با این حال هزینه سیاسی تعامل با ایران در واشنگتن از گذشته هم بالاتر رفته و بنابراین حدس من این است که در کوتاه‌مدت مذاکره ممکن نیست. پرسش دیگری که در اینجا مطرح می‌شود این است که در شرایطی که امکان مذاکره وجود ندارد آیا حفظ شرایط موجود امکان‌پذیر است یا خیر؟ به هر حال ما دیدیم که در عرض حدود یک ماه یعنی از اواسط سپتامبر تا اواسط اکتبر دو اتفاق ناگوار برای دیپلماسی رخ داد: مورد اول افزایش تنش بین ایران و آژانس بود. بعد از بیانیه‌ای که در جلسه شورای حکام به علت عدم همکاری ایران با آژانس صادر شد، ایران ویزای یک‌سوم از بازرسان آژانس را لغو کرد و این مسلماً به تنش‌ها بین ایران و آژانس افزود؛ مورد دوم اینکه در اثر تنش‌هایی که به خاطر جنگ غزه به وجود آمده ما شاهد این بودیم که حملات جدیدی به پایگاه‌های نظامی آمریکا توسط گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایت ایران صورت گرفته و این در واقع نقض یکی از بندهای تفاهم نانوشته تنش‌زدایی بین ایران و آمریکاست. بنابراین اگر جنگ در غزه ادامه پیدا کند و دامنه‌اش روزبه‌روز گسترده شود دیگر حتی حفظ شرایط موجود هم امکان‌پذیر نیست و چشم‌انداز بسیار خطرناکی پیش‌رو است. یعنی در سال آینده به جای اینکه گفت‌وگو وجود داشته باشد و راهی برای گذر از بحران هسته‌ای و رسیدن به یک توافق جدید مورد بررسی قرار بگیرد به نظر می‌آید یک بحران به بحران‌های موجود یعنی جنگ در اوکراین و جنگ در غزه افزوده خواهد شد و آن هم بحران هسته‌ای ایران است.

شرایط شکننده

برخی بر این باورند که امکان دارد این جنگ به یک جنگ جهانی بدل شود اما واقعیت این است که وقوع یک جنگ جهانی نیازمند ورود چین و روسیه به جنگ و رویارویی مستقیم با آمریکاست. در همین راستا به نظر نمی‌رسد که روسیه و چین تمایلی برای ورود به یک جنگ جهانی داشته باشند. روسیه در حال حاضر با بحران اوکراین مواجه است و چین درگیر یک بحران اقتصادی است. حتی آمریکا هم اسرائیل را به خودداری از گسترده کردن دامنه جنگ تشویق می‌کند. حزب‌الله لبنان هم در چند روز گذشته با وجود درگیری‌های محدودی که در مرز لبنان با اسرائیل داشت، خواهان این نیست که این جنگ گسترش پیدا کند. از طرفی ایران هم اعلام کرده است که هیچ نقشی در حمله 7 اکتبر حماس به اسرائیل نداشته است.

اما باید در نظر داشته باشیم که این شرایط، شرایط بسیار حساس و شکننده‌ای است به این معنا که اگر اسرائیل از طریق زمینی وارد غزه شود ممکن است احساسات کشورها و گروه‌های محور مقاومت به نحوی جریحه‌دار شود و برخی از این گروه‌ها به صورت خودسر وارد عمل شوند. برای مثال انصارالله یمن آن روابط نزدیکی را که حزب‌الله لبنان با ایران دارد که در همه اقدامات راهبردی و تاکتیکی‌اش با ایران هماهنگ عمل می‌کند؛ ندارد و ممکن است اگر تصاویر دلخراشی از جنایت در غزه به دنیا مخابره شود انصارالله به خودی خود تصمیم بگیرد که با موشک بالستیک یکی از کشتی‌های آمریکایی یا اسرائیلی در دریای سرخ را هدف قرار دهد و شرایطی را ایجاد کند که (حتی بدون اینکه دلخواه ایران باشد) جنگ ناگهان گسترده‌تر شود. همین موضوع در مورد برخی از گروه‌های شبه‌نظامی در عراق و سوریه هم صدق می‌کند. به هر حال وضعیت شکننده و خطرناکی است و ممکن است جنگ گسترده شود ولی همچنان امید بر این است که اگر هم گسترده‌تر شود در سطح منطقه باشد و در سطح جهانی شاهد یک فاجعه بزرگ نباشیم.

