عصیان نویسنده
ضحی زردکانلو می‌خواهم هرچند کوتاه و کم، بی‌آنکه متوصل شوم به نام بردن از شاهکارهای او، به بهانه زادروزش از مردی بنویسم که عنوان «نویسنده» تمام‌قد برازنده اوست. نویسنده‌ای که نه تمام کسانی‌که رسالت قلم را می‌شناسند که هر ایرانی می بایست از او بیش از یک «نام» بداند. در 28بهمن 1309 در خانواده‌ای مشهور و ثروتمند، نویسنده‌ای دیده به‌جهان گشود که با وقف خویش در راه ادبیات به عنوان پایه‌گذار اصلی ادبیات نوین ایران نام خویش را جاودانه کرد و شهرتی جهانی یافت. او علی‌رغم ثروت و امکاناتی که داشت، همیشه کار کرد و تمام وقتش را برای مطالعه گذاشت، به کشور و ملیت خود عشق می‌ورزید و به جرات می‌توانم بگویم که اثری ادبی را نخوانده روی زمین نگذاشته بود، در کمال ساده‌زیستی و مستقل زندگی کرد و بدون توجه به اخذ مدارک عالی دانشگاهی و بی‌آنکه در بند نام و نشان باشد به خلق آثار جاودانه تاریخ ادبیات ایران در حوزه تالیف و ترجمه پرداخت. مجتبی مینویی یکی از همراهان او می‌نویسد: « ما با تعصب جنگ می‌کردیم و برای تحصیل آزادی کوشش می‌کردیم و مرکز دایره ما صادق هدایت بود.»
بزرگ علوی به تشویق و ترغیب او «چمدان» را می‌نویسد،
آل احمد دست‌نوشته‌هایش را برای تصحیح و تایید به سمع و نظرش می‌رساند. کسی است که بی‌مضایقه مطالبش را در اختیار دهخدا می‌گذارد تا امثال و حکم را بنویسد.
نباید از این مهم گذشت که او از زندگی خودش بیزار نبود و آنچه اورا به انتحار وا داشت زندگی دیگران بود که همواره بیزاری‌اش را بر می‌انگیخت. او خودش را کشت به معنای خلاصی و تسلیم نشدن، چراکه نمی‌توانست زنده به گوری هم نوعانش را به چشم نظاره‌گر باشد و به قول خودش دیگر حاضر نبود ادای زندگی کردن را در بیاورد.
رضا براهنی درباره هدایت می‌نویسد: «او نماینده بشریت خرد شده و پایمال گردیده در دوران انحطاط است، خودکشی او نوعی مرگ جمعی، عصیان و فریاد علیه انحطاط و پستی جامعه است، نوعی هشدار به اجتماعی است که در مرز خودکشی قرار گرفته است و تاحدی خودکشی او ضدخودکشی است، شاید تا اجتماعی منحط از زنده به‌گوری نجات یابند.»