photo_2023-02-27_08-52-54 copy

 برای که ؟ سرمان یا جای دیگرمان که درد نمی‌کند، دلمان خوش است به انجام‌وظیفه، وجدانمان تا حدی راضی به برآوردن انتظاری که از خودمان و رسالتمان تصور کرده‌ایم وگرنه که روزنامه‌نگاری و خبرنگاری در این مملکت جز برای عده‌ای، نان‌وآب نمی‌شود!

خُب؛ دلتان حال آمد یا به قول امروزی‌ها کفتان برید، بگذارید یک رازی برای شما افشا کنم، روز خبرنگار که می‌شود حسب یک توافق ناگفته و نانوشته( فردا بپرسید من تکذیبش می‌کنم به همین سوی چراغ) ، بعضی از ماها که کله‌مان بوی قورمه‌سبزی می‌دهد، یک‌دفعه دچار خود بی‌پروایی پیشرفته می‌شویم، می‌نویسیم، نه آن‌طور که این‌طور! در دیگ در حال جوش دلمان را برمی‌داریم و با گشودن بال‌های قلم بر آسمان خیال، ریسمان می‌بافیم که بیاوببین، البته نه اینکه دیگ قورمه‌سبزی کله‌مان هوای ته گرفتن داشته باشدها، بَلکم چون امید داریم که امروز را دوستان منطقه الفراقی بدانند که بعدش زیرسبیلی درکنند وگرنه من را چه به این غلط‌ها!

پس ازآنجاکه به قولی «می‌نویسم پس هستم» بخوانید که بعدا نصیبتان نمی‌شود، از موضوع روز شروع می‌کنم، هوش مصنوعی این روزها به دل خیلی ترسی انداخته از جنس انقلاب صنعتی اول، بسیاری هنوز جوهر حکم رشد این نوزاد دیجیتالی امضا نشده، کاسه چه کنم دست گرفته‌اند که فردا فلان شغل و بهمان حرفه قرار است زیر آوار هوش مصنوعی دفن شود.

 کسانی هستند که گمان می‌کنند هوش مصنوعی از جیب خودش خرج می‌کند انگار، اما من فکر می‌کنم تا وقتی آدمی خود را متعهد می‌داند به آزادی اندیشه و تفکر خلاق، کسی نمی‌تواند جای او را بگیرد و اگر هم هوش مصنوعی  یا ابزار دیگری بتواند به پرسش از وجود به قول هایدگر پاسخ دهد و از نیست به هست تبدیل شود، آنگاه دیگر ابزاردست انسان نیست دیگر و اصولا ساحتش متفاوت می‌شود که تا امروز ما نشنیده‌ایم این مخلوق ادعای خلقت کرده باشد.

اما آنچه امروز من را می‌ترساند و خوف به دلم انداخته، نه هوش مصنوعی که تلاش انسان برای زدن تیشه به ریشه خودش است، در عالم خبر ، وقتی یک اتفاق از زاویه نامناسب یا با غرض‌ورزی گزارش شود، مثل آبی است که به زمین ریخته شده و جمع‌کردنش زحمت فراوان دارد، برای همین است که دیپ فیک ها و فیک نیوزها همچون تیشه به ریشه انسان می‌افتند، قاتل را مقتول و ظالم را مظلوم نشان می‌دهند، این‌طور می‌شود که روایت‌ها، لباس رزم می‌پوشند و فرم گرایی جای خود را به مفهوم گرایی می‌دهد.

برای من در این سال‌ها که گذشته هیچ‌گاه لحظاتی سخت‌تر از این لحظه نبوده که ببینم گفته‌ای یا اتفاقی در سراسر جهان، فرقی نمی‌کند کجا، از زاویه‌ای ناروا روایت شود و کسی بخواهد با دست یازیدن به قدرت و ثروت خود، از روایت نادرست پله برای رسیدن به مقاصد ناصوابش بسازد، بااین‌حال آیا دل سوختن و هراس من و امثال می‌تواند مرهم زخمی باشد که استفاده ابزاری از قلم در هر فرمی ( نوشته، فیلم، عکس و ...) به وجود می‌آورد؟

پس اینجاست که باید گفت: آزادی در کنار مسوولیت است که معنا پیدا می‌کند، اگر کسی فکر می‌کند که آزاد نوشتن و آزاد بودن مثل این است کسی مثلا با استفاده ابزاری از آزادی برود یکجایی کتاب مقدس مردمانی را آتش بزند، این اسمش آزادی بیان نیست بلکه گریز از مسوولیتِ آزادی داشتن است و همان‌طور که اگر کسی فکر می‌کند مسوولیت داشتن به معنای سکوت کردن و چشم بستن بر حقیقت یا فدا کردن آن برای مصلحت است، بهتر که بداند این دیگر مسوولیت پذیری نیست بلکه فرار از مسوولیت و گریز از کلمه آزادی است.

*کارشناس رسانه و کارآفرینی