اگر در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، قدرتمندترین کشورهای عربی، صرفا منابع فروش نفت خامی به شمار می‌‌‌رفتند که در صورت نیاز امکان جایگزینی آنها به راحتی وجود داشت، امروز تعدادی از کشورهای منطقه، بخشی از آینده اقتصاد جهان به شمار می‌‌‌روند و دیگر تحریم کوتاه مدت آنها یا کنار گذاشتن‌‌‌شان از تبادلات جهانی ممکن نیست.  تنها نگاهی به وضعیت سه کشور عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر این موضوع را ثابت می‌‌‌کند. در دهه‌‌‌های گذشته یکی از اصلی‌‌‌ترین خواسته‌‌‌های کشورهای عربی، سرمایه‌گذاری مستقیم یا مشارکت اقتصادی با غول‌‌‌های اقتصادی غربی مانند آمریکا بود که بخش قابل‌توجهی از آن محقق شده و امروز ماجرا بر عکس شده است، تا جایی که دولت سعودی در سال‌‌‌های اخیر میزان قابل‌توجهی از سرمایه‌گذاری را در بخش‌‌‌های مختلف اقتصاد آمریکا انجام داده و امروز آرامکو، بزرگ‌ترین غول نفتی دنیا و اصلی‌‌‌ترین تهدید کننده شرکت آمریکایی اپل، برای تبدیل شدن به بزرگ‌ترین کمپانی اقتصادی جهان به شمار می‌‌‌رود.

از طرف دیگر، دبی و دوحه در سال‌‌‌های گذشته به هاب اقتصادی، تجاری، حمل‌ونقل هوایی، سرمایه‌گذاری و ساختمان‌‌‌سازی منطقه تبدیل شده‌‌‌اند و با حجم بالای سرمایه تزریق شده به آنها، امروز تعداد زیادی از کشورهای غربی در آنها طرح‌‌‌های طولانی‌‌‌مدت را کلید زده‌‌‌اند. از سوی دیگر، بخش مهمی از بازار کالاهای صنعتی، مصرفی و لوکس غربی نیز در کشورهای ثروتمند خاورمیانه قرار گرفته و هرگونه اختلاف‌‌‌نظر سیاسی و ناگهانی با این کشورها، می‌تواند یک شوک اقتصادی بزرگ در آمریکا و اروپا ایجاد کند و حتی تبعات اجتماعی و سیاسی به وجود آورد. به این ترتیب به‌طور رسمی می‌توان از این گفت که دورانی که اعراب در جنگ‌‌‌هایی کوتاه‌‌‌مدت شکست می‌‌‌خوردند و با سری پایین مفاد آتش بس را امضا می‌‌‌کردند عبور کرده‌‌‌ایم و امروز کشورهای عربی، اگر امتیازی می‌‌‌دهند به دنبال آن هستند که امتیازی نیز بگیرند. همان‌طور که در پیش از جنگ اخیر، گمانه‌‌‌زنی‌‌‌ها از این حکایت داشت که عربستان سعودی در ازای صلح با اسرائیل، درخواست همکاری‌‌‌های استراتژیک و طولانی‌‌‌مدت با ایالات متحده را روی میز گذاشته بود.

با گذشت بیش از ۱۰۵ سال از صدور اعلامیه ابتدایی بالفور از سوی دولت بریتانیا و به رسمیت شناختن حق تاسیس اسرائیل برای نخستین بار جنگ میان اعراب و اسرائیل پیچیدگی‌‌‌هایی به وجود آورده است که نمی‌توان نتیجه پایانی آن را به شکل دقیق ترسیم کرد. اسرائیل از زمان حمله حماس در روز هفتم اکتبر تا امروز، دست‌‌‌کم دو شکست بزرگ را تجربه کرده است. نخست شکست بزرگ اطلاعاتی و امنیتی که هیمنه تاریخی اسرائیل در شکست و نفوذناپذیری را متزلزل کرد. دولتمردان تل‌‌‌آویو در سال‌‌‌های گذشته بارها روی این موضوع که در منطقه حساس و ناامن خاورمیانه، جزیره‌‌‌ای ثبات و امنیت را به وجود آورده‌‌‌اند، سخن گفته بودند و هرچند همواره با موشک‌‌‌ها و حملات ایذایی محورمقاومت مواجه بودند اما از گنبد آهنین تا سیطره اطلاعاتی، این طور القا می‌‌‌کردند که حادثه بزرگی ساکنان اسرائیل را تهدید نمی‌کند. حمله ناگهانی حماس که عملیات طوفان‌‌‌الاقصی نامیده شد، تمام این تصویرها را نابود کرد. مبارزان فلسطینی توانستند ظرف چند ساعت به تعداد زیادی از شهرک‌‌‌های اسرائیلی نفوذ کنند، بخش‌‌‌هایی از زیرساخت‌‌‌های اسرائیل را نابود کنند و البته با تعداد زیادی گروگان اسرائیلی به غزه بازگردند.

