این روزها همه نقی شده‌اند... شما چطور؟!
کشف شد! بالاخره یک وجه تشابه میان سینما و تلویزیون ایران با کشورهای صاحب سبک کشف شد؛ آن هم اینکه به‌ندرت در آنها اتفاق می‌افتد یک مجموعه تلویزیونی یا سینمایی عمرش از یک مجموعه رد شود و به سری دوم یا حتی چندم بکشد. حالا اما کار خاصی با چگونگی فعالیت حرفه هنر در خارج از ایران نداریم، چون اینجا در پایتخت خودمان هم اتفاقات عجیب و غریب و البته مهمی در حال رخ دادن است. با حال و روز این روزهای تلویزیون ایران همین که یک سریال چند قسمتی بگیرد، شاهکار حسابش می‌کنند، دیگر چه برسد به اینکه دوستان همت کنند دست به ساخت سری دوم هم بزنند و آن هم آنقدر بگیرد که هر جا می‌روی صحبت از آن باشد؛ با وجودی که چند روزی می‌شود که دیگر همه از آب و گِل عید و عید دیدنی درآمده‌ایم، هنوز هم وقتی در تاکسی، اتوبوس، خیابان و حتی خانه می‌روی، حتما یک نفری هست که دارد ادا و تکیه کلام‌های شخصیت‌های «پایتخت» را تکرار می‌کند! اصولا ثابت شده هر گاه آدم‌های یک جامعه شروع به تکرار رفتارهای شخصیت‌های مورد علاقه فیلم‌هایشان کنند، پس یعنی آن کار حسابی گل کرده است؛ مثل امروز که مدام صدای «نقی»، «ارسطو»، «بابا پنجعلی» و... در گوش‌هایمان رژه می‌روند!
انگار ناف سیروس مقدم را با سنت‌شکنی بریده‌اند که این همه سنت‌شکن شده، چون او امروز یکی از تنها سه کارگردان تلویزیون ایران به حساب می‌آید که سری دوم مجموعه تلویزیونی‌اش را ساخته؛ کاری که پیش از او مهران مدیری و مهران غفوریان با مرد هزارچهره و زیرآسمان شهرشان انجام داده بودند، اما به نظر می‌رسد سیروس خان نورچشمی شبکه یک دوست ندارد در رده دو کارگردانان نامبرده قرار بگیرد و سال دیگر با ساخت سری سوم یک پله هم بالاتر از آنها خواهد ایستاد. ستاره اول این روزهای تلویزیون و سریال سازی ایران به‌خوبی می‌داند باید در چه مدیومی کار کند و برای دوست داشته شدن همیشه سراغ بهترین ابزارهای موجود می‌رود؛ به قول خودمان دست و دلش به کم نمی‌رود. سیروس مقدم برخلاف بسیاری از کارگردانان دیگر به خوبی می‌داند که رکن اصلی و اولیه تلویزیون سرگرمی سازی است و در پس این سرگرمی مفهموم و معنای کارش هم نهان می‌شود. بی‌شک سیروس مقدم جزو باهوش‌ترین کارگردانان تلویزیون ایران به حساب می‌آید و گویا حالا حالاها قرار نیست سر پایتخت دم به تله بدهد، چراکه برخلاف خیلی از همکارانش که حتما آخر کارهایشان باید یک جشن عروسی یا آشتی کنان را مثل یک شربت تلخ تو حلقمان بکنند، او می‌داند چگونه مخاطب را دنبال خود بدواند و یک سال دیگر منتظر نگهش دارد تا ببیند آخر چه سرنوشتی انتظار خاندان «معمولی» و فک و فامیل‌های بامزه‌اش را می‌کشد.
پایتخت شماره دو اگر بهتر از یکش نباشد، قطعا ضعیف‌تر از آن نیز نبود، از همه چیز مهم‌تر درباره آن حفظ رکوردی بود که سیروس مقدم دو سال آن را حفظ کرد؛ انگار که هیچ چیز از سر جایش تکان نخورده بود و همه همانی بودند که بودند و پایتخت، پایتخت ماند.
