خرافات آبی در ایران

بحران آب دیگر برای همه ما عبارتی آشناست. اما به نظر می‌رسد بحران آب با بی‌دقتی‌ها و بی‌دانشی‌ها در حال بدتر شدن است. بحران آب بیش از آنکه فنی باشد، مدت‌هاست اجتماعی شده است و این موضوع هم گریبانگیر ماست و هم گریبانگیر مسوولان. چندی پیش دکتر کاوه مدنی استاد مدیریت آب و محیط‌زیست امپریال کالج لندن و یکی از چهار دانشمند جوان برجسته علوم زمین، در سال ۲۰۱۵ در دانشگاه شریف پیرامون موضوعی به نام «خرافات آبی در ایران» سخنرانی کرد. او در این سخنرانی به چالش‌ها و مسائل گفته شده پیرامون بحران آب در ایران پرداخته است. همه از بحران آب حرف می‌زنند، اما آیا ما با بحران روبه‌رو هستیم یا با مساله؟ آیا جنگ آبی در راه است؟ آیا در ۳۰ آینده خشکسالی ۱۱ برابر می‌شود؟ خلاصه‌ای از این سخنرانی را در زیر می‌خوانید.

من از زمانی که تلاش کردم تا برای بحران آب ایران کار کنم مثل همه تلاش کردم تا به دنبال راه‌حل باشم. اما با بحث‌های بیشتر به این نتیجه رسیدم که ما در ریشه‌های این مشکل تفاهم نداریم و تا زمانی که در مورد ریشه‌ها به تفاهم نرسیم، نمی‌توانیم سراغ راه‌حل‌ها برویم. زمانی که می‌گوییم بحران آب و بر کلمه بحران نیز تاکید داریم، باید ببینیم بحران به چه معناست. بحران پدیده‌ای است که نتوانیم زمان دقیق وقوع آن را تشخیص دهیم و در عین‌حال موقتی است. پس آیا آنچه در کشور ما در حال رخ است، بحران است؟ بحرانی که ۱۳ سال طول کشیده است؟ این استفاده اشتباه از کلمات است. چرا که با استفاده نادرست از یک کلمه به تدریج حساسیت خود را نسبت به آن موضوع از دست می‌دهیم. بحران کلمه‌ای است که آنقدر باید حساسیت‌برانگیز باشد که کل اجتماع در برابر آن متحد شوند و کل کارشناسان در کنار هم آن را حل کنند.

بنابراین به نظر می‌رسد با تمام کمپین‌ها و بحث‌ها در فضای مجازی ما اصولا این کلمه را به درستی نفهمیده‌ایم. کالیفرنیا چهار سال است که با خشکسالی دست‌ به گریبان است. اگر شما به عنوان یک کارشناس در آنجا از کلمه بحران استفاده کنید تمام رسانه‌ها به شما حمله می‌کنند که چرا از این کلمه استفاده کردید. اینکه برای ما مسجل شده است که آنچه با آن روبه‌رو هستیم بحران است جای تامل دارد. نقطه بحث ما همین‌جاست شاید این یک مساله و مشکل است که باید با آن روبه‌رو شویم و نه یک بحران. نکته دیگر این است که ما همیشه تصور می‌کنیم که ریشه‌های مشکل را می‌دانیم یا وقت نداریم که بیشتر مطالعه کنیم. به هر چیزی انگ بحران می‌زنیم و سریع باید برای حل آن اقدام کنیم. مثلا در یک جلسه در مورد علل خشکسالی دریاچه ارومیه بحث می‌کنیم. و از حاضران در مورد علل آن می‌پرسیم. هر کسی نظر خودش را می‌دهد.

