا کوشا
یکی از قوانین اصلی اقتصاد، بیانگر این واقعیت است که افراد، در مواقع تصمیم‌گیری‌های خود بر مبنای هزینه و فایده هر اقدام، به منافع و هزینه‌های آستانه‌ای یا حاشیه‌ای فکر می‌کنند. تصمیم‌هایی که شما در زندگی می‌گیرید ممکن است سیاه یا سفید باشد، اما معمولا شما در تصمیمات خود با رنگ‌های خاکستری نیز سر و کار دارید. چند مثال زیر به توضیح این مطلب کمک خواهد کرد. به عنوان مثال، وقتی زمان غذا خوردن برای شما فرا می‌رسد، مجبور نیستید که بین خوردن سریع و کم غذا یا خوردن مقدار زیادی غذا تصمیم‌گیری و انتخاب کنید، اما اغلب بین خوردن قدری سیب‌زمینی سرخ‌کرده کمتر یا بیشتر، انتخاب می‌کنید. یا در مواقع امتحانات، شما اجباری ندارید که بین هیچ درس نخواندن، یا ۲۴ ساعت درس خواندن در یک روز تصمیم‌گیری کنید، اما معمولا در این موقعیت قرار می‌گیرید که بین گذاشتن مقداری وقت بیشتر برای مرور یادداشت‌ها یا قدری تماشای تلویزیون، یکی را انتخاب کنید. به عبارت دیگر، تصمیم‌گیری‌های شما بین همه یا هیچ نیست و تغییرات «آستانه‌ای» در فعالیت‌ها یا اقدامات را در بر می‌گیرد.
اقتصاددانان، از مفهوم «تغییرات حاشیه‌ای یا آستانه‌ای»، برای توضیح تصمیم‌گیری‌های بهتر در اجرای هر فعالیت عملی، استفاده می‌کنند. در اینجا، آستانه یا حاشیه، به معنای لبه کناری هر چیز به کار می‌رود، یعنی هر تصمیم‌گیری، قدری مرز یک فعالیت را حرکت می‌دهد و تصمیم‌گیری، در این مرزها یا آستانه‌هاست که صورت می‌گیرد.
اقتصاددانان اینطور فرض می‌کنند که در اغلب موقعیت‌ها، افراد با فکر کردن به آستانه هر چیز، بهترین تصمیم‌گیری خود را انجام می‌دهند. به عنوان مثال در صورتی که شما در حال مشورت با دوستتان برای ادامه تحصیل فعلی‌تان در دانشگاه هستید، چنانچه او طرز زندگی شما را با کسی که تحصیلات دکترا دارد مقایسه کند و بگوید به این خاطر شما باید دانشگاه را بی‌خیال شده و ترک کنید، قطعا از این مقایسه ناراحت شده و آن را درست نمی‌دانید. شما خواهید گفت تحصیل من رو به اتمام است و می‌خواهم درباره اینکه یکی دو سال بیشتر در دانشگاه بمانم یا آن را ترک کنم، تصمیم بگیرم. برای انجام این کار شما باید منافع اضافی حاصل از یک سال ادامه تحصیل (مثل دستمزد بیشتر کاری در ادامه زندگی) را با هزینه‌هایی که برای تحصیل متحمل می‌شوید (مثل هزینه ثبت نام و تحصیل و نیز دستمزد کارهایی که می‌توانید در این مدت انجام دهید)، با هم مقایسه کنید. به عبارت دیگر، از مقایسه «منافع آستانه‌ای» (نهایی) با هزینه‌های آستانه‌ای (نهایی)، می‌توانید در مورد ادامه تحصیل در دانشگاه تصمیم‌گیری کنید.