آینده توافق

73

جنگ غزه آن هم در شرایطی که فقط یک سال تا انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باقی مانده باعث می‌شود که این بازه زمانی مورد استفاده بهینه قرار نگیرد. اگر در سال آینده جمهوریخواهان به قدرت برسند اصولاً باید امکان رسیدن به یک توافق را منتفی دانست. چراکه جمهوریخواهان دشمنی دیرینه و عمیقی نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارند و تصور اینکه اینها بتوانند به یک توافق برد-برد با ایران برسند به گمان من دور از ذهن است. در چنین شرایطی امکان اینکه ایران راهکار دیگری را در پیش بگیرد افزایش خواهد یافت. واقعیت این است که جنگ در اوکراین یکی از عواملی است که به برخی از گروه‌ها در ایران ثابت کرد که وجود سلاح هسته‌ای تضمین‌کننده بقای نظام سیاسی است و نمی‌توان این موضوع را از نظر دور داشت. کره شمالی را در نظر بگیرید که با تمام فرازونشیب‌های سیاسی و فشارهای بیرونی از جمله فشار آمریکا توانست از خودش محافظت کند فقط و فقط به این خاطر که سلاح هسته‌ای داشت اما اوکراین که سلاح هسته‌ای‌اش را در ازای تضمین‌های امنیتی واگذار کرد نهایتاً خاکش مورد اشغال قرار گرفت و وارد یک جنگ خانمان‌سوز شد. از طرف دیگر تهدیداتی که نسبت به ایران مطرح می‌شود چه از سوی اسرائیل و آمریکا و چه از سوی کشورهای به مراتب ضعیف‌تر مثل آذربایجان و افغانستان، اینها همه نشان‌دهنده این است که فضای پیرامونی ایران همچنان شامل تهدیدات جدی است و این ممکن است برخی را متقاعد کند  که در شرایطی که هزینه اقتصادی رسیدن به یک سلاح هسته‌ای را به خاطر سال‌ها تحریم پرداخت کردند اشکالی ندارد که گام آخر را برای گذر از آخرین خط قرمز بردارند و به سمت سلاح هسته‌ای حرکت کنند. اگر دولت دموکرات همچنان بر سر کار بماند، چه بایدن چه هر رئیس‌جمهور دیگری، امکان گفت‌وگو فراهم خواهد بود. 44 سال گذشته هر بار هم که در روابط ایران و آمریکا گشایشی صورت گرفته معمولاً در دور دوم یک رئیس‌جمهور دموکرات بوده؛ چه کلینتون چه اوباما.

اما نکته‌ای که مطرح است این است که رسیدن به یک توافق دشوار خواهد بود به این خاطر که برنامه هسته‌ای ایران در سال 2025 پیشرفت‌های بسیار زیادی کرده در حالی که غرب اهرم‌های مذاکراتی‌اش را که تحریم‌ها هستند به منتهی‌الیه خود رسانده و اقتصاد ایران با وجود دشواری‌ها همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهد. بنابراین ایران به دنبال توافقی خواهد بود که حتی از توافق برجام بهتر باشد و بتواند امتیازات بیشتری را به دست آورد. واقعیت این است که نظام سیاسی ایران در شرایط فعلی تصمیم راهبردی لازم مبنی بر اینکه برجام تامین‌کننده منافع ایران نیست را نگرفته است. با این حال، افرادی که مسوولیت مذاکرات هسته‌ای ایران را بر عهده گرفته‌اند پیشتر از منتقدان یا مخالفان برجام بوده‌اند و طبیعتاً به دنبال آن هستند که با دست بالاتر، امتیازات بیشتری کسب کنند. اما مشکل این است که آنچه در فضای سیاسی ایران مورد قبول خواهد بود، یعنی نتیجه‌ای که به‌طور خلاصه می‌توان از آن با عنوان بیشتر در برابر کمتر یاد کرد (یعنی ایران امتیازات بیشتری را به دست بیاورد اما امتیازات کمتری بدهد) در فضای سیاسی واشنگتن به هیچ وجه قابل قبول نخواهد بود. دوم اینکه برخی از خواسته‌های ایران در قالب برجام قابل دستیابی نیست و نمی‌توان برجام را که به عنوان یک تفاهم سیاسی غیرالزام‌آور مورد مذاکره قرار گرفته بود، امروز تبدیل به یک توافق الزام‌آور با تضمین‌های حقوقی کرد.