تغییر اقلیم، خشکسالی، برداشت زیاد آب، برداشت آب زیرزمینی، چرخه طبیعی همه و همه عواملی هستند که از سوی تک‌تک اعضای جلسه مطرح می‌شوند. و همه به دنبال راه‌حل هستند و وقتی می‌گوییم بیایید در مورد علت اصلی آن مطالعه کنیم. با این پاسخ روبه‌رو می‌شویم که وقت نداریم، مریض از دست رفت! درحالی‌که شما مریضی را به اتاق عمل می‌برید که دقیق نمی‌دانید مشکلش چیست. زمانی که شما نمی‌توانید در مورد ریشه‌های مشکل به تفاهم برسید از حل آن بازمی‌مانید. من بیشتر روی حل مناقشات کار کرد‌ه‌ام. یکی از مسائلی که ما در حل مناقشات داریم این است که روایت ذی‌نفعان با یکدیگر منطبق نیست و نمی‌توانند به یک داستان واحد برسند. زمانی می‌توانیم مناقشه را حل کنیم که به یک روایت واحد برسیم. همین قضیه در همین‌جا برقرار است. تا زمانی که ریشه را حل نکنیم نمی‌توانیم مشکل را حل کنیم. یکی از مسائلی که وجود دارد این است که فکر می‌کنیم چون مشکلات، مشکلات آبی هستند، ریشه‌ها و راه‌حل‌هایشان در حوزه مدیریت منابع آبی کشور است.

یعنی وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان محیط‌زیست و غیره. یک کلمه سوء‌مدیریت را پیدا کرده‌ایم و برچسب آن را در همه جا می‌زنیم. مثلا می‌گوییم این اتفاقات در اثر مدیریت بد می‌افتد. و در همه موارد به سراغ بخش تصمیم‌گیرنده آب می‌رویم. درحالی‌که اگر اندکی سیستم‌ها و سامانه‌های آبی را بشناسیم می‌بینیم که نمی‌توانیم سامانه‌های آبی را از سامانه‌های اجتماعی و سامانه‌های دیگر مانند انرژی، غذا و غیره جدا کنیم. بنابراین در اکثر موارد ریشه‌های این مشکلات خارج از حوزه مدیریت منابع آبی کشور است. و در مورد راه‌حل‌ها نیز چنین است. دلیل بسیاری از مشکلات ما این است که تصور می‌کنیم که ریشه‌ها و راه‌حل‌ها داخل حوزه مدیریتی ماست. نه فقط در ایران، بلکه در همه جای دنیا این تفکر وجود دارد.

سوالی که وجود دارد این است که آیا افزایش جمعیت خوب است یا نه؟ مشکل ما این نیست که جمعیت ما افزایش پیدا کند. ما منابع بسیار زیادی در ایران داریم که می‌توانیم از آنها استفاده کنیم. مساله اصلی این است که این جمعیت در کجا ساکن می‌شود؟ در وهله اول سرانه موجودی آبمان کمتر و کمتر می‌شود. اما نمی‌توان با این توجیه افزایش جمعیت را رد کرد. چون همین الان ما در خاورمیانه رتبه دوم را داریم. سرانه آبی ما چندان بد نیست. یعنی در زمینه شرب یا در زمینه صنعت نباید دچار مشکل شویم. در زمینه تولید غذا دچار مشکل می‌شویم که آن هم طبیعی است. ما نمی‌توانیم در جایی مانند خاورمیانه دیوانه‌وار به تولید غذا ادامه دهیم. اما همان‌طور که گفتم مساله اصلی این است که این جمعیت در کجا زندگی می‌کند. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ۵ کلان‌شهر دارد و همه می‌خواهند در این کلان‌شهرها زندگی کنند. نرخ شهر‌نشینی در ایران ۷۰ درصد است. این مقدار لزوما بد نیست.

اما اکثریت می‌خواهند در این کلان‌شهرها زندگی کنند. و به این ترتیب حاشیه‌نشینی به‌وجود می‌آید. و با حاشیه‌نشینی بحران‌های اجتماعی، اقتصادی، توزیع درآمد، اختلاف طبقاتی و غیره به‌وجود می‌آید. اگر جمعیت را رشد دهیم ولی درست برنامه‌ریزی کنیم و برای آنها شغل ایجاد کنیم، آنگاه می‌توانند به چرخه صنعت کمک کنند. در بخش کشاورزی یک باور غلط وجود دارد که می‌گوید باید کشاورزی را تعطیل کرد. اما کشاورزی در کشوری مانند ایران نمی‌تواند تعطیل شود. ۳۰ درصد جمعیت‌مان به این بخش وابسته است، در صورتی که تعطیلی کشاورزی مسبب بسیاری از بحران‌هاست. اگر کشاورزی را تعطیل کنیم این افراد حاشیه‌نشین خواهند شد و حاشیه‌‌نشینی مشکلات و معضلات بسیار زیادی را به همراه خواهد داشت. کشاورزی را باید به تدریج با خلق فرصت‌های شغلی در بخش صنعت و خدمات، کوچک کنیم. بدون آنکه در آن بخش فرصت‌های شغلی ایجاد کنیم نمی‌توانیم کشاورزی را کوچک کنیم. طرح «نکاشت» به همین دلیل مفید واقع نمی‌شود.

