الگوهای شادی در ایران

«ایران‌ غمگین‌ترین کشور دنیاست»؛ این جمله‌ای است که هر از چندگاهی با انتشار نتایج تحقیقات بین‌المللی در رابطه با سطح شادی کشورها، به گوش می‌رسد. اما آیا ما ایرانی‌ها باید قبول کنیم که نمی‌توانیم شاد باشیم و اصولا به‌دنبال غم هستیم؟ این سوال در شرایطی وجود دارد که اخیرا با وقوع اتفاقات دلخراش برای «آتنا» و «بنیتا»، دو دختر خردسالی که حالا داستان آنها برای بسیاری از ایرانیان آشنا است، شاهد موجی از غم در جامعه و به‌خصوص در میان کاربران شبکه‌های اجتماعی هستیم. در پی این واکنش‌ها این سوال مطرح می‌شود که آیا اتفاقات غمگین برای مردم بیشتر قابل توجه هستند؟ شروین وکیلی، جامعه‌شناس در رابطه با «غمگین» بودن ایرانی‌ها عقیده دارد پیشینه تاریخی مقوله «شادی» در سرزمین ایران، چنین واقعیتی را نشان نمی‌دهد و اتفاقا ایرانی‌ها در متون مختلف به شادی شهره هستند. وکیلی «غمگین بودن جامعه ایران» را قضاوتی نادرست می‌داند که تنها با در نظر گرفتن شاخص‌های رسمی و ظاهری از سوی موسسات بین‌المللی نظرسنجی حاصل می‌شود. این جامعه‌شناس در این گفت‌وگو همچنین رفتارهای کاربران ایرانی در واکنش به اتفاقات دلخراش را نیز نشانه‌ای از توجه به غم و اندوه نمی‌داند.

تا به حال کمتر پیش آمده از ایران به‌عنوان جامعه‌ای شاد یاد شود. آیا ایرانی‌ها اصولا انسان‌های غمگینی بوده‌اند؟

اجازه بدهید از همین ابتدای کار پیش‌داشت‌ها را نقد کنیم. چرا فکر می‌کنید ایرانی‌ها شاد قلمداد نمی‌شده‌اند؟ تقریبا در سراسر تاریخ ایران زمین حجمی چشمگیر از اسناد تاریخی توسط اقوام و ملل غیرایرانی درباره ایرانی‌ها تولید شده که در آن خصوصیات روانی و خلق و خوی ایرانی‌ها توصیف شده است. تقریبا همه این داده‌ها در این مورد همداستان هستند که ایرانی‌ها - دست‌کم در چشم مردم فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر - مردمی شاد و شادخوار، پرجنب و جوش و اهل لذت بردن از زندگی بوده‌اند.

از توصیف مورخان یونان باستان مثل هرودوت و گزنوفون بگیرید و بیایید تا سفرنامه شاردن و آثار جدیدتری مثل سفرنامه سوزوکی و پولاک که در نیمه عصر قاجاری نوشته شده‌اند، در همه آنها اشاره‌های صریح و روشنی به روحیه بذله‌گو و سبک‌ زندگی همراه با خوشباشی و مراسم شادخواری ایرانیان می‌بینید. در منابع ادبی و تاریخی خودمان هم همین را می‌بینیم. یعنی آن روحیه عبوس و رسمی و سختگیرانه‌ای که در متون ادبی و تاریخی اروپاییان قرون وسطی یا چینی‌ها و ژاپنی‌ها می‌بینیم در متون همزمان ایرانی‌شان به کلی غایب است و به جایش مدام از سفارش به شادمانی و گزارش از شادمانی خبر می‌گیرید. در نتیجه این موضوع که ایرانیان در کل ملتی شاد نیستند، به ظاهر شایعه‌ای عوامانه‌ است که از بس تکرار شده بدیهی و درست به‌نظر می‌رسد.

در دوران جدید چطور؟ طی دهه‌های گذشته گویا افتی در میزان شادمانی مردم بروز کرده باشد.

