ضربه آخر پاییز
یکشنبه گذشته مرتضی احمدی هنرمند نام آشنا و محبوب در سن 90 سالگی درگذشت و جامعه ایرانی را در اندوه فرو برد. واکنش مخاطبان و رسانه‌ها به مرگ احمدی از محبوبیت قابل‌توجه این هنرمند حکایت می‌کرد. زمان زیادی از اعلام خاموشی او نگذشته بود که رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در تسخیر عکس‌ها و سوگ نوشته‌ها در آمدند و در این میان هم خیلی‌ها به مقایسه مرتضی پاشایی و مرتضی احمدی پرداختند. احمدی علاوه‌بر بازیگری در زمینه تئاتر و تلویزیون و سینما و دوبلوری بسیاری از کارهای خاطره‌انگیز، در عرصه موسیقی هم تاثیرگذار بود و در طول دوران حیاتش توانست بخشی از بدنه موسیقی تهران را از فاجعه فراموشی نجات بدهد. او به شیوه تهرانی‌های اصیل زندگی می‌کرد و برای هواداری تیم محبوبش یعنی پرسپولیس آرام و قرار نداشت. مرتضی احمدی هنرمند خاصی بود که شاید هرگز کسی شبیه او در جامعه فرهنگی تکرار نشود. این پرونده ادای دین کوچکی است به یک هنرمند دوست‌داشتنی و محبوب.

متولد سال 1303 در جنوب تهران بود و او را به‌عنوان یکی از اصیل‌ترین تهرانی‌های زمانه ما می‌شناختند. هنرمندی که تمام عمر را در تهران زندگی کرد و از کوچه‌ها و خیابان‌های شمال تا جنوب شهر خاطرات فراوانی را در سینه داشت. نخستین حضورمرتضی احمدی در فعالیت‌های ورزشی و فرهنگی به حضور او در ورزش‌های باستانی و فوتبال باز‌می‌گشت. او در سن 16 سالگی در مسابقات آموزشگاه‌های تهران حضور پیدا کرد و بعدها به تیم فوتبال راه‌آهن تهران پیوست و در همین تیم ابتدا به‌عنوان بازیکن و بعدها در نقش مربی ایفای نقش کرد. این دوره برای احمدی جوان آن روزگار تا سال 1325 یعنی 22 سالگی او ادامه داشت.


جوان خوش قامت آن سال‌ها آرام و قرار نداشت و می‌خواست نامش را در عرصه فرهنگ وهنر و ورزش به تثبیت برساند.او پس از حضور در چند نمایش آماتور در پاییز سال ۱۳۲۲ در تئاتر فرهنگ حضور پیدا کرد و برای اولین بار پیش پرده‌خوانی کرد و به دنبال آن اتفاق بازیگر تئاتر هم شد. مدتی بعد پدرش از فعالیتش در عرصه نمایش مطلع شد و او را از خانه بیرون کرد و او پس از مدتی در راه‌آهن تهران به‌عنوان تعمیرکار استخدام شد، البته حضور در تئاتر را فراموش نکرد و حتی مخالفت خانواده هم باعث نشد تا سرنوشت را به سمت دیگری ورق بزند.


سال 1322 برای مرتضی جوان سال تعیین‌کننده‌ای بود. فعالیت‌های فرهنگی - ورزشی اش در همان سال شکل می‌گرفت. و او را در راهی که قدم گذاشته بود استوار‌تر می‌کرد. او در همان سال برای اولین بار به سبک موسوم به«بیات تهران» در پیش پرده‌ها آواز خواند و ترانه «گلپری جون» را اجرا کرد که شهرتی دور از تصور برایش به ارمغان آورد. بعد از آن ترانه دیگری هم با نام «کارگرم من» خواند که خشم همکارانش را برانگیخت و اعتصاب آنها را به وجود آورد که در نتیجه مقدمات دستگیری‌اش هم به وجود آمد. با همه این اتفاقات اجرای همان ترانه‌ها باعث شد تا رادیو از او دعوت به کار کند و این‌گونه مهم‌ترین‌ فصل زندگی استاد شکل بگیرد.


پیش‌پرده خوانی‌های حاشیه‌ساز مرتضی احمدی در آن سال‌ها نقل مجالس بود وحتی همان کارها باعث شد تا به کرمان تبعید شود که در نهایت با پا در میانی
مدیران یکی از روزنامه‌ها قصه پایان یافت، البته بعد از تبعید باز هم حاشیه‌های پیش پرده خوانی دست از سرش بر نداشت و بارها او را تا بازداشت و کتک‌کاری و تعهد و انفصال از خدمت کشاند و هربار هم به نوعی ماجرا ختم به خیرشد.


بهار ۱۳۲۴ از طریق مسابقات فوتبال با ناصر فخرآرایی که در تیم «آفتاب شرق» به‌عنوان بازیکن و مربی حضور داشت آشنا شد و آن آشنایی اتفاق مهم دیگری را در زندگی پرماجرایش ترسیم کرد. داستان از این قرار بود که در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به دعوت فخرآرایی به مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران رفت و در آنجا شاهد ترور محمدرضا شاه به دست فخرآرایی بود.
در ماجرای همان ترور فخرآرایی کشته شد و مرتضی احمدی که در محل حادثه حضور داشت دستگیر شد ومدتی را در حبس گذراند و سرانجام بی‌گناهی‌اش ثابت شد و طعم آزادی را چشید.
او در ۱۳۲۶ گویندگی فیلم‌های خارجی را برعهده گرفت و راهی را آغاز کرد که تا آخرین روزهای
زندگی اش به آن عشق می‌ورزید. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت، ولی پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را از سر گرفت. او در سال 1349 به دعوت علی حاتمی تیتراژ فیلم حسن کچل را خواند که هنوز هم از آن به‌عنوان یکی از خاطره‌انگیز‌ترین کارهای او نام برده می‌شود.


