دنیا روح این سه جوان را کم می‌آورد
درباره مجتبی جراهی، آیدین بزرگی و پویا کیوان، همنوردان ایرانی بسیار نوشته‌اند، اما در این سفر یک گروه آمریکایی نیز چند روزی با تیم ایرانی ما همراه شدند. آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از نوشته اسکات یووری درباره آنها است که پس از قرار گرفتن در وبلاگش به سرعت نیز در دنیای مجازی پخش شد.
روز ۱۶ ژوئیه سه نفر از اعضای تیم ایران که با هم کوهنوردی می‌کردیم در یک اقدام باورنکردنی راه جدیدی برای رسیدن به قله برود باز کردند. این یک دستاورد عظیم برای این کوهنوردان بااستعداد ایران بود که از سال ۲۰۰۹ بر روی این مسیر کار می‌کردند. شادی این دستاورد اما، دیری نپایید. کوهنوردان ایرانی موفق نشدند طبق برنامه پایین بیایند و چندین شب را در ارتفاع ۷۸۰۰ متری گذراندند. از کمپ‌های پایین‌تر برایشان کمک فرستاده شد، اما تلاش برای نجات آنها موفقیت‌آمیز نبود. با کوهنوردان ایرانی روز ۱۰ ژوئن در اسلام‌آباد آشنا شدم. برای گرفتن مجوز و کمپ مشترک اقدام کرده بودیم. همگی نشسته بودیم و در مورد اینکه حمل‌ونقل به سکاردو چگونه خواهد بود، حرف می‌زدیم. یکی از کوهنوردان تیم ما مجبور بود ویزایش را تمدید کند و یکی دیگر از افراد تیم ما چمدان‌هایش نرسیده بود. انتظار نداشتم تیم ایرانی به جای اینکه هرچه زودتر خود را به کوه برساند، برای ما صبر کند. از آنها پرسیدم که مشکلی نیست اگر چند روز صبر کنند و آیدین بلافاصله جواب داد: «مشکلی نیست. ما می‌توانیم صبر کنیم، هر کاری که باید انجام بدهید.»
زندگی در کمپ اصلی با کوهنوردان ایرانی، فوق‌العاده بود. من از آنها یاد گرفتم چطور به زبان فارسی غذا را تعارف کنم و تشکر کنم. من هم به آنها همه اصطلاحاتی که به لهجه کالیفرنیایی می‌دانستم، یاد دادم. آنها مواد غذایی زیادی از ایران آورده بودند: پنیر، گوشت، ترشی، ماست، میوه خشک و آجیل. این تنها غذای آنها برای سفرشان بود و مجبور نبودند آن را تقسیم کنند. آنها همین بخشندگی را در کوه داشتند. یکی از کوهنوردان تیم ما، برایان، نزدیک کمپ ۱ دچار سانحه شد. پای او از شش قسمت شکست. مجتبی از کمپ ۳ پایین آمده بود و بسیار خسته بود، با این وجود به برایان کمک کرد تا او را نجات بدهد. من آنقدر خوش شانس بوده‌ام که به کشورهای مختلف بروم و با آدم‌های مختلف آشنا شوم. بعضی از این آدم‌ها خوب بودند، بعضی‌ها بد و در موارد نادر به افرادی بر خوردم که یک حس قوی از خوب بودن در من برانگیخته‌اند، چیزی شبیه به نور سپیدی از شادی. این آدم‌ها بسیار کمیاب هستند و همان کسانی هستند که دنیا را به جای بهتری برای زندگی همه ما بدل می‌کنند. این افراد چنان کمیابند که اگر تعداد کمی از آنان از دست بروند، تاثیر منفی بزرگی بر زندگی ما می‌گذارند. آیدین، پویا و مجتبی جزو همین افراد کمیاب هستند. دنیا روح جوان این سه نفر را کم می‌آورد؛ من هم. آنها دوستان من بودند و من از رفتن آنها غمگینم. قلب من با خانواده‌ها و دوستانشان است. تیم ایران همگی افرادی با استعداد و شخصیتی بزرگ بودند. آنها بازتاب بی‌نظیری از کشورشان بودند.