مساله‌ دیگر این است که ۹۰ درصد آب در بخش کشاورزی مصرف می‌شود و بسیاری از کارشناسان با این توجیه مصرف آب در بخش‌های دیگر را جایز می‌دانند. در توضیح باید بگوییم این عدد ۹۰ درصد در کل کشور است، توزیع این عدد در جاهای مختلف کشور متفاوت است. این عدد در استان تهران که ۹۰ درصد نیست، پس صرفه‌جویی شهروند تهرانی منطقی است. در کشورهای صنعتی به این صورت است که اگر آب را از بخش کشاورزی به بخش صنعت ببرید، بابت هر قطره آب، ریال بهتری می‌توانید انتظار داشته باشید. زمانی که بتوانید صنعت بدهید، در مقابلش محصول غذایی بخرید برنده‌اید. اما مساله اصلی این است که ما نمی‌توانیم همین فردا صنعتی شویم. در ایالت کالیفرنیا ۸۰ درصد آب در بخش کشاورزی مصرف می‌شود و در مورد اقتصادی صحبت می‌کنیم که به تنهایی اقتصاد پنجم یا ششم دنیاست و دو یا سه درصد تولید ناخالص ملی آن از بخش کشاورزی تامین می‌شود. این عدد در ایران حدود ۱۰ درصد است. اما آسیب‌پذیری ما زیاد است چون مثلا کالیفرنیا ۴ سال در خشکسالی است اما درآمد آن بالا نیز می‌رود چون بخش خدمات و صنعت از آن حمایت می‌کنند که اقتصاد آن ضربه نخورد.

ما می‌گوییم کشاورزی تعطیل نشود اما این به معنای ادامه کشاورزی به همین منوال نیست. آیا ما می‌توانیم خودکفایی کشاورزی داشته باشیم؟ پاسخ خیر است. نه‌تنها در ایران بلکه در خاورمیانه نیز نمی‌توانیم خودکفایی غذایی داشته باشیم. متاسفانه بعد از تقریبا نابودی منابع آبی به این نتیجه رسیدیم. اصرار کردیم بر خودکفایی گندم و اکنون به این نتیجه رسیدیم که ادامه این مسیر امکان‌پذیر نیست. خودکفایی غذایی را با امنیت غذایی جایگزین کردیم. اما چطور می‌شود امنیت غذایی را ایجاد کرد؟ امنیت غذایی مهم‌تر است یا امنیت آبی؟ هر دو به یک اندازه مهم هستند. نباید به کلمه امنیت نگاه تفکیکی و بخشی داشته باشیم. همان اندازه که آب مهم است، نان نیز اهمیت دارد. باید به دنبال مفهوم امنیت انسانی باشیم.

از سویی اعتقاد داریم که سدسازی یکی از دلایل خشکسالی است. در واقع سدسازی هم می‌تواند خوب باشد و هم می‌تواند بد باشد. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ۷۵ درصد بارندگی آن در ۲۵ درصد سطح آن می‌بارد. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ۷۵ درصد بارندگی‌ آن زمانی رخ می‌دهد که هیچ استفاده‌ای از آن نداریم، بنابراین با این شرایط جغرافیایی مجبور به سدسازی بودیم و در آینده هم خواهیم بود. اینکه سد را کجا ساختیم، برای چه ساختیم، با چه اندازه‌ای ساختیم و چطور طراحی کردیم داستان دیگری است. سد، چاه، انتقال آب، شیرین کردن آب همگی خوب هستند؛ اما همین چاه می‌تواند مخرب باشد. قنات‌هایمان را خشکاندیم و سطح آب زیرزمینی را پایین آوردیم. با سد همه‌چیز را نابود کردیم. انتقال آب، زاینده‌رود را از بین برد. سد بد نیست؛ سدزدگی بد است. طراحی و خاستگاه غلط منجر به نتیجه بد می‌شود. ما با این تفکر که سد بد است، انتقال آب و شیرین کردن آن را پیشنهاد دادیم. انتقال آب و شیرین کردن آن نیز دقیقا مانند سدسازی است.

