ترجمه: محمدحسین باقی

آیا این موارد‌ترکیه را به یک الگو برای بهار عربی تبدیل خواهد کرد؟ اسلامگرایان عرب نسبت به همتایان‌ترک‌شان کمتر خوش‌شانس هستند. آنها نه تنها برای ارائه یک نظم سیاسی جایگزین تلاش می‌کنند بلکه این کار را در غیاب نهادهای ماندگار و کنترل و توازن انجام می‌دهند. چنانکه رئیس‌جمهور مرسی نشان داد، دموکراسی را نمی‌توان از طریق نظم‌های اقتدارگرایانه و تمرکز قوا به ارمغان آورد. رژیم‌های عرب نه تنها استبدادی بوده و از مردم فاصله گرفتند بلکه در بسیاری از موارد موروثی نیز شده‌اند.


هم رژیم‌های پادشاهی و هم رژیم‌های جمهوری به دنبال حفظ جانشینی در درون خانواده‌های نزدیک به خود هستند. در مورد سوریه، قانون اساسی باید اصلاح شود تا سن رئیس‌جمهوری برای تناسب با شرایط خاص کاهش یابد. جانشینی - نه نهادسازی - اولویت آنها بوده است. اگر اینها کافی نباشد، اعتبار دموکراتیک اسلامگرایان عرب به‌طور جدی هم در داخل و هم در خارج از منطقه مورد سوال قرار می‌گیرد. بسیاری، آنها را به دنبال کردن یک دستور کار پنهان متهم می‌کنند: «یک نفر، یک رای و یک زمان.» حتی در خلوت، بسیاری از آنها نگرانی در مورد تمایل‌شان به تایید و پذیرفتن شکست در انتخابات آزاد و عادلانه را پنهان نکرده‌اند. حکومت‌های عربی که فاقد نهادهای مهم سیاسی هستند متفاوت هستند و اسلامگرایان عرب بی‌شباهت به حزب عدالت و توسعه نیستند. بنابراین‌ترکیه نمی‌تواند الگوی مناسبی برای بهار عربی باشد.

۲ - الگوی الجزایر

مدل الجزایر حاکی از مداخله فعال نظامی برای جلوگیری از به دست گرفتن دولت از سوی اسلامگرایان و حفظ و بازسازی نظم سکولار است. این مساله از سوی برخی برای مقابله با‌ترس سکولارها از به دستگیری قدرت به وسیله اسلامگرایان در کشورشان مطرح شده است. این امر شبیه به پاسخ نظامی در الجزایر در سال 1991 پس از پیروزی قریب‌الوقوع انتخاباتی جبهه نجات اسلامی (FIS) است. در این متن، این اقدام به معنای مداخله فعال نظامی برای جلوگیری از حضور اسلامگرایان در قدرت و تحمیل نظم سیاسی افراطی شبیه به افغانستان است. متاسفانه رژیم‌های بی‌اعتبار جمهوری که سرنگون شده یا به چالش کشیده شدند، هم برای بقا و هم برای مشروعیت به ارتش متکی بودند. از این رو، مدل الجزایر بازگشت ارتش به‌عنوان «حَکَم» اصلی است و این همان چیزی است که معترضان عرب در پی پایان دادن به آن بودند. ارتش‌های عربی حتی اگر حرفه‌ای باشند اما نهادهایی ملی نیستند. همانند سایر نقاط کشور، بسیاری از این ارتش‌ها فاقد ویژگی و شخصیت ملی فراگیر هستند. به استثنای مصر، ارتش عرب آینه نظم اجتماعی و ناهمگونی است. حتی در مصر هم مسیحیان قبطی از داشتن مناصب بالا کنار گذاشته شده‌اند. در حالی که ارتش در تونس بسیار ضعیف است اما در لیبی و یمن هم در امتداد خطوط قومی و قبیله‌ای تقسیم شده است به این معنا که ارتش بیش از آنکه ارتشی ملی باشد، ارتشی قومی- قبیله‌ای است و از داشتن ماهیت ملی تهی است.


