کارل لمپرشت، تاریخ‌نگار هنر و اقتصاد آلمان

 لمپرشت در پروژه «وقایع‌نگاری شهرهای آلمان» تحت رهبری مورخ برجسته آلمانی کارل فون هگل فرزند هگل فیلسوف مشارکت داشت. وی به تحقیق در باب تاریخ اجتماعی و اقتصادی آلمان و اروپا به‌ویژه در اعصار میانه روی آورد و در این راستا با توجه به روش‌های میان‌رشته‌ای آزادانه خود و تمرکزی که به‌شدت بر مسائل اجتماعی، محیطی و حتی روان‌شناختی داشت، مباحث بسیاری برانگیخت. از دیدگاه وی تاریخ همان قدر که به معنای نمود جامعه شناختی است به معنای بروز وقایع سیاسی هم هست. اثر جاه‌طلبانه لمپرشت با نام «Deutsche Geschichte: تاریخ آلمانی» (در ۱۳ جلد) آغازگر یک ستیز روش شناختی در نهاد تاریخ آکادمیک آلمان بود تا جایی که ماکس وبر معمولا از لمپرشت به مثابه یک فرد دمدمی مزاج و غیرحرفه‌ای یاد می‌کرد. لمپرشت به‌دلیل آنکه در رویکرد خود فاقد یک دقت روش‌شناختی است و به گرایش‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی مهم (بر عکس رویدادهای سیاسی) وقعی نمی‌نهد، از سوی برخی از علمای تاریخ حقوق و مشروطه چون فریدریش مینیکه و گئورگ فون بلو مورد انتقاد قرار گرفت. در نتیجه لمپرشت و شاگردانش در محافل آکادمیک آلمان به حاشیه رفتند و تاریخ اجتماعی بینارشته‌ای در میان مورخان آلمانی قرن بیست‌و‌یک تابو باقی ماند. با این حال خوانندگان غیرآکادمیک طی سال‌ها به آثار لمپرشت اقبال نشان دادند. تاکید لمپرشت بر تاریخ فرهنگ بود و سخت به برتری فرهنگ آلمانی باور داشت. وی در مه ۱۹۱۵ در لایپزیگ درگذشت. ارنست بریزاخ درباره او گفته است: خود لمپرشت بر نقش نیروهای روان‌شناختی به مثابه نیروهای بنیادین در تمام تاریخ تصریح دارد. اما این نیروها از روح جمعی هر ملتی نشأت می‌گیرد و نه از نیروهای منحصر به فرد روانه‌ای منفرد. ایده‌ها و روش‌های لمپرشت در فرانسه و آمریکا از اقبال بیشتری برخوردار شد. در ۱۹۰۴ از وی دعوت شد تا یک سلسله سخنرانی در دانشگاه کلمبیا ارائه دهد؛ سخنرانی‌هایی که در ۱۹۰۵ با نام «تاریخ چیست؟» منتشر شد. لمپرشت بر شیوه تفکر تاریخ دان فرانسوی مارک بلوک و در کل بر مکتب آنال تاثیرگذار بود. یکی از دانشجویان وی کای یوانپی بود که بعدتر به ریاست دانشگاه بیجینگ رسید و توانست بر اندیشه مدرن چینی تاثیرگذار باشد.