مثلا با انتقال آب به دریاچه ارومیه مشکل را حل نکردیم. این یک راه‌حل چسب‌زخمی است. راه‌حلی که اگر با چند راه‌حل دیگر جمع نشود نمی‌توانیم به راه‌حل پایدار برسیم. برگردیم به کلمه بحران؛ فرهنگ و شعر ما آغشته است به کنایه، استعاره و ایهام و صنایعی از این قبیل. اصولا ما برای جلب‌توجه اغراق می‌کنیم و این اغراق‌ها آنجایی خطرناک می‌شوند که به‌تدریج تبدیل به باور می‌شوند. مثلا گفته می‌شود ۳۵ میلیون نفر به‌دلیل مشکلات آبی باید از ایران مهاجرت کنند. کجای دنیا چنین اتفاقی افتاده است؟ این یک اغراق است. یا مثلا گفته می‌شود خشکسالی در ۳۰ سال آینده ۱۱ برابر می‌شود. درحالیکه اصولا خشکسالی در ۳۰ سال آینده قابل‌پیش‌بینی نیست. در ایران جنگ آب شروع شده است. بله مثلا در زاینده‌رود عده‌ای لوله آب منفجر کردند. مورد داشتیم که کسی به‌خاطر مناقشات آبی کشته شده است. اما اینها به معنای جنگ نیست. این تعارض است، هیچ جنگی در دنیا به‌خاطر آب نبوده و هیچ اتحاد و صلحی نیز به‌خاطر آب نبوده است.

صددرصد تغییر اقلیم روی ما تاثیر گذاشته است، در صورتی که اثبات آن به این راحتی نیست. این نوعی فرار از مسوولیت است چون اگر بگوییم تغییر اقلیم، همه تقصیرها را به گردن کس دیگری انداخته‌ایم. خشکسالی با تغییر اقلیم یکی نیست و نتیجه تغییر اقلیم نیز الزاما خشکسالی نیست. تغییر اقلیم می‌تواند برخی جاهای ایران را پرآب‌تر کند. مدل‌های ما تناقضات بسیاری دارند. تغییر اقلیم وجود دارد اما نمی‌توانیم بگوییم تغییر اقلیم مسبب همه مشکلات بوده است. مساله بعدی این است که باور کنیم خشکسالی نرمال جدید است، مثلا بگوییم خشکسالی ایجاد شده پس ما نمی‌توانیم برای دریاچه ارومیه کاری کنیم. بله، کشور ما دچار ورشکستگی آبی است اما به این معنا نیست که نرمال جدید این است و باید به این شکل بماند. کشور ما از نظر سرانه آب وضعیت بدی ندارد، ما فقر آبی نداریم. ما ورشکستگی آبی داریم. باید رفتارمان را با بخش آب تغییر دهیم. خشکسالی اخیر ما به مرتب ضعیف‌تر از خشکسالی‌های دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ است.

کلام آخر در مورد سوءمدیریت آب است. چه کسی سوء‌مدیریت کرده است؟ اینکه بگوییم ما مشکل آب نداریم، مشکل سوءمدیریت آب داریم؛ این به چه معناست؟ همه این چیزهایی که می‌گوییم سوء‌مدیریت نیست چون بسیاری از اینها خارج از مدیریت استحفاظی ما بوده است. فراموش نکنیم که کنار سوء‌مدیریت یک عطش توسعه نیز آورده‌ایم. ما عطش توسعه داشتیم. مشکل یک نفر یا یک دولت خاص نیست. افراد مختلف می‌توانند کاتالیزور باشند و سرعت را بالا و پایین بیاورند. جهت‌گیری فکری ما مشکل داشته است. شاید بی‌انصافی به نظر بیاید اما من معتقدم ما به فجایع این‌چنینی نیاز داریم. ما نیاز داشتیم به خشکی دریاچه ارومیه تغییر رفتار بدهیم. هلند به سیل نیاز داشت تا در مدیریت سیل خبره شود. ژاپن به زلزله نیاز داشت تا در مدیریت زلزله مهارت کسب کند. تنها در صورت بروز این رویدادهاست که تغییر رفتار می‌دهیم. ما می‌توانیم بسیار تاثیرگذار باشیم و همه‌چیز را گردن دولت نیندازیم. فقط با اجرای یک راه‌حل به نتیجه نمی‌رسیم. این مشکل ریشه‌های متعدد دارد. باید از درهای متفاوت وارد شویم.