برای مشخص شدن بزرگی این اتفاق، تنها می‌توان به مذاکرات دو طرف در سال ۲۰۰۸ اشاره کرد، جایی که اسرائیل حاضر شد برای جسد دو سرباز کشته شده خود، پنج اسیر فلسطینی از جمله سمیر قنطار را آزاد کند. در آن دوره فشار افکار عمومی اسرائیل، باعث شد دولت وقت اسرائیل مذاکرات را بپذیرد و اگر دو جسد تا این حد توان فشار داشته باشد، آنچه که امروز از سوی دولت نتانیاهو برای آزادی اسرا تحمل می‌شود، غیر‌قابل تصور خواهد بود. شکست دوم به بمباران بیمارستانی در غزه بازمی‌گردد که در جریان آن منابع فلسطینی از کشته شدن تعداد قابل‌توجهی کودک و بیمار بی‌‌‌پناه خبر دادند.

هرچند اسرائیلی‌‌‌ها در روزهای بعد تلاش کردند که از زیر بار مسوولیت این بمباران شانه خالی کنند اما پس از این اتفاق تلخ، تمام همدلی و همراهی که اسرائیل در بخش‌‌‌هایی از جهان برای مشروعیت بخشیدن به مقابله به مثل خود پس از حمله حماس به دست آورده بود، از بین رفت و با جلب شدن توجهات در جهان به فاجعه انسانی که در غزه در حال رخ دادن است، فشار به اسرائیل برای متوقف کردن حملات یا لااقل لغو کردن حمله زمینی قریب الوقوع به غزه، افزایش یافت، تا حدی که حتی مقامات برخی دولت‌‌‌های حامی اسرائیل نیز نسبت به تداوم جنگ با غزه، هشدارهایی جدی دادند. سنگینی روانی شکست نخست برای اسرائیل به حدی بود که تقریبا تمامی مقامات سیاسی اسرائیل حتی در میان جدی‌‌‌ترین مخالفان داخلی نتانیاهو اعتقاد داشتند که با وجود هزینه و تلفات سنگین، اسرائیل باید عملیات نظامی بزرگی را ترتیب دهد که لااقل بخشی از دورنمای بازدارندگی خود را باز پس گیرد.

با شکست دوم اما حتی مشروعیت نسبی در میان حامیان سنتی اسرائیل برای تداوم حمله به غزه با شکستی بزرگ مواجه شد تا جایی که با وجود پروپاگاندایی مداوم از حمله زمینی همه‌جانبه به غزه، به نظر می‌رسد مقامات غربی که در روزهای اخیر به تل‌آویو سفر کرده‌‌‌اند، پیش از آنکه از حمایت گفته باشند، تلاش داشته‌‌‌اند نتانیاهو را از تصمیمات نسنجیده پرهیز دهند. آنچه که در صحنه عملیاتی رخ داده در تصویر بزرگ سیاسی و امنیتی منطقه، تنها بخشی از نگرانی اسرائیل را به خود اختصاص داده است. حتی اگر همین امروز، دو طرف به آتش‌‌‌بس دائمی یا میان‌‌‌مدت برسند و مخاصمه رو در رو تمام شود، از فردا دولت مستقر در تل‌آویو باید در منطقه‌‌‌ای به کار خود ادامه دهد که آتش دشمنی در آن پس از مدتی نسبتا طولانی بار دیگر زبانه کشیده و مشخص نیست به چه شکل فروکش خواهد کرد. این بار اما فروکش کردن احتمالی اختلافات یک تفاوت بسیار مهم با گذشته دارد. در تمام دهه‌‌‌های گذشته چه در زمان تاسیس اسرائیل با اعلامیه بالفور، چه جنگ‌‌‌های چند باره دولت‌‌‌های عربی با اسرائیل و چه در سطح بحث و گمانه‌زنی‌‌‌های رسانه‌‌‌ای و پروپاگاندای امنیتی، اسرائیل توانسته در میز مذاکرات، دست بالا را داشته باشد .