مثال دیگر در این خصوص، یک شرکت هواپیمایی است که می‌خواهد هزینه‌های مسافران خود را محاسبه و برآورد کند. برای تخمین هزینه مسافران، مدیر این شرکت با این محاسبه شروع می‌کند که برای پرواز این هواپیما 200 نفر سرنشین در داخل کشور، هزینه‌ای معادل 20 میلیون تومان داشته باشد. در این حالت هزینه متوسط هر صندلی این هواپیما معادل 20 میلیون تقسیم بر 200، یا به عبارت دیگر معادل 100 هزار تومان خواهد بود. در این صورت ممکن است فکر کنید شرکت نباید بلیتی را زیر 100 هزار تومان بفروشد و فروختن بلیت به قیمتی کمتر از این مقدار، برای شرکت مقرون به صرفه نیست. حال آنکه در اینجا نیز، باید به منافع و هزینه‌های اقدامات آستانه‌ای فکر کرد و بعد تصمیم گرفت. در این مثال، فرض کنید که 190 بلیت از قبل به فروش رفته است و هواپیما بخواهد با 10 صندلی خالی پرواز کند، اما مسافران آماده به پرواز دیگر، حاضر باشند برای هر صندلی، 70 هزار تومان بپردازند. بنابراین آیا شرکت هواپیمایی باید این بلیت را به مسافران با این قیمت بفروشد؟ قطعا شرکت هواپیمایی باید این کار را انجام دهد، زیرا در صورتی که هواپیما پرواز کند و صندلی خالی داشته باشد، هزینه یک مسافر اضافی دیگر، چندان احساس نخواهد شد. به عبارت دیگر، هر چند «هزینه متوسط» هر مسافر برای این پرواز به اندازه 100 هزار تومان برای هر نفر است، اما هزینه نهایی یک نفر مسافر بیشتر در شرایطی که هواپیما بخواهد پرواز کند، چندان نخواهد بود و یک مسافر اضافه، چندان به هزینه‌های اصلی هواپیما مثل هزینه سوخت یا موارد عمده دیگر، اضافه نخواهد کرد. هزینه آستانه‌ای یا نهایی برای هر مسافر اضافه در این شرایط، مواردی مثل هزینه مواد غذایی یا نوشیدنی یا دیگر کالاهایی است که یک مسافر اضافی در پرواز مصرف می‌کند. بنابراین روشن می‌شود که در این تصمیم‌گیری، هزینه آستانه‌ای را باید مد نظر قرار داد و نه هزینه متوسط را. به عبارت دیگر، مادامی که مسافران آماده پرواز، چیزی بیش از هزینه نهایی خود برای شرکت هواپیمایی حاضر باشند پرداخت ‌کنند، فروش بلیط به آنان مقرون به صرفه خواهد بود.
همان‌طور این مثال‌ها نشان می‌دهد، اشخاص و شرکت‌ها با «تفکر آستانه‌ای» بهتر می‌توانند تصمیم بگیرند. یک «شخص عقلایی»، فقط و فقط زمانی تصمیم خود را عملی می‌کند که منفعت نهایی آن از هزینه نهایی آن بیشتر باشد. البته این نکته را هم باید مد نظر قرار داد که همیشه و لزوما، هزینه‌ها و منافع «عملی» یک تصمیم، با هزینه‌ها و منافع «ذهنی» یا تصور شده آن، معادل نیستند. چیزی که اشخاص در تصمیم‌گیری‌های خود وارد می‌کنند، همین هزینه‌ها و منافع ذهنی است و به همین دلیل، ممکن است نتیجه یک تصمیم مطابق تصور اولیه از انجام آن نباشد، اما نمی‌توان گفت افراد به این دلیل غیرعقلایی عمل کرده‌اند، بلکه این‌طور باید گفت که رفتار آنها به دلیل این که مطابق با محاسبه هزینه و منافع آستانه‌ای ذهنی بوده، عقلایی بوده است؛ اما هزینه‌ها و منافع ذهنی و برآورد شده آنها، به علت خطای محاسبات آنها یا نداشتن اطلاعات کافی، لزوما با نتایج واقعی، مطابق نبوده است.