این اختلافات داخلی در درون ارتش به‌طور قابل توجهی به جنگ داخلی و تداوم خشونت کمک کرده است. مورد سوریه متفاوت است اما بی‌شباهت نیست. ارتش این کشور ترکیبی است از نخبگان حاکم و سلطه اقلیت علوی. به اشکال مختلف، خشونت جاری در سوریه عمدتا تلاشی است برای حفظ وضع موجود سه‌گانه اسد/ ارتش / علوی‌ها. در واقع، بقای فردی و جمعی‌شان به شدت در هم تنیده شده است. بحرین، با توجه به وضعیت جمعیتی‌اش که به نفع شیعیان است، به مدت طولانی به جذب اعراب سنی آن هم با اعطای تابعیت به آنها مشغول است. پس‌از بهار عربی، تعداد زیادی از شهروندان پاکستانی، داوطلب خدمت در ارتش شده‌اند. کشورهای ثروتمند نفتی عرب در خلیج‌فارس، مدرن‌ترین تسلیحات و زرادخانه‌ها را دارند اما توانایی آنها در استفاده از این تسلیحات محدود بوده است. در زمان بحران‌های ملی- چنانچه بحران کویت از ۱۹۹۱-۱۹۹۰ نشان داد - آنها برای بقا به قدرت‌های خارجی اتکا داشته‌اند. به همین‌ترتیب، عربستان سعودی برای پایان دادن به محاصره مسجد بزرگ مکه از سوی «جُهَیمن العُطیبی» در نوامبر ۱۹۷۹در پی جلب کمک از جانب نیروهای نخبه فرانسوی بر آمد. علاوه بر این، تصاحب قدرت از سوی ارتش در الجزایر صلح‌آمیز نبود و در نهایت ارتش مجبور به واگذاری قدرت به نفع یک آرایش سیاسی قابل قبول‌تر شد. بنابراین، هر گونه الگوی الجزایری برای بهار عربی تنها یک الگوی موقت خواهد بود و نخواهد توانست مساله‌ای را حل کند؛ مسائلی که در وهله اول اعتراضات را دامن زد. از آنجا که بسیاری از ارتش‌های عربی نهادهای ملی قدرتمندی نیستند، توانایی‌شان برای انجام تغییرات نهادین شبیه به تغییراتی که ارتش‌ترکیه انجام داد نیز محدود است. در بهترین حالت، آنها یک ویژگی گذرا خواهند بود و در متن جامعه عربی به معنای تداوم گذشته است. افزون بر این، بازگشت ارتش تظاهرات عمومی را دامن خواهد زد و این بارحتی اسلامگرایانی که در آغاز چشیدن طعم قدرت از طریق صندوق‌های رای بودند هم ملحق خواهند شد. اتفاقی نیست که یکی از اولین و به‌طور منطقی موفق‌ترین کار‌ها که از سوی رئیس‌جمهور مرسی انجام شد همانا محدود کردن قدرت و تاثیر ارتش، به خصوص در رده‌های بالای آن بود.


۳- الگوی لبنان

نیروهای سیاسی متنوع و رقیب که با بهار عربی آزاد شدند، الگوی دموکراسی انجمنی در لبنان را به یک ایده جذاب تبدیل کرده است. اگرچه هویت عربی و اسلامی غالب است اما جهان عرب همگن نیست. نه تنها تعدادی از جوامع پیشا اسلامی و غیراسلامی وجود دارند؛ بلکه این کشورها جمعیت غیرعرب هم دارند. حتی اگر کسی سه بازیگر غیرعرب یعنی ایران، اسرائیل و‌ترکیه را مستثنی سازد اما هویت عربی از پیش برجسته خاورمیانه با هویت‌های بدوی، بربر، دروزی و کرد انطباق و سازگاری دارد. در جبهه اسلامی، نه تنها باید هویت مسیحی را هم در خود گنجانده و راضی نگه دارد، بلکه تعدادی از فرقه‌های اسلامی غیرسُنی مثل شیعیان،اسماعیلیان و ... را هم در بر می‌گیرد. حتی اگر گروه‌های دیگر در فضای کلی یک جامعه نگنجند یا به تعبیر دیگر، جامعه با آنها کنار نیاید و با قوم یا جمعیت غالب همگن نشوند، اما الگوی انجمنی در لبنان نوعی نمایندگی به گروه‌های غالب در هر کشور داده و نوعی چانه‌زنی جمعی را تضمین می‌کند.

بحران آلترناتیو در خاورمیانه