همچنین طرف‌‌‌های شکست خورده را مجبور به پذیرش امتیازات دلخواهش کند. این بار اما نه تنها از پیروزی خبری نیست که حتی یهودیان ساکن در اسرائیل، توان احیای بازدارندگی گذشته خود را نیز ندارند.  کلاف سردرگمی که دولتمردان اسرائیلی در آن اسیر شده‌‌‌اند، برایشان چهره‌‌‌ای غمبار نیز تولید می‌‌‌کند. هرچند هنوز مقامات حماس به‌طور رسمی هدف خود از حملات هفتم اکتبر را توقف فرآیند صلح میان دولت‌‌‌های عربی و اسرائیل اعلام نکرده‌‌‌اند اما این حملات در حالی رخ داد که پس از امارات متحده عربی و بحرین، گمانه‌زنی‌‌‌ها هر روز بر سر عادی‌‌‌سازی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل بیشتر می‌‌‌شد و از کاخ سفید به عنوان میانجی مذاکرات میان تل‌‌‌آویو و ریاض یاد می‌‌‌شد. عربستان سعودی چه از نظر جغرافیایی و جمعیتی، چه از نظر ظرفیت‌‌‌های اقتصادی و زیرساختی و چه از نظر معنوی به عنوان خادم حرمین شریفین مکه و مدینه، سرکرده کشورهای عربی منطقه به شمار می‌‌‌رود و تحلیل‌‌‌ها از این حکایت داشتند که با صلح میان دولت سعودی و اسرائیل، می‌توان پایان اختلافات تاریخی میان یهودیان و مسلمانان عرب منطقه را به‌طور رسمی اعلام کرد و کار را به جایی رساند که مقاومت مردم فلسطین نه حرکتی مقبول که بر هم زننده نظم و امنیت منطقه شناسایی شود.

حمله حماس اما تمام این تلقی‌‌‌ها را از بین برد. برخلاف سال‌‌‌های قبل، این بار در میان شهروندان کشورهایی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین، کویت و اردن، واکنش‌‌‌های منفی بسیار بزرگی علیه اسرائیل شکل گرفت و در شبکه‌‌‌های اجتماعی، اعراب اختلاف نظر چندانی در لزوم رد کردن اسرائیل و حمایت تمام قد از فلسطین وجود نداشت. حکام عرب نیز به تبعیت از این خیزش اسلامی، هر یک واکنش‌‌‌هایی منفی به حمله اسرائیل به غزه نشان دادند و محمد بن‌سلمان – ولیعهد پرقدرت عربستان سعودی – به‌طور رسمی از این گفت که اعراب به دنبال ایده تشکیل دولت فلسطین بر اساس مرزهای دهه ۱۹۶۰ هستند، ایده‌‌‌ای که لااقل در صحنه عمل، سال‌‌‌های طولانی بود که از سوی دولت‌‌‌های عربی مستقیما به آن اشاره نمی‌‌‌شد.

در مناسبات تاریخی گذشته، اسرائیل تکلیف را ابتدا در میدان جنگ و سپس در میز مذاکره مشخص می‌‌‌کرد. اعراب چه در دوره عبدالناصر و حافظ اسد، چه در دوره قذافی، بن علی، حسنی مبارک و حتی صدام حسین و چه در دوران مقاومت‌‌‌های فلسطینی در جنبش فتح و حماس، هرگز توان آنکه از پیروزی قطعی اسرائیل جلوگیری کنند، نداشتند و حتی بعضا پس از جنگ‌‌‌هایی که نتیجه آن، در مدتی بسیار کوتاه مشخص می‌‌‌شد، پای میز مذاکره می‌‌‌نشستند و هر بار امتیاز یا خاکی جدید را به اسرائیل می‌‌‌بخشیدند. اسرائیل نیز پس از ثبت قدرت خود در جنگ، با همراهی و حمایت دولت ایالات متحده آمریکا و بعضا کشورهای اروپایی، امتیاز جدیدی می‌‌‌گرفت. ماجرایی که به نظر می‌رسد این بار تکرار آن اگر نه منتفی که لااقل بسیار سخت خواهد بود.

غول‌‌‌های اقتصادی عربی در تمام شئون زندگی غربی نفوذ کرده‌‌‌اند. از ایرلاین‌‌‌هایی که امروز، بزرگ‌ترین ارائه‌‌‌کنندگان خدمات حمل‌ونقل در دنیا هستند تا سرمایه حاصل از فروش نفت که به صدها و هزاران شرکت کوچک و بزرگ تبدیل شده که نه تنها سرمایه کشورهای غربی را به خود اختصاص داده که حتی خود به سرمایه‌گذارانی جدید در صنایع غربی بدل شده‌‌‌اند. البته در این تحلیل نباید و نمی‌توان تمام کشورهای عربی را همدست و همراستا دید. دولت قطر در تمام این سال‌‌‌ها، تنها مظاهر غربی را گرفته اما تلاش کرده که اتصال خود به تفکرات اسلام سنی را حفظ کند، تا جایی که پناه دادن به رهبران طالبان برای مدتی طولانی، خود به چالشی برای امیران دوحه بدل شده بود. این اختلافات حتی به تحریم چند ساله دولت قطر از سوی تعدادی از کشورهای عربی منطقه با رهبری آل سعود نیز انجامید. اختلافات حتی در اجلاس اخیر عربی که با محوریت فلسطین برگزار شد نیز خود را نشان داد.

