نتایج تحقیقات انجام شده توسط شبکه تحقیقات قدرت‌‌‌بخشی به نیروی کار، وابسته به‌MIT، نشان می‌دهد تلاش‌های کارکنان برای فعالیت‌های صنفی و ایجاد اتحادیه‌های قدرتمند، نه‌تنها جای ترس و نگرانی ندارد، بلکه فرصتی را برای مدیریت و رهبری سازمان‌ها و شرکت‌ها به وجود می‌آورد تا رهبری مشارکتی را تجربه کنند.

تحقیقات و مطالعات انجام گرفته در این خصوص، حکایت از آن دارند که وقتی از طرف مدیریت سازمان مقاومتی در برابر اقدامات منسجم و صنفی کارکنان صورت نمی‌گیرد، آنها با علاقه و دلبستگی بیشتری کار می‌کنند و در نتیجه سطح بهره‌‌‌وری به مراتب بالاتری را ارائه می‌دهند. آنها احساس می‌کنند در مجموعه‌ای فعالیت دارند که برای حق آنها در متحد شدن و رساندن صدایی واحد به سازمان، ارزش و جایگاه بالایی قائل هستند و در چنین وضعیتی است که بر میزان رضایتمندی و در نتیجه آن، بهره‌‌‌وری فردی و سازمانی افزوده خواهد شد.

انگیزه اصلی کارکنان برای اقدامات صنفی را شناسایی کنید. این خیلی اهمیت دارد که مدیران میانی و ارشد شرکت‌ها بدانند که کارکنان زیرمجموعه‌شان با چه نیت و انگیزه‌‌‌ای تصمیم گرفته‌اند دور هم جمع و با هم متحد شوند. واقعیت این است که کارکنان یک سازمان، به این دلیل احساس نیاز به متحد شدن می‌کنند که از بی‌‌‌توجهی مدیران و رهبران سازمان در سطوح مختلف ناامید شده‌‌‌اند و چاره کار را در اتحادیه‌گرایی و متحد شدن با همدیگر دیده‌اند. در واقع، وجود موانع و مشکلاتی مانند نابرابری در محیط کار و تبعیض و رابطه‌‌‌گرایی در ساختار سازمانی موجب می‌شود کارکنان تصمیم بگیرند از طریق متحد شدن با هم صداهای قدرتمندتر و موثرتری تولید کرده و به گوش مدیران و رهبران سازمان برسانند. به همین جهت هم هست که واکنش رهبری سازمان در قبال چنین تلاش‌هایی، نباید انکار و بی‌توجهی باشد، بلکه باید حول محور همراهی کردن و همدلی با کارکنان بگردد.

البته تلاش‌های کارگران و کارمندان برای متحد شدن با هم و ایجاد مجامع صنفی، پدیده جدیدی نیست. آنچه طی دهه‌های گذشته تغییر پیدا کرده، همان واکنش عاقلانه‌تر و همراه با انعطاف‌پذیری بیشتر مدیران در قبال اتحادیه‌گرایی کارکنان‌شان است.

با ذهنی باز با موضوع مشارکت کارکنان در رهبری سازمان برخورد کنید. این کاملا طبیعی و توجیه‌پذیر است که کارکنان یک مجموعه بخواهند دور هم جمع شوند و با تولید صدایی واحد و انجام اقداماتی هماهنگ درصدد تحقق خواسته‌ها و نیازهای بحق خود باشند. این مساله به عنوان یک حق طبیعی در اغلب سازمان‌ها و شرکت‌ها پذیرفته شده و به یکی از واقعیت‌های غیرقابل انکار و برگشت‌ناپذیر جوامع امروز تبدیل شده است. با این همه، مدیران و رهبران سازمان‌ها و حتی شرکت‌های خصوصی، باید به این واقعیت واقف باشند که هر گونه تلاشی برای دسیسه‌چینی و مخالفت با این خواسته کارکنان، نه‌تنها از حجم اقدامات و تلاش‌های آنها برای اتحاد و همدلی نخواهد کاست، بلکه آنها را برای طی کردن مسیری که در پیش گرفته‌اند استوارتر و مصمم‌تر خواهد کرد.

بنابراین بهتر است که مدیران با دیدی باز و ذهنیتی مثبت با این موضوع برخورد کنند و به جای مقاومت در برابر آن بکوشند تا این تلاش‌ها و اقدامات را به مسیری درست و موثر هدایت کنند که در نهایت موجب برآورده شدن خواسته‌های آنها و تحقق منافع شرکت شود.

روی شفافیت و همگرایی تمرکز کنید. هنگامی که مدیران با اتحادیه‌‌‌های کارگری و مجامع صنفی روبه‌‌‌رو می‌‌‌شوند، باید به شیوه‌ای عمل کنند که بیشترین شفافیت و همگرایی را نمایش دهند و از این طریق به ایجاد و تقویت حس اعتماد در درون سازمان و بین کارکنان و مدیران کمک کنند. در واقع شفافیت حداکثری و صداقت داشتن مدیران در برخورد با کارکنانی که صدای واحدی را تولید کرده و به گوش رهبران سازمان می‌رسانند موجب می‌شود بخش قابل‌توجهی از سوءتفاهمات و برداشت‌های نادرست شکل گرفته در درون سازمان و در میان کارکنان برطرف شده و جای خود را به اعتماد سازمانی و اطمینان متقابل بدهد.

علاوه بر این، رهبری سازمان می‌تواند با تقویت روحیه همگرایی و تعامل درون‌سازمانی و اثبات اینکه تقابل و تضادی بین منافع و خواسته‌های رهبری سازمان و کارکنان وجود ندارد، به سمتی حرکت کند که کارکنان اطمینان یابند هر تلاشی که می‌کنند، به تحقق اهداف و آرمان‌های خودشان هم کمک خواهد کرد. به عبارت بهتر، احترام گذاشتن سازمان به کارکنان و تلاش‌‌‌های آنها برای متحد شدن با هم و سازماندهی اتحادیه‌های صنفی، موجب جلب احترام متقابل کارکنان شده و آنها را نسبت به آینده امیدوارتر خواهد ساخت.

از رهبری غیرمتمرکز در سازمان استقبال کنید. امروزه اغلب رهبران و مدیران شرکت‌ها و سازمان‌های کوچک و بزرگ، به این واقعیت پی برده‌اند که دوران رهبری اقتدارگرایانه و انفرادی گذشته و عصر رهبری غیرمتمرکز و مشارکتی آغاز شده است، به طوری که کارکنان هر سازمانی به عنوان یکی از ارکان اصلی تصمیم‌گیری و سیاستگذاری در آن سازمان پذیرفته شده‌‌‌اند. صدای این کارکنان به شکل‌های مختلف در سازمان شنیده می‌شود و در واقع کارکنان یک سازمان و به طور خاص گروه‌ها و شبکه‌های برآمده از کارکنان، به عنوان رهبران غیررسمی و تاثیرگذار سازمان شناخته می‌‌‌شوند.

در نتیجه لازم است که مدیران سازمان‌ها و شرکت‌ها، به‌خصوص نومدیرانی که تجربه چندانی در خصوص برخورد درست با خواسته‌های جمعی کارکنان ندارند، ضمن استقبال از درخواست کارکنان، برای مشارکت در فرآیند رهبری و تصمیم‌گیری سازمانی، در راستای بسترسازی و اجرای اصول رهبری غیرمتمرکز گام بردارند و حاکمیت شرکتی را به معنای واقعی کلمه در سازمان‌های تحت رهبری خود پیاده سازند.