باز در این مورد هم داده‌های مستند و روشنی در دست نداریم. این نکته بدیهی است که طی دهه‌های گذشته با فروپاشی نهادهای اجتماعی، افول چشمگیر اخلاق جمعی و بحران در هویت ملی دست به گریبان بوده‌ایم و اینها همه می‌توانند شاخص شادمانی را کاهش دهند. اما در کنار همین شاخص‌ها شواهدی هم هست که نشان می‌دهد گویا بدنه مردم به شکلی خلاقانه راهبردهایی غافلگیر‌کننده را برای شادمانه زیستن ابداع کرده و با مهارتی چشمگیر اجرا کرده‌اند. تکامل الگوهایی از این دست نشان می‌دهد که باید قدری درباره صدور حکم حتی درباره دهه‌های گذشته هم احتیاط به خرج داد.

آیا اصولا غم و اندوه و ماجراهای تراژیک نسبت به شادی کشش بیشتری برای انسان دارد؟

چنین به‌نظر نمی‌رسد. آنچه مورد نظرتان است بازنمایی غم و اندوه در متونی ادبی و هنری است، که دقیقا به‌خاطر فاصله‌ای که مخاطب با غم و اندوه پیدا می‌کند، لذت‌بخش قلمداد می‌شود؛ یعنی کسی که یک فیلم ملودرام غم‌انگیز را تماشا می‌کند و به گریه می‌افتد، تا حدودی به شخصی شباهت دارد که در شهربازی سوار ترن هوایی می‌شود و از ترس فریاد می‌کشد. در هردو مورد عامل اصلی برانگیزاننده غم یا ترس، از جای امن و با فاصله‌ای تجربه می‌شوند و به همین خاطر به جای آنکه فرد را غمگین و هراسان کنند، شکلی از برانگیختگی عاطفی لذت‌بخش را پدید می‌آورند. به بیان دیگر اگر به شکلی عینی این احساسات را ردیابی کنیم، می‌بینیم که خودِ غم و اندوه و رنج همواره بد و نادلخواه است و خودِ شادمانی و لذت همیشه خوشایند و خواستنی. از فاصله‌ای امن نگریستن به امرِ خطرناک و غم‌انگیز تاکیدی است بر مبتلا نشدن فرد به این امور و لذتی هم که از آن بر می‌خیزد احتمالا به همین خاطر است و نباید آن را با ابتلا به خودِ غم و اندوه یکی گرفت.

اصولا چه شاخص‌هایی برای ارزیابی میزان شاد بودن یک جامعه از سوی جامعه‌شناسان مورد استفاده قرار می‌گیرد؟

جامعه‌شناسان در مکتب‌های گوناگون راهبردهای متفاوتی برای ارزیابی میزان شادمانی جمعی در یک جامعه ابداع کرده‌اند. من از زاویه نظریه سیستم‌های پیچیده به جوامع انسانی نگاه می‌کنم با دو رده شاخص: الف- شاخص‌های فردی که شادمانی یک تن را نشان می‌دهد و با متغیرهایی عینی مانند نسبت استفاده از زمان فراغت و درازای این زمان، گزارش فرد از رضایتش از زندگی، نسبت زمان‌هایی که به فعالیت‌های لذت‌بخش می‌گذرد، سبد خرید فرد و خانواده در پیوند با تفریح و خوش‌گذرانی و مقدار مصرف کالاهای فرهنگی لذت‌بخش (فیلم، کتاب، ...). ب- شاخص‌های جمعی که رسوخ شادمانی در نهادهای اجتماعی را نشان می‌دهند، مانند شمار و تنوع و بزرگی گروه‌هایی داوطلبانه که مردم برای لذت و تفریح در آن گرد هم می‌آیند، دامنه مجاز بودن شادخواری و لذت‌جویی در فضاهای مدنی و مکان‌های عمومی، الگوی مرزبندی میان تفریح و شادمانی جمعی قانونی و غیرقانونی و مشروع و نامشروع و شبیه اینها.

به لحاظ تاریخی و اسطوره‌ای آیا روش‌های شاد بودن مردم ایران تغییر کرده است؟

به نظر نمی‌رسد الگوی کلی شادمانی در جوامع انسانی چندان تغییر کند. فعالیت‌هایی که تولید شادی می‌کنند عمدتا بر چهار محور تمرکز یافته‌اند: فعالیت‌های بدنی آزادانه مانند ورزش، خوردن و نوشیدن جمعی و استفاده فردی یا جمعی از فرآورده‌های فرهنگی معنادار مثل شعر و ادب و سینما و موسیقی. ما در سراسر تاریخ ایران - و همچنین سایر نقاط دنیا - همین خاستگاه‌های اجتماعی را برای تولید لذت جمعی و شادمانی داشته‌ایم و تحولی که می‌بینیم بیشتر به فناورانه شدن روند ساماندهی و تولید این کارکردها مربوط می‌شود، وگرنه قالب کلی‌شان همان است.

