نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به پارادایم امنیت میان چین و آمریکا اشاره شد. در آمریکا تهدید امنیتی با دو شاخصه سنجیده می‌شود: «قابلیت» و «قصد». اگر یک کشور خارجی (یا یک خرده گروه از شهروندان خارجی) با «قابلیت» بسیار قدرتمندی «قصد» آسیب‌زدن به آمریکا را داشته باشند، این یک «تهدید عمده»(major threat) تلقی می‌شود. در غیر این صورت، «تهدیدی جزئی» (minor threat) خواهد بود. در آمریکا «تهدید امنیتی» کشورها یا دشمنان خارجی هستند اما در چین از «چالش‌های امنیتی» استفاده می‌شود که بیشتر ناظر بر مسائل داخلی و سپس خارجی است. این دو کشور دو پارادایم متفاوت با مفاهیم متفاوت دارند.

در مقایسه با پارادایم آمریکا، پارادایم امنیتی بومی چین اکنون درحال تحول یافتن به یک مفهوم امنیتی جامع است که با بررسی کامل چالش‌های امنیتی نظامی و غیرنظامی که از داخل و خارج چین نشأت می‌گیرند، مشخص می‌شوند. دو معادل انگلیسی واژگان چینی یعنی anquan عبارت است از «امنیت» (security) و «ایمنی» (safety)؛ اولی به مشکلاتی اشاره دارد که علت آن حملات ساخت بشر است که عموما نظامی هستند و دومی به مسائلی اشاره دارد که قابل استناد به حوادث یا اتفاقات طبیعی هستند که عموما شامل مشکلات غیرنظامی می‌شود. مسائل امنیتی و ایمنی اغلب پیامدهایی مشابه دارند. در بسیاری از موارد، ممکن است همپوشانی‌هایی وجود داشته باشد. بنابراین نمی‌توانند همواره به‌صورت آشکار از هم جدا شوند. برای مثال، فجایع طبیعی ممکن است باعث کمبود منابع غذایی شود که به نوبه خود ممکن است منجر به منازعات مسلحانه شود. بنابراین، چین مایل است که بر اقدامات واکنشی جامع (comprehensive response measures) تاکید کند مانند توسعه اقتصادی و اجتماعی برای کاهش منازعات. طی اولین دیدار کمیسیون امنیت ملی چین که در نوامبر 2013 شکل گرفت، یازده مساله امنیتی مهم ذکر شدند که شامل امور نظامی و غیرنظامی می‌شد: امنیت سیاسی، داخلی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تکنولوژیک، اطلاعاتی، اکولوژیک، منابع و هسته‌ای.

اگرچه یک مفهوم امنیتی جامع چینی اصطلاحی نسبتا جدید است اما ایده ایجاد آن تاریخی دراز و غنی دارد. وقتی چین سیاست هسته‌ای خود را فرمول‌بندی کرد، همواره از پارادایم بومی خود برای انجام تحلیل‌های امنیتی استفاده می‌کرد. وقتی پای مسائل هسته‌ای بین‌المللی به میان می‌آید، نگرش‌های متخصصان چینی اغلب بازتاب این روش منحصربه‌فرد اندیشیدن در مورد امنیت است که گاه برای آنهایی که به پارادایم امنیتی آمریکا خو کرده‌اند درک آن بسیار دشوار به نظر می‌رسد. برای مثال، در دولت جورج دبلیو بوش، دولت آمریکا توسعه بمب‌های سنگرشکن [bunker busters: بمب سنگرشکن ‏ نوعی بمب است که برای تخریب اهداف مقاوم شده زیرزمینی همچون پناهگاه‌ها و سنگرهای زیرزمینی و همچنین تاسیسات بتنی مدفون شده در عمق سطح زمین استفاده می‌شود. از سنگرشکن‌ها به‌عنوان مادر بمب‌های جهان یاد می‌شود، زیرا قابلیت‌های منحصر‌به‌فردی دارند، به‌طوری که این بمب‌ها با عبور از بتن‌ سخت و با نفوذ به داخل زمین می‌توانند تاسیسات و ساختمان‌های زیرزمینی را نابود کند. فقط هواپیماهای بمب‌افکن B-2 وB-52 قابلیت حمل این بمب‌ها را دارند و به خاطر وزن بالایشان فقط دو موشک از این بمب روی آنها سوار می‌شود. وزن این بمب‌های سنگرشکن از 2 تن تا 314 تن متغیر است] را در نظر داشت که نوع جدیدی از تسلیحات هسته‌ای تاکتیکی بودند. این ایده واکنش‌های منفی قدرتمندی از سوی متخصصان امنیتی چین برانگیخت. اما از نقطه نظر آمریکا، سرمایه اختصاص داده شده به این پروژه تحقیقی «حداقلی» بوده و هدف اصلی آن هم بازداشتن کشورهایی است که خطر هسته‌ای را اشاعه می‌دهند. تا جایی که به آمریکا مربوط می‌شود، پروژه بمب‌های سنگرشکن هیچ ربطی به چین ندارند. بنابراین، هیچ دلیلی نداشت که چین آن را تهدید امنیتی جدی تلقی کند.