جایی که یکی از سخنرانان اصلی از حماس به عنوان یک گروه تروریستی یاد کرد و همین امر موجب شد امیر قطر در میانه برنامه، اجلاس را ترک کند. البته به نظر می‌رسد با توجه به اختلاف‌‌‌نظرهای ذاتی با دولت سنی و میانه‌‌‌رو اردوغان در ترکیه، سقوط دولت محمد مرسی در مصر و تضعیف شدید مواضع اخوان المسلمین در سال‌‌‌های گذشته، قطر قدرت و توان سال‌‌‌های قبل خود را نداشته باشد اما همچنان در هر میزی که برای آینده فلسطین تشکیل می‌شود، اسلام‌‌‌گرایان نزدیک به تفکرات سنی – سلفی، جایگاه و سهم خاص خود را خواهند داشت. با وجود این اما تمام نگاه‌‌‌ها همچنان به ریاض است. اگر نسل طولانی رهبران کاریزماتیک جهان عرب، نتوانستند راهی برای بازگشت عزت پایمال شده اعراب پیدا کنند، امید آنها به شاهزاده جوان سعودی است که در مدتی کوتاه، تصویر جهانی از کشورش را تغییر داده، طرح‌‌‌های بلندپروازانه اقتصادی را طراحی و اجرا کرده، با غرب نه از نگاه یک زیردست که به عنوان نماینده یک کشور قدرتمند منطقه‌‌‌ای برخورد کرده و حالا شاید بتواند گره از کار تاریخی اعراب و اسرائیل بگشاید.

صرف نظر از تمامی بحث‌‌‌های تاریخی و احساسی، به نظر می‌رسد که همچنان سیاسی‌‌‌ترین گزینه روی میز، حرکت به سمت تاسیس رسمی دو دولت اسرائیل و فلسطین است، گزینه‌‌‌ای که از همان روز نخست تاسیس اسرائیل نیز از سوی رهبران مختلف غربی مطرح شد اما این اعراب بودند که زیر بار آن نمی‌‌‌رفتند. در سال‌‌‌های ابتدایی، صحبت از دو کشوری بود که از اراضی محل اختلاف سهمی نزدیک به ۵۰‌درصد می‌‌‌بردند و البته بیت‌المقدس به عنوان شهری بی‌‌‌طرف شناخته می‌‌‌شد و در جریان شکست‌‌‌های تاریخی اعراب، هر بار سهم اسرائیل به حدی رشد کرد که در پیمان ابراهیم که از سوی دونالد ترامپ پیگیری می‌‌‌شد، سهم اسرائیل به نزدیک ۸۰‌درصد از زمین‌‌‌ها نیز می‌‌‌رسید و البته بیت‌المقدس را نیز به عنوان پایتخت اسرائیل معرفی می‌‌‌کرد.

تا پیش از شکست‌‌‌های بزرگ اسرائیل در هفته‌‌‌های گذشته، تحلیل‌ها این گونه بود که فلسطینیان باید گزینه موجود را بپذیرند، زیرا شاید در سال‌‌‌های آینده حتی این انتخاب نیز پیش رویشان نباشد، حالا اما بازی به شکلی تغییر کرده که ولیعهد عربستان سعودی از مرزهای دهه ۱۹۶۰ می‌‌‌گوید و اگر معجزه‌‌‌ای، وضعیت میدان را برای اسرائیل تغییر ندهد، حتی اعراب می‌توانند برای امتیازهای بیشتر نیز دورخیز کنند. نقل است که در جریان جنگ‌‌‌های صلیبی که برای بیش از ۲۰۰ سال میان مسلمانان و مسیحیان بر سر تسلط بر بیت‌المقدس ادامه داشت، طرف پیروز بارها جابه‌جا می‌‌‌شد و گروهی که شکست خورده بودند با یک عقب‌‌‌نشینی و تجدید دوباره‌ساز و برگ، برای حمله‌‌‌ای جدید و تسلط بر شهر مقدس آماده می‌‌‌شدند. تاریخ در قرن ۲۱، یک بار دیگر تکرار شده و این بار شاید اعراب پس از بیش از یک قرن شکست، بیشترین شانس را برای به چالش کشیدن رهبران تل‌‌‌آویو دارند، شانسی که نه از لوله تفنگ و چاه‌‌‌های نفت که از طریق نفوذ به اقتصاد لیبرال غربی متولد شده است.