اما چنین به‌نظر می‌رسد که ابزارهای ایجاد شادی در جامعه‌ای مانند ایران طی سال‌های اخیر دگرگون شده است. به‌طور مشخص فکر می‌کنید آیا واگرایی‌ای بین نقش فرد و دولت در به کارگیری و گسترش این ابزارها به چشم می‌خورد؟

بله، جدای از آنکه الگوهای کلی شادمانی کمابیش ثابت است، در این نکته تردیدی نیست که ساختار شادمانی مردم ایران نابهنجار شده، یعنی ما با نوعی منع شادمانی جمعی و مرزبندی لذت در فضاهای عمومی رسمی سر و کار داریم، که از آن سو با شکل‌گیری خلاقانه و واگرای نهادهای غیررسمی جبران شده است. اگر مدل سیستمی‌اش را ترسیم کنیم به این قاعده می‌رسیم که مدارهای قدرت سیاسی با تاکید بر نهاد دولت، شادمانی را در فضاهای عمومی،محدود کرده و در مقابل مدارهای ارتباط اجتماعی از گرانیگاه نهادهایی زیربنایی مثل خانواده و گروه‌های دوستی، فضاهای غیررسمی را بسط داده و شادمانی را -شاید با الگوهایی خاص‌تر و بی‌شک افراطی‌تر- در آنجا بازسازی کرده‌اند. به همین خاطر حکم کسانی که تنها به فضای عمومی می‌نگرند و ایرانی‌ها را ناشاد می‌بینند، به نظرم سطحی‌نگرانه است. باید هردوی این فضاها را کنار هم دید و با شاخص‌هایی عینی درباره حجم کلی شادمانی محدود شده یا بازسازی شده داوری کرد. من داده‌های معتبری در این مورد ندیده‌ام؛ اما حدس می‌زنم حجم شادمانی جبران شده در فضاهای غیررسمی از آنچه در فضای رسمی محدود شده، بزرگ‌تر باشد.

شرایط اقتصادی و سیاسی تا چه میزان بر حزن و اندوه یا شاد بودن جامعه اثرگذار است؟

درباره شرایط سیاسی و شادمانی داده‌های سرراست روشنی نشان داریم که گواهی می‌دهدشرایط سیاسی و سطح عمومی رضایت از زندگی و در نتیجه شادمانی عمومی را کاهش می‌دهد. اما درباره رابطه میان شادمانی و توسعه اقتصادی پیچیدگی‌های بیشتری وجود دارد؛ یعنی شواهدی هست که نشان می‌دهد سطح شادمانی بیش از آنکه به حجم کلی دارایی‌های ملی یا الگوی توزیع‌شان (شاخص نابرابری) بستگی داشته باشد، به سازوکارهای فرهنگیِ استفاده از این منابع وابسته است. به بیان دیگر با نگریستن به خیرخواهی و دادگری و کارآیی و شفافیت مالی یک نظام سیاسی می‌توان حکم کرد که مردمش احتمالا از سطح شادمانی بالایی برخوردارند؛ اما تنها با دیدن انباشت ثروت در یک جامعه یا اندک بودن نابرابری در آن نمی‌توان چنین حکمی را صادر کرد. درباره حوزه اقتصاد، شیوه‌های فرهنگی دسترسی به لذت و مسیرهای تاریخ‌مندِ استخراج شادمانی از منابع اقتصادی است که اهمیتی کلیدی دارد. در جامعه ما آنچه قحط شادمانی قلمداد شده و بی‌شک در سطح عمومی و رسمی وجود دارد، باید با توجه به این پیچیدگی‌ها تحلیل شود.