حضور محسن تنابنده در نقش نقی، احمد مهرانفر در نقش ارسطو، علیرضا خمسه در نقش بابا پنجعلی و ریما رامین‌فر در نقش هما یک مربع بازیگری فراموش نشدنی را در این فراسریال به یادگار گذاشت. پایتخت اگرچه سریالی با بازیگران توانا بود ولی قصه‌محور بود و بازیگران آن را تکمیل می‌کردند.
کادرها و قاب‌های زیبای فرشاد گل سفیدی در مقام فیلمبردار و آریا عظیمی‌نژاد در مقام سازنده موسیقی سریال پایتخت از نکات ویژه و منحصر به فردی بودند که این انتخاب‌های ویژه تنها از سیروس مقدم برمی‌آید و بس.
موسیقی آریا عظیمی‌نژاد نقطه عطفی بود در سریال پایتخت که نشان داد چطور و چگونه یک موسیقی می‌تواند تاثیرات زیادی بر سکانس‌ها بگذارد و آنها را به یادماندنی‌تر بکند که این موسیقی این کار را به‌خوبی و بسیار شایسته انجام داد؛ استفاده از موسیقی‌های اصیل و فولکلورهای اقوام و مناطق مختلف کشور برای جذب نگاه مخاطبان چهارفصل ایرانی ایده قابل اعتنایی است.
چندین سوال در پایتخت شماره دو و شاید یک هم برای مخاطب پیش می‌آید که آیا این سریال ادامه پیدا می‌کند؟ آیا سریالی همانند پایتخت که یکی از پرمخاطب‌ترین‌های این چند سال بوده باز هم تکرار می‌شود؟ آیا سیروس مقدم باز هم همانند پایتخت سریالی می‌سازد که مخاطب را راضی نگه دارد و سر زبان‌ها در کوچه و بازار بیفتد؟! این سر زبان افتادن در کوچه و بازار خودش یعنی موفقیت، خودش یعنی دیده شدن، خودش یعنی مملوس و باور پذیر بودن، پس پایتخت به‌خوبی توانست اکثریت قابل توجه مردم را راضی نگه دارد و از چند شبکه دیگر در ماراتنی به نام نوروز جلو بزند و دست آخر هم کمربند طلا را به دور کمرش ببندد.
سیروس مقدم نشان داده معنا و مفهوم لقمه حلال سر سفره را خوب فهمیده که اینقدر خوب می‌تواند آن را به تصویر بکشد؛ کاری که فیلمنامه‌نویس‌ها و سریال‌سازهایمان هم باید یادش بگیرند و آن را بیشتر به مردم کوچه و بازار نشان دهند، مگر نه اینکه می‌گوییم تلویزیون باید پیام داشته باشد؟ خب این شاید یکی از گل درشت‌ترین پیام‌های پایتخت بود. در قسمت اول «پایتخت» می‌بینیم داستان خروسی را نشان می‌دهد که روزی‌شان نیست، نمی‌خورند حتی شده به بهانه رد شدن قطار و افتادن لوستر روی سفره، اما گربه‌ای که لب ایوان نشسته است تکه گوشتی را که روزی‌اش بوده می‌خورد... .
در پایتخت به جزئیات و مردمی بودن فکر شده، در پایتخت دکتر و مهندس و پولدار بودن مهم نیست، آدم بودن و معرفت داشتن و پای همدیگر ایستادن مهم است. پایتخت سیروس مقدم از ونک به پایین آمده و اصلا از تهران خارج شده و آدم‌هایی را نشان می‌دهد که برای رییس‌جمهور کشورشان نامه می‌نویسند؛ آدم‌هایی که حلال و حرام سرشان می‌شود؛ آدم‌هایی از جنس خودمان، همین نزدیکی‌ها. مردمی بودن و مردمی ساختن کار هرکسی نیست، این را چه از مسعود کیمیایی بپرسید، چه از مهرجویی و ده نمکی و... قطعا همین را خواهد گفت؛ سیروس مقدم «پایتخت» را مردمی ساخت، برای همین هم سر زبان‌ها افتاد و ماندگار شد.
او با گروه همیشه منسجمش وارد رقابت داغ نوروز تلویزیون شد و به گونه‌ای پایتخت را تولید کرد که اگر به هر دلیلی آن را بدون صدا هم تماشا کنی، حتما خنده یا قهقهه‌ای مهمان لحظه‌هایت خواهد شد و باز هم آن را خواهی فهمید.