آبشار زیبا و دلنشینی بود. من از آن دست کسانی هستم که وقتی آب می‌‌‌بینم از خود بی‌‌‌خود شده و بلافاصله تنی به آب می‌‌‌زنم اما در این آبشار به دلیل شلوغی بیش‌‌‌ازحد عطای دست بر آب بردن و تن به آب زدن را به لقای آن بخشیدم. در آن بی‌‌‌آبی که بخشی از همدانی‌‌‌ها با آن دست به گریبان‌‌‌اند، عده‌‌‌ای را می‌‌‌دیدم که چندین گالن در دست دارند و از هر امکانی برای بردن آب استفاده می‌کنند. مردم با پای‌‌‌برهنه یا کفش و کتانی و دمپایی در فضایی که این آبشار به وجود آورده بود می‌‌‌لولیدند. این آبشار دو قسمت می‌‌‌شد: قسمتی از آن در دل سنگ‌‌‌ها جاری بود و مسیر آن معلوم نبود اما قسمتی هم به شکل جوی آب روان از وسط پیاده‌‌‌رویی که تعبیه‌‌‌شده بود می‌‌‌گذشت که خلق‌‌‌الله باز با پای‌‌‌برهنه یا دمپایی در آن راه می‌‌‌رفتند. پسرم هم مانند من با مشاهده‌‌‌ آب از خود بی‌‌‌خود می‌‌‌شود. در اینجا هم قصد داشت دستی بر آب ببرد اما مانع شدم و به‌‌‌سوی کتیبه رفتیم. این آبشار و کتیبه در دره‌‌‌ای به نام «دره‌‌‌ عباس‌‌‌آباد» قرارگرفته است.

با مشاهده آثار تاریخی به‌‌‌جای مانده از نیاکانمان احساس غرور می‌کردم. ای‌‌‌کاش این آثار با عظمت تاریخی به شکل بهینه‌‌‌ای حفظ شوند و از یورش «گلسنگ‌‌‌ها» در امان بمانند. یاد نوشته‌‌‌ای از مرحوم حاج محمدعلی سیاح معروف به «حاج سیاح» افتادم که در کتاب سفرنامه‌‌‌ خود می‌‌‌نویسد: «هرقدر انسان مقایسه این وطن مظلوم خود را با ممالک عالم می‌کند اگر غیرت دارد باید خون‌‌‌جگر بخورد.» با توجه به اینکه ایران به لحاظ تمدنی، به روایتی، جزو پنج کشور تراز اول دنیاست، با یک اراده‌‌‌ قوی و یک برنامه‌‌‌ریزی حساب‌‌‌شده نه‌‌‌تنها می‌توان این آثار را به جهانیان شناساند بلکه می‌توان با جذب گردشگر، وضعیت اقتصادی منطقه را دگرگون کرد و از وابستگی به نفت رهید. ترکیه در قیاس با ایران، صاحب تاریخ چندانی محسوب نمی‌‌‌شود اما سالانه ۴۰‌میلیارد دلار درآمد از صنعت گردشگری کسب می‌کند. واقعا «خون‌‌‌جگر» خوردن اینجا نمود عینی می‌‌‌یابد که ما با این حجم عظیم از آثار تاریخی و تمدنی، درآمدمان از گردشگری به گرد پای ترکیه هم نمی‌‌‌رسد. افزون بر این، برخی از این آثار در معرض «حوادث» و «بلایای طبیعی» هستند و امکان از میان رفتنشان هست.

پس از گشت‌‌‌وگذار در گنجنامه عازم شهر شدیم تا برخی اماکن تاریخی از جمله گنبد علویان را ببینیم اما از بخت بد، بسته بودند؛ زیرا برخی از آنها ساعت مشخصی دارند یعنی ۷ عصر این مراکز بسته می‌‌‌شوند و دیگر امکان بازدید نیست. بنابراین، عازم سوئیت‌مان شدیم. اکنون‌‌‌که این سطور را می‌‌‌نویسم ساعت از نیمه‌‌‌شب (۱۲ شب) گذشته است. خسته‌‌‌ام اما هیجان مشاهده‌‌‌ آثار تاریخی نمی‌‌‌گذارد بخوابم. ترجیح دادم تا جایی که می‌توانم بیدار بمانم و کتاب بخوانم.