پیامدهای این قحطی شادی چیست؟ یعنی آیا رابطه‌ای میان غم و اندوه مردم یک جامعه و شیوع ارتکاب به جرم و جنایت در میانشان وجود دارد؟

شاید بتوان در جاهایی چنین ارتباطی برقرار کرد. اما بیشتر به‌نظر می‌رسد قحط لذت به ضعیف شدن متغیرهایی واسط مثل امید به آینده و وفاداری به ارزش‌های اجتماعی و پایداری نظام اخلاقی منتهی شود و این عوامل میانی باشند که با جرم و جنایت ارتباط برقرار می‌کنند. یعنی اگر جامعه‌ای بسیار اندوهگین باشد اما دستگاه اخلاقی و ارزش‌های اجتماعی‌اش دست نخورده باشد، همچنان از جرم و جنایت پیراسته خواهد ماند. نمونه‌اش جامعه آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است که به‌خاطر تلفات بالای جنگی و ویرانی شهرها و شکست در جنگی فرساینده شاخص شادمانی بسیار اندکی داشتند؛ اما به همین دلیل به چاه هرج و مرج و خشونت لگام گسیخته فرو نیفتادند.

آیا دست به دست شدن صحنه‌های غم‌انگیز و دردناک از یک ماجرا (مانند آنچه در رابطه با بنیتا شاهد بودیم) در میان مردم نشانه‌ای از شاد نبودن مردم و تمایل آنها به غم است یا حس نوع‌دوستی آنها را می‌رساند؟

درباره این مورد به نظرم ماجرا با شادمانی و غم ارتباطی ندارد. آنچه درباره دست به دست شدن عکس بنیتا و آتنا می‌بینیم، بیش از آن که تمایل به بازتولید رنج و اندوه باشد، واکنشی طبیعی است که بیشتر بر محور خبررسانی و اعلام نظر شکل می‌گیرد. باید این حقیقت را پذیرفت که جامعه ایران امروز یکی از پیشروترین جوامع از نظر تکامل آرای عمومی در فضای مجازی است. یعنی تا حدودی مردم از فضاهای مجازی همچون میدانی برای رایزنی، اعلام نظر و ابراز احساسات استفاده می‌کنند. ازآنجاکه فضای مجازی و شبکه‌های بزرگ قوانینی دموکراتیک و سازوکارهایی شفاف و روشن دارد، آنچه در حال تجربه‌اش هستیم شکل‌گیری یک فضای عمومی بزرگ و گسترده است که جمعیتی چند ده میلیون نفره از کنشگران اجتماعی را در خود جای داده و ارتباط‌هایشان را زیر پوشش گرفته است.

در این معنا ابراز سوگواری برای افشین یداللهی و مریم میرزاخانی، در کنار دل‌آزردگی از جنایت‌هایی که برای کودکانی مثل بنیتا و آتنا رخ می‌دهد و اینها همه در کنار مسائلی حقوقی مثل اختلاس‌های بزرگ و بی‌عدالتی‌های سازمانی و رخدادهای سیاسی مانند انتخابات قرار می‌گیرد؛ یعنی ما با ظهور یک فضای عمومی سازمان‌یافته و پیچیده و عظیم روبه‌رو هستیم از این رو تحلیل گفتمان‌هایی که در این میان تولید می‌شوند اهمیت دارد. در این حالت در می‌یابیم که یک الگوی گفتمانی بر مبنای دریغ از درگذشت نخبگان و تاکید بر ارزش و احترام نخبگان علمی و فکری در حال شکل‌گیری است. به همان ترتیبی که جریانی عدالت‌خواه و عقلانی در واکنش به جرم و جنایت‌های جانیان منفرد (مثل ماجرای آتنا) یا جنایت سازمان‌یافته (مثل داعش) در بدنه مردم دیده می‌شود. اینها به نظرم ربطی به بزرگداشت غم‌واندوه ندارد و اصولا محتوای احساساتی‌شان در مقابل جنایت‌ها اغلب خشم و دادخواهی است. روی هم رفته در ایران شاهد تکامل یک الگوی نوظهور و موثر از فضای مدنی و سپهر مدنی هستیم که حدس می‌زنم به‌زودی بسیاری از مدارهای تصمیم‌گیری جمعی سنتی را از میدان به در کند.

الگوهای شادی در ایران

الگوهای شادی در ایران

الگوهای شادی در ایران