با این حال، بر اساس پارادایم سنتی مربوط به چالش‌های امنیتی چین، قابل درک است که متخصصان امنیتی این کشور آنقدر نگران بمب‌های سنگرشکن احتمالی آمریکا باشند. یک هنجار بین‌المللی وجود دارد که به «تابوی هسته‌ای» معروف است. این تابوی هسته‌ای «ضربه اول» [first use: منظور طرفی است که ابتدا مبادرت به شلیک بمب هسته‌ای کند] از تسلیحات هسته‌ای را محدود می‌سازد. متخصصان چینی همچنین اغلب به «آستانه»ای برای استفاده از تسلیحات هسته‌ای اشاره می‌کنند. اگر این آستانه بسیار بلند باشد، هیچ عضوی از جامعه بین‌الملل به راستی «ابتدا» از سلاح هسته‌ای استفاده نخواهد کرد که برای امنیت چین و تقویت سیاست «فقدان ضربه اول» [no-first-use policy: تعهد یا سیاستی از سوی یک قدرت هسته‌ای برای عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به‌عنوان ابزاری برای جنگ مگر اینکه ابتدا از سوی دشمن با استفاده از تسلیحات هسته‌ای هدف حمله قرار گیرد. این سیاست به NFU هم معروف است. چین در سال 1964 رسما این سیاست را اعلام کرد] بسیار مطلوب خواهد بود. از این نظر، توسعه تسلیحات هسته‌ای تاکتیکی جنگی مانند بمب‌های سنگرشکن هسته‌ای معادل ارسال این سیگنال به جامعه بین‌الملل است که تسلیحات هسته‌ای ممکن است مورد استفاده قرار گیرند که در نتیجه ممکن است قبح استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را تضعیف و آستانه هسته‌ای را کاهش دهد و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای برای کشورها را آسان‌تر می‌سازد. این بر خلاف سیاست هسته‌ای بلندمدت چین و منافع امنیتی این کشور است. بنابراین، متخصصان امنیتی چین طبیعتا توسعه بمب‌های سنگرشکن را به‌عنوان یک چالش امنیتی می‌نگرند.

واهمه چین از مورد حمله قرار گرفته شدن پس از عقب‌ماندن - یا به عبارت دیگر، برتری کشورهای توسعه‌یافته در امور اقتصادی، علمی، تکنولوژیکی، نظامی و حوزه‌های دیگر- نمایاننده چالشی امنیتی برای چین است. اگر نیروهای چینی هیچ دانشی از فناوری‌های جدید دفاعی نداشته باشند، چین به راستی با یک وضعیت خطرناک مواجه خواهد شد. به همین دلیل چین بی‌تردید تلاش می‌کند تا پیشگام جدیدترین ابداعات باشد تا در مواجهه با فناوری‌های جدید دفاعی دشمنان بی‌پناه نماند. اما این بدان معنا نیست که چین مبادرت به استفاده از آنها خواهد کرد. چین در مسیر توسعه سلاح‌های هسته‌ای خود سیاست‌های بسیاری را برای مقابله با چالش‌های امنیتی برخاسته از عقب‌ماندگی‌هایش فرمول بندی کرده است. یک مورد خاص همانا تلاش‌های چین برای توسعه فناوری بمب‌های نوترونی است؛ سلاح پرتوزای ارتقا یافته‌ای [Enhanced Radiation Weapon ] که می‌تواند در میدان نبرد برای به حداقل رساندن آسیب جانبی [collateral damage] مورد استفاده قرار گیرد.