من فکر می‌کنم تیم مذاکره‌کننده ایرانی بر این گمان است که با توجه به اینکه برجام در زمانی به دست آمد که زمان گریز هسته‌ای ایران حدود دو ماه بود پس می‌توان به یک برجام بهتر با زمان گریز هسته‌ای حدود دوهفته‌ای دست یافت. اگر ایران واقعاً به دنبال یک توافق جایگزین است باید انتظار داشته باشد که طرف مقابل نیز دست به اهرم‌سازی بزند که این مساله، کل ماجرا را وارد یک روند تقابلی با هزینه بسیار بالا برای طرفین خواهد کرد و ریسک‌های قابل توجهی را نیز به دنبال خواهد آورد. وقتی روند تقابلی دوره آقای احمدی‌نژاد در سال 2005 کلید خورد، ایران فقط 164 سانتریفیوژ در اختیار داشت و غرب در مراحل اولیه اعمال تحریم علیه ایران بود و چندین سال طول کشید که به آستانه‌ای رسیدیم که در آن گمانه‌زنی در مورد اقدام نظامی اسرائیل به اوج خود رسید.

علاوه بر این مذاکره‌کنندگان در سال 2025 با ضرب‌الاجل انقضای قطعنامه 2231 هم مواجه خواهند شد که بعد از گذر 10 سال به پایان خودش خواهد رسید. بنابراین یک اهرم بسیار مهم که اهرم شورای امنیت است از دست غرب خارج خواهد شد و به همین خاطر است که غرب برای رسیدن به یک توافق عجله دارد.

پیشنهادها

در مرحله نخست ایران و آمریکا باید در چند هفته آینده از گسترده شدن دامنه جنگ در غزه جلوگیری کنند و سعی کنند که این جنگ را به پایان برسانند و این موضوع نیازمند این است که از یک‌سو اسرائیل بمباران غزه را متوقف کند و امکان کمک‌های بشردوستانه را به مردم غزه فراهم کند و از سوی دیگر ایران از طریق دیپلماتیک به رهایی دیپلمات‌ها یاری برساند و از وارد شدن بیشتر متحدان منطقه‌ای خودش مانند حزب‌الله به این جنگ جلوگیری کند. در گام بعد می‌توان تصور کرد که ایران همکاری بیشتری با آژانس داشته باشد و درجه‌ای از تنش‌ها بین ایران و آژانس را کاهش دهد. این دو اقدام می‌تواند شرایط بهتری را فراهم کند برای اینکه اواخر امسال یا اوایل سال آینده ایران و آمریکا به قصد گفت‌وگو در مورد آینده توافق هسته‌ای نه رسیدن به توافق، وارد گفت‌وگو شوند. در این صورت اگر بایدن در نوامبر سال 2024 مجدداً انتخاب شود تا دسامبر 2024 می‌توان برجام را احیا کرد و بلافاصله بر بستر این توافق، توافق بهتری را مورد تصویب قرار داد که مزایای بیشتر و پایایی بیشتری برای هر دو طرف داشته باشد، در غیر این صورت شرایط دشوار خواهد شد و این گره کور یا کورتر خواهد شد به‌طوری که برای گشودنش نیاز به اعمال زور باشد که حتماً تبعات بسیار خطرناکی برای ایران و کل منطقه دربر خواهد داشت.

واقعیت این است که باید از تجربه یک سال و نیم گذشته درس بسیار مهمی را آموخت و آن هم این است که زمان هرگز به نفع هیچ‌یک از طرفین نبوده است. از شروع جنگ در اوکراین که پیچیدگی‌های مذاکرات در ایران و غرب را به مراتب بیشتر از گذشته کرد، تا بروز اعتراضات داخلی در ایران که روابط ایران و غرب را مخدوش کرد، تا امروز و این جنگی که در غزه صورت گرفته شرایط را بد و بدتر کرده به شکلی که ایران و آمریکا هر دو در شرایط باخت-باخت قرار دارند. از یک‌سو برنامه هسته‌ای ایران پیشرفت کرده است و از سوی دیگر ایران مورد تحریم قرار دارد، بنابراین این تصور خام‌اندیشانه است که بگوییم زمان می‌تواند به نفع طرفین باشد برای همین باید از کوچک‌ترین پنجره زمانی برای تبیین یک راه‌حل دیپلماتیک استفاده کرد. تنها راه ممکن حل بحرانی است که امروزه بین ایران و غرب وجود دارد. تمام شیوه‌های دیگر در 20 سال گذشته توسط دو طرف مورد آزمون و خطا قرار گرفته و نتیجه بهتری از دیپلماسی برای طرفین نداشته است و بنابراین نهایتاً بازگشت به این مسیر لازم و ضروری است و هرچه زودتر صورت بگیرد و شرایط برای آن زودتر فراهم شود به نفع دو طرف خواهد بود.