آنان کتابی درباره صدور، یعنی وزیران اعظم دوره قاجار می‌نویسند و قرار می‌شود به شاه بدهند. اعتمادالسلطنه کسی بود که پدرش، به شرحی که می‌دانید، امیرکبیر را کشته بود. بنابراین، این مشکل وجود دارد که او این وقایع را چگونه بیان می‌کند که قائم‌مقام چطور کشته شد و امیرکبیر چطور کشته شد. باید در نظر گرفت که پدرش امیرکبیر را کشته است و کتاب نیز به کسی عرضه خواهد شد که قاتل امیرکبیر است. کتاب صدور را آنها نوشته‌اند و نمی‌دانیم که چطور نوشته‌اند. اما به هر حال می‌دانیم که این کتاب را اعتمادالسلطنه می‌گیرد که نسخه‌ای از آن تهیه کند تا به شاه داده شود. امروز آن نسخه را می‌شناسیم که چاپ شده است. آنجا، آن قسمت‌های مهمش را ممیزی می‌کند. می‌دانید که اعتمادالسلطنه بنیان‌گذار ممیزی است و اولین ممیزی دولت ایران است. وزیر اطلاعات یا چنین چیزی بوده است اما یک کار اصلی او، ممیزی دولتی رسمی در ایران بوده است. بنابراین در آن دست می‌برد. ماجرای قائم‌مقام را با اندک مسامحه‌ای می‌آورد ولی در ماجرای امیرکبیر بیشتر دست می‌برد.

گویا یک نسخه از نوشته اولیه صدرالتواریخ موجود بوده است. تا جایی که من اطلاع پیدا کردم، آن نسخه اصلی در دست فریدون آدمیت بوده است. برادرش طهمورث آدمیت از آن اصل نسخه‌برداری کرده بود اما امروز آن را نداریم؛ اگر هم باقی مانده باشد، نمی‌دانیم کجاست. دو مطلب بسیار مهم است که از نظر تاریخ حقوق اساسی در ایران به آنها توجه نشده است. یکی از مهم‌ترین بحث‌های حقوق اساسی، تمایز میان دولت و حکومت است. از یک جایی به بعد، سلطنت پاسخگو است یعنی گفته می‌شود که سلطنت، به‌عنوان دولت، از طریق حکومت که بازوی اجرایی دولت است، باید کاری انجام دهد و در واقع در مقابل کارهای خود پاسخگو باشد. تمایز اینها خیلی مهم است. ما به‌طور تاریخی در هیچ کدام از نوشته‌های قدیمی خود، چنین تمایزی نداریم. به همین دلیل، حقوق عمومی هم نمی‌توانستیم داشته باشیم. آمده است که قائم‌مقام کشته شد چون کارهایی انجام می‌داد که شاه را خوش نمی‌آمد. از جمله اینکه می‌خواست دستگاه وزارت را از سلطنت جدا کند.

در همه کتاب‌های سیاسی، هم بحث وزارت داریم و هم بحث سلطنت اما اینکه این دو نهاد و دو دستگاه را باید از هم جدا کرد، این بحث طبیعتا اصلا نمی‌توانست مطرح شود. توضیحی که نویسنده یا نویسندگان صدرالتواریخ می‌دهند این است که قائم‌مقام می‌کوشید دست شاه را در خرج بی‌حساب از بیت‌المال ببندد. این کارها سرانجام منجر به کشته شدن قائم‌مقام شد. همین ماجرا در مورد ناصرالدین شاه و امیرکبیر نیز به نوعی تکرار می‌شود. امیرکبیر به شاه می‌گفت من مسوول کشور و شما مسوول دربار و باید دخل و خرج حکومت و مدیریت آن بر عهده من باشد. بنابراین در دوره اول ناصرالدین شاه، بحث جدایی وزارت و سلطنت مطرح بوده است.

امروز به آن بحث، جدایی دولت و حکومت می‌گوییم. بنابراین در آن زمان بحث مهمی مطرح بوده که دولت و حکومت باید از هم جدا بشوند. یک قرینه بسیار مهم داریم که از همان وقت در دربار، در میان فرمانروایان و در میان کسانی که امروزه به آنها می‌گویند نخبگان، بحث جدایی دولت و حکومت وجود داشته است و امیرکبیر به احتمال زیاد یکی از کسانی بوده است که به این فکر باور داشته‌اند. استنباط من این است که بحث مشروطیت در ایران، سابقه بیشتری از آن دارد که تاکنون گفته شده است و محدود به هفت یا هشت سال پیش از فرمان مشروطیت نمی‌شود.

منبع: بخشی از سخنرانی سیدجواد طباطبایی در دانشگاه تبریز، ۲۵ بهمن ۱۳۹۶