دردهایی که جایی ثبت نمی‌شوند
عکس: مجتبی سرانجام‌پور
اگر کسی از شما کلاهبرداری کند، به شما آسیب و صدمه‌ای بزند، باید مدت‌ها زمان، انرژی و پول هزینه کنید تا او مجازات شود، اما در زندگی ما اتفاقاتی هم هست که در هیچ کتاب و قانونی ثبت نشده است. آسیب‌هایی که می‌خوریم و به‌شدت برای ما مضر هستند، اما نه در کتاب قانون برایش جرم و مجازاتی تعریف شده و نه کسی به آن توجه می‌کند. اگر هم مجازاتی باشد و جرمی تعریف شده باشد، آنقدر ظریف هستند که نتوان به نتیجه رسید و تازه ... مجازات خیلی جاها فقط انتقام است و هرگز آب رفته به جوی برنمی‌گردد.
مثلا اینکه یک راننده عصبی اول صبح با رانندگی بد و احتمالا فحاشی تمام روز شما را خراب کند، یا یک پیاده‌روی دل انگیز با دیدن منظره آب دهان یک عابر دیگر کلا افتضاح شود، یا اینکه درختی که برای تنفس شما هم هست، توسط یک کاسب خشک شود، چطور ممکن است پیگیری شوند؟
می‌خواهید بابت یک فحش، شکایت کنید و در بهترین حالت یک هفته پیگیر باشید و تازه بعد مگر می‌شود ثابت کرد؟ یا بابت آب دهان انداختن یک عابر دیگر و خراب کردن پیاده روی شما، چه کار می‌شود کرد؟ عابری که آب دهان انداخته را نگه داشت و به ۱۱۰ زنگ زد؟
ما هر روز به بدن همدیگر در زندگی پرسرعت شهری یک سم مهلک تزریق می‌کنیم: «استرس» و برای درمان آن شاید هیچ راهی بهتر از همزیستی مسالمت‌آمیز و درک متقابل از هم وجود نداشته باشد.