baghi mohammadhosein copy

عصر «مائو» عصر «نوآوری‌های ویرانگر» بود؛ عصری که چشم‌بادامی‌ها «پیاده‌نظام» شوروی بودند. در آن روزگار «ایدئولوژی» (مارکسیسم-لنینیسم و پس از بریدن از شوروی، مائوئیسم) و «امنیت» (در قالب کسب بمب اتم) پیش‌برنده و محرک سیاست داخلی و خارجی چین بود. اقدامات نسنجیده مائو در قالب برنامه «جهش بزرگ به جلو» که از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰ کلید خورد، رنج طاقت‌فرسایی بر مردم وارد آورد. مثلاً کوره‌های ذوب فولاد در مقیاس کوچک در خانه‌ها و کمون‌ها راه‌اندازی شد. با این حال، این جهش آنقدر پیامدهای فاجعه‌بار داشت که به «جهش بزرگ به عقب» معروف شد. مائو در سال ۱۹۵۶ هم با شور و شوق از «موج ‌بلند سوسیالیسم»، سخن می‌گفت اما نتیجه برنامه «جهش بزرگ به جلو» مرگ 30 تا 40 میلیون نفر بود.

مائو با «دگم‌اندیشی» خاص خود هرگز حاضر نبود اشتباهاتش را بپذیرد و همین موجب دشمنی میان او و برخی همراهانش شد. اما پس از مائو این میراث خونبار در صندوقچه نهاده و به بایگانی تاریخ سپرده شد. در دوران فترتی که در فاصله مرگ مائو تا جانشینی دنگ شیائو پینگ به وجود آمد (و «هوئا گوفنگ» در این دوره فترت جانشین مائو شده بود)، در حزب کمونیست چین بحث‌های فراوانی بر سر این مسئله درگرفت که مسیر اقتصاد چین چگونه باید باشد. چینی‌ها بنده و برده ایدئولوژی بودند و تحولات بزرگی رخ داد که باعث شد «ایدئولوژی» جای خود را به «عمل‌گرایی دِنگی» بدهد.

از شرح آن در این مجال درمی‌گذرم، اما ذکر این نکته لازم است که برخی اصلاحات بعد از مائو را «واژگونی بزرگ» نامیدند. پس از «صدر» مائو چین در مسیر پوست‌اندازی ایدئولوژیک در تصمیم‌گیری‌ها حرکت کرد. کسانی که جان خود را برای «بهشت کمونیسم» به خطر انداخته بودند، بعد از مائو بر اقتصاد متمرکز شدند و دورانی رقم خورد که در نهایت اقتصاد 150 میلیارددلاری مبتنی بر کشاورزی چین به اقتصاد 14 تریلیون‌دلاری فعلی تبدیل شد. چینی‌ها ابتدا با خود و در درون خود و سپس با جهان به صلح رسیدند. آنها با یک استراتژی «سه‌وجهی» (یعنی اعتمادسازی در داخل، سپس تنش‌زدایی در منطقه و در نهایت تعامل با جهان) «اقتصاد» را به‌جای «ایدئولوژی» و «امنیت»، روش خاص خود قرار دادند. آنها رویکرد «اقتدارگرای توسعه جو» را در پیش گرفتند یعنی به تعبیری «اقتصاد» (رفاه، اعتبار پاسپورت و...) را دادند و در عوض «سیاست» را حریم یا خط قرمز خود تلقی کردند.

به نظر می‌رسد همین الگو -لااقل- در برخی کشورهای عربی «زیر منطقه خلیج‌فارس»، ترکیه برخی کشورهای آسیای مرکزی هم پذیرفته شده است. کشورهایی مانند امارات، عربستان، قطر، ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان و... با پیروی از چنین الگویی توانسته‌اند تا حد زیادی به اقتصاد خود سروسامان داده و «ایدئولوژی» را در مراتب بعدی بنشانند. آنها با طیف گسترده‌ای از بازیگران منطقه‌ای و جهانی بده‌بستان دارند و ریسک سیاسی تعامل با آنها پایین است. به‌طور مثال، عربستان با «چشم‌انداز 2030» و امارات با «پروژه‌های ۵۰» به سمت‌وسویی می‌روند که می‌توانند اقتصاد خود را «بازسازی» کنند و جان تازه‌ای به کالبد اقتصاد خویش بدمند. راه‌اندازی کریدورهای تجاری میان کشورهای منطقه و اتصال این کریدورها به کشورهای فرامنطقه‌ای می‌تواند تا حدی از شدت و حدت تنش‌ها بکاهد و میزانی از «همکاری» اقتصادی را به ارمغان آورد.

اما پاشنه‌آشیل این منطقه «سیاست» خواهد بود. رفاه اقتصادی در برخی کشورهای حوزه «منا» سبب شکل‌گیری طبقه متوسط و نیروهای تحصیل‌کرده‌ای می‌شود که بسیاری از آنها برای تحصیل به خارج از کشور می‌روند. به نظر می‌رسد این طبقه نوظهور دیگر فضای بسته سیاسی را برنمی‌تابد. پاشنه آشیل همین‌جا خواهد بود. افزون بر این، منطقه «منا» نقاط ضعف دیگری هم دارد. البته منطقه «منا» مفهومی «موسع» است که طیف گسترده‌ای از کشورها را دربر می‌گیرد: از جهان عرب تا آسیای مرکزی و بخش‌هایی از آفریقا که البته «سطح» توسعه‌یافتگی آنها هم برابر نیست. با این حال، از نقاط ضعف این منطقه می‌توان به «امنیت» اشاره کرد. امنیت تا حد گسترده‌ای در این منطقه متکی بر قدرت‌های فرامنطقه‌ای است. در گزارش «انستیتوی بین‌المللی پژوهش‌های صلح استکهلم» آمده است که صادرات تجهیزات نظامی به عربستان (به‌طور نمونه) به‌عنوان بزرگ‌ترین واردکننده سلاح در سطح جهان طی یک دهه اخیر ۶۱ درصد افزایش یافت. این در حالی است که مصر و قطر افزایش ۱۳۶ و ۳۶۱درصدی واردات تسلیحات نظامی را تجربه کردند.

در نهایت، اگرچه چینی‌ها ابتدا در درون خود به صلح رسیدند و سپس به صلح با جهان روی آوردند و از سوی دیگر، در بحث امنیت هم در برهه‌ای متکی به شوروی بوده و سپس به توان داخلی اتکا ورزیدند و به توسعه «درون‌زای برون‌گرا» روی آوردند، اما کشورهای این منطقه تا حد زیادی در بحث امنیت وابستگی‌های خارجی (و نه بومی) دارند و به دلیل ماهیت پرتلاطم منطقه، احتمالاً یک در‌هم‌تنیدگی عمیق میان امنیت و اقتصاد وجود داشته باشد، اگرچه ایدئولوژی هم به آهستگی می‌رود که در مراتب پایین‌تر قرار بگیرد. برخی کشورهای حوزه «منا» به تأسی از چین، رویکرد «اقتدارگرای توسعه جو» را در پیش گرفته‌اند. یعنی فرآیند نوسازی از بالا شروع شده و ادامه یافته است. به نظر می‌رسد بها دادن به تعاملات اقتصادی و تجاری که اکنون در میان بخش زیادی از کشورهای منطقه کلید خورده است و همچنین کاستن از شدت تاکید بر ایدئولوژی می‌تواند راهگشا باشد و رویایی را که مردمان منطقه در طلب آن هستند تا حدی محقق کند.