ضرب نفرت در ضربان احساس
امیر‌هادی انواری
یک وقت هـ . الف سایه ترانه می‌سرود و خواننده‌ها هم می‌خواندند. یک وقتی هم مشیری در فراق می‌سرود: « بی‌تو، مهتاب‌ شبی، باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم/ شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم/ در نهانخانة جانم، گل یاد تو درخشید/ باغ صد خاطره خندید...» یا حسین منزوی سروده بود: «من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری/ که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود..»

و حالا:یک روز قشنگ آفتابی با هوای خنک بهاری- یک روز قشنگ تابستانی، شاید یک غروب عمیق پاییزی یا یک صبح سفید زمستانی؛ هیچ فرقی ندارد، تهران، اصفهان، تبریز، مشهد و... بازهم فرقی ندارد. کدام اتوبان، کدام خانه، کدام مترو، کدام اتوبوس... اینها با هم فرقی ندارند.
هرکجا باشد، هر کجا باشیم، می‌توانیم «نت‌های نفرت» را در کوتاه‌ترین زمان داشته باشیم. در هر پمپ بنزینی سی‌دی‌هایش را می‌فروشند، دست هر پسر بچه و دختر بچه‌ای پلیری است که داخلش چند مگابایت، شاید چند گیگا بایت نت نفرت ذخیره شده است.
پراید سفید، با فنرهای خوابیده، دور تا دور پراید را اسپورت کرده، رینگ‌های اسپورت با تودوزی قرمز و مشکی، شاید از آینه هم یک عروسک آویزان باشد و یک گل سرخ خشکیده روی داشبورد. صدای باند‌ها آنقدر زیاد است که گمان می‌کنی تا چند ثانیه دیگر قطعات ماشین از هم می‌پاشد. می‌خواند و اگر «گوبس-گوبس» های مکرر بگذارد، می‌شنوی که جوانی می‌خواند: «هر چی راجع بهت فکر می‌کردم شد نقش برآب- آواره آمارات بدجوری پخشه الان- کاری کردی که حتی زندگی سخته شه برام... / بگو بینم کی تو زندگیت پر نقشه الان ؟...»
پسرک که در صندلی راننده فرو رفته و به زحمت سرش که آن هم زیر کلاه گپ پنهان است مشخص می‌شود، پک عمیقی به سیگار می‌زند و بعد... چراغ سبز می‌شود؛ بعد از این چراغ، به هر جا که برود، این نت‌ها که حامل این مفاهیم هستند همراهش می‌شوند «آوارگی، نفرت، شکست‌خوردگی و...»
این روزهای ما است، این شب‌های ما است. این روزها و شب‌های دهه شصتی‌ها است و خدا به داد دهه هفتادی‌ها برسد. این موزیک‌ها که همه‌شان یا درگیر «تراول چک و مایه‌دار بودن یار» و یا درگیر «مدل ماشین بنز و...» در آغاز آشنایی و بعد در هنگام آشنایی و در پایان «نفرین و ناله، آرزوی سرنوشت سیاه، بدبختی و..» است.
همین‌ها دارد ادبیات غالب دو نسل جدید‌ می‌شود و اگر بگویید نه؛ سری به صفحات طرفداران اینها، سری به سایت‌های پخش موزیک و سری حتی به سی‌دی‌فروش‌های دوره گرد پمپ‌بنزین‌ها و... بزنید.
کجا دارد غالب می‌شود، در صف آخر روابط انسانی، جایی که ماجرا دیگر خیلی خاص می‌شود، جایی که همیشه نقطه امید بوده و اگر از آن سوی ماجرا نگاه کنیم، جایی که قرار است طبق تعلیمات سنتی جامعه‌شناسان، بستر جامعه بشود، بستری که هیچ‌وقت شکل نمی‌گیرد.
کارشناسان در گفت‌وگو با خبرنگاران دنیای اقتصاد می‌گویند: زندگی‌ها به سمت فردگرایی می‌رود، هنر از دایره نخبه‌ها خارج شده، اینها محصول تالمات اشخاص در جامعه است که به شکل ترانه‌های رپ بروز و ظهور می‌یابد.
موسیقی زیرزمینی رپ اگر در تمام دنیا به اعتراضات اجتماعی و... طبق یکی از نوشته‌های همین پرونده می‌پردازد، به ایران که رسیده به نفرین و ناله و مسائل مبتذل می‌پردازد.
زیرزمینی بودنش هم محرک می‌شود که سراغش بروند. سراغش می‌روند و انگار همذات‌پنداری می‌کنند. قبح نفرین کردن، قبح حسادت، قبح انتقام وقتی جمعی در پی آن باشند می‌ریزد. دیگر آن هنجارهای اخلاق مردانگی و... از بین می‌رود و عقده‌های شخصی متولد می‌شود؛ از یک طرف سریال‌های زرد ماهواره‌ها را تماشا می‌کند که در آنها انگار هیچ‌کس کاری جز عشق و عاشقی ندارد، عشق در سطحی‌ترین تعریفش اولویت اول می‌شود و این اولویت اول، همه هنجارها و اخلاق‌های دیگر را دربرمی‌گیرد.
از طرف دیگر، تعریف مدرن از زندگی در تقابل با تعصب، مالکیت و... قرار می‌گیرد. این دو ضلع روی قاعده مسائل عدیده اقتصادی، بیکاری، فارغ‌التحصیلان بیکار و آرزوهای بلند که نصب شوند مثلث ما را تکمیل می‌کنند.
و رنگ می‌زنیم این مثلث را، با نت‌های نفرت پاپ و رپ و با گل‌های ترانه‌های پر از عقده و انتقام. این مثلث روزگار ما است. روزگاری که شاید آخرین امید به آن، سیم آخر روابط انسانی بود. روابطی که قاعدتا نباید روی این مثلث سوار می‌شدند، اما شدند و در آن دست و پا می‌زنند.
و پسرهای افسرده پراید سوار (چه فرق دارد، ماکسیما، پورش و... ؟) که گوش می‌دهند. انگار انتقام و عقده را در ضربان احساس ضرب می‌کنند و دیوی تصاعدی بالا می‌رود.
این یک پرونده است، درباره این مثلث، درباره این حسرت‌ها و این نفرت‌ها. همکاران ما با جامعه‌شناسان، کارشناسان ارتباطات، جرم‌شناسان و... حتی با هنرمندان و خوانندگان تولیدکننده این آثار گفت‌وگو کردند، تا مشخص شود این مثلث‌های عجیب و غریب از کجا نشات گرفتند. قصه مرغ و تخم مرغ است انگار، اما آنجا که تولیدکنندگان می‌گویند چیزی را خواندند که مخاطب خواسته، آنجا که تعداد طرفداران این آثار مشخص می‌شود، موضوع کمی حل می‌شود.
ترانه‌های نفرت از قدیم بوده‌اند، اما چرا امروز اقبال به آنها بیشتر است؟ این اصل سوال ما است و این پرونده پاسخی کوچک به آن.