مهدیس مدنی کارشناس ارشد برنامه‌ریزی توریسم دم ظهر بود که ما رسیدیم، بعد از حدود ۲ ساعت رانندگی در یک جاده سنگلاخ. آنها سومین دامدار در منطقه بودند که برای یک گفت‌وگوی خودمانی و غیررسمی میهمانشان می‌شدیم. اعضای خانواده دور هم نشسته بودند و ما را هم به استکانی چای صحرایی دعوت کردند. خانم جوان‌تر می‌گفت دو فرزند دبستانی دارد که تا پایان امتحاناتشان در شهر و به دور از خانواده می‌مانند. پرسیدم دلتنگ نمی‌شوید؟ گفت: خوب چه کنیم، ما عشایریم اگر بچه‌ها با ما باشند از درس و مشق می‌مانند. مرد میانسالی که به نظرم همسر این خانم بود و پدر بچه‌ها، اضافه کرد که اینجا آب نداریم، برق نداریم، جاده درست و حسابی هم که نیست اگر خدای ناکرده یکی از ما بیمار شود تا به شهر برسد کار از کار گذشته. حالا ما قوی‌تریم، ولی بچه‌ها یا این پیرمرد و پیر زن تاب تحمل این شرایط را ندارند. حرف گردشگری به میان می‌آمد همان مرد میانسال گفت: بله خیلی خوب است، بالاخره آدم که زیاد شود شاید جاده‌ای بسازند، خلاصه رفت و آمد بیشتر می‌شود و من هم اگر شهر کاری داشته باشم یک روز معطل ماشین نمی‌شوم؛ بعضی از محصولات ما هم بی‌واسطه فروش می‌رود. پیرمرد می‌گفت: امنیت هم بیشتر می‌شود. پارسال در خلوت صحرا سه نفر آمدند و دست و پای چوپان را بستند و چند راس گوسفند دزدیدند.

چند کیلومتر جلوتر روستایی با ۵ خانوار جمعیت در وضعیت نه‌چندان مناسبی میزبان ما شد. از آب و برق و تلفن خبری نبود. پیرزنی تنها در خانه نشسته بود و با یک رادیوی کوچک که با باتری کار می‌کرد، پیگیر اخبار بود. هم صحبتی با او لطف بسیاری داشت. رادیوی کوچکش تنها پیوند او با محیط خارج از روستا بود. از همه چیز خبر داشت از داستان مفقود شدن هواپیمای مالزیایی تا جر و بحث‌ها بر سر انصراف از گرفتن یارانه. صحبت از ورود گردشگران شد، دخترش را صدا کرد. جوان بود و در روستای دیگری زندگی می‌کرد. می‌گفت: وقتی خانه و کاشانه‌ات وضع درستی نداشته باشد دوست نداری میهمان بیاوری. ولی اگر شرایط کمی بهتر می‌شد حداقل مشکل آب و برقمان حل می‌شد اوضاع طور دیگری بود. همسایه روبه‌رویشان یک پیرمرد و پیرزن تنها بودند چهار فرزند داشتند که در جست و جوی کار همگی به شهر رفته بودند ولی ظاهرا تحصیلات درست و حسابی نداشتند و شغل مناسبی هم گیرشان نیامده بود. هر دو می‌گفتند اگر طوری شود بچه‌هایمان اینجا کار داشته باشند و برگردند پیش خودمان خیلی خوب است.

آنچه برای اهالی منطقه اهمیت فراوان داشت توسعه‌ای بود که گردشگری می‌توانست با خودش بیاورد. زیرساخت مناسب، امنیت، بهبود شرایط زندگی و اشتغال همه و همه بخشی از مطالبات آنان به عنوان شهروندان ایرانی است و نکته جالب توجه اینجا است که توسعه گردشگری را راهی برای برآوردن این خواسته‌ها می‌دانند. در چنین بستری قطعا مشارکت این افراد در توسعه گردشگری باید حداکثری باشد و منافع حاصل از گردشگری باید در زندگی این افراد احساس شود. نکته‌ای که نباید از نظر برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران دور بماند.