مرتضی احمدی در ۹ مرداد ۱۳۳۴ با یکی از همکارانش در راه‌آهن به نام زهرا جوانشیر ازدواج کرد که همسرش در۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۰ بر اثر سرطان درگذشت. در آن سال‌ها ۴۷ ساله بود اما به عشق همسرش هرگز ازدواج نکرد و تا ۹۰ سالگی را با تنهایی و دلتنگی گذراند و غم‌هایش را با دختر و پسرش که یادگار همسرش بودند به بادها سپرد.


از ماندگارترین آثار مرتضی احمدی می‌توان به دوبله مجموعه پینوکیو اشاره کرد که نقش «روباه مکار» را بازی می‌کرد. این مجموعه از محصولات شرکتی بود که در اواخر دوران شاه و اوایل انقلاب به تولید محصولات فرهنگی برای کودکان ایرانی می‌پرداخت. دیگر اعضای این گروه عبارت بودند از ناهید امیریان در نقش «جینا»، نادره سالارپور در نقش پینوکیو و کنعان کیانی در نقش «گربه نره».
ویژگی اصلی این اجرا از داستان پینوکیو، ادغام آن با سازوضرب ایرانی و ترانه‌های سبک روحوضی بود که به این داستان خارجی حال و هوای ایرانی می‌داد؛ تا آنجا که قسمتی ویژه، جدااز خط سیراصلی قصه، برای نوروز و سفره هفت سین تهیه می‌شد و در آن قسمت شخصیت‌های داستان (پینوکیو، جینا، آقا روباهه و گربه نَره) به شمردن سین‌های، هفت‌سین و خواندن آواز جوجه خروس می‌پرداختند.همین گروه چهار نفره کار دوبله کارتون ژاپنی این داستان را نیز بر عهده داشتند که اتفاقا همان برنامه طرفداران احمدی را زیاد‌تر کرد و یکی از درخشان‌ترین نقاط کارنامه او لقب گرفت.


احمدی علاوه بر گویندگی به‌جای شخصیت بابا علاالدین در کارتون سندباد و روباه مکار در پینوکیو گویش‌های بسیاری را در دوبله ایران به یادگار گذاشت که از میان آنها می‌توان به قاضی دادگاه بینوایان، ارسکاین وینفورد و دین وایت بهترین سال‌های زندگی ما، رابرت کاستانزو دختر خداحافظی و...اشاره کرد. در همه سال‌های عمرش در چند شاخه کار کرد و در همه آنها هم حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. از پرده خوانی گرفته تا بازیگری در تئاتر و سینما و تلویزیون و تحقیق در فرهنگ فولک وانتشار کتاب.


یکی از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های مرتضی احمدی در نزد مردم، هواداری اش از تیم پرسپولیس تهران بود. او یک هوا دار دو آتشه بود که سال‌ها دراستادیوم‌ها حضور پیدا می‌کرد و عاشقانه به تشویق تیمش می‌پرداخت. هرگز طاقت شکست تیم محبوبش را نداشت و طرفداری سرخ‌ها را به‌عنوان اصول زندگی قرار داده بود. آنقدر تعصب داشت که موقع بازی‌های این تیم هرگز کار نمی‌کرد و جلوی دوربین هیچ کارگردانی نمی‌رفت. شاید خیلی‌ها ندانند که یکی از سروده‌های او برای تیم محبوبش، شعار آشنای علاقه‌مندان فوتبال شده است.
شعاری که حتی استقلالی‌ها هم گاه برای تیم خودشان از آن استفاده می‌کنند و همین نکته عصبانیت مرتضی احمدی را به وجود می‌آورد. پرسپولیس قهرمان می‌شه/ خدا می‌دونه که حقشه/به لطف یزدان و بچه‌ها/ پرسپولیس قهرمان می‌شه/ پرسپولیس قهرمان می‌شه/توی دروازه حجازی/ چه گلای خوشگل ونازی/زده پروین موقع بازی/توی دروازه استقلال/ چه گلای خوشگل و باحال/زده قرمز مثل هرسال...


پاییز امسال صدای هنرمندان نام آشنایی را خاموش کرد و در این میان آخرین ضربه فصل خزانی امسال، یکی از خوشنام ترین‌ها را از مردم گرفت. مرتضی احمدی ظهر روز سی ام آذر تسلیم مرگ شد وآخرین یلدای عمرش را ندید. مرد شیرین زبان و خوش اخلاق که خودش را تهرانی اصیل می‌دانست برای همیشه کوچ کرد و انبوهی از هوادارانش را در اندوه فرو برد.ساعت‌های زیادی از رفتنش نگذشته بود که صفحات اجتماعی و خبرگزاری‌ها در تسخیر عکس‌های مرتضی احمدی در آمدند و کلمات در سوگ او ردیف شدند. یلدای امسال در شرایطی برگزار شد که چند ساعت از مرگ مرد مقید به آداب ورسوم ایرانی می‌گذشت.