مرزهای آسیب‌پذیر روسیه از غرب و شرق

چنگیزخان که سلطه بر تمام چین را دشوار می‌دید، به فکر نگاه به غرب افتاد؛ اما غرب همچون شرق از این مردمان بدوی نفرت داشت و آنها را وحشی می‌دانست. خوارزمیان با قتل بازرگانان مغول، وحشی‌گری آنها را تبدیل به پیشگویی خود شکوفا کردند. مغول‌ها با حملات بی‌رحمانه خود منجر به فروپاشی امپراتوری و مرگ سلطان‌محمد خوارزمشاه در جزیره آبسکون دریای مازندران شدند.

مغول‌ها در ایران متوقف نشدند، بلکه با هجوم به شمال ایران، آنها موفق به غارت ارمنستان، آذربایجان و گرجستان شدند و روس‌ها را در جنگ کالکا شکست دادند. این شکست آغاز «سلطه» سیصدساله مغول‌ها بر روسیه بود که تاثیر آن تا به امروز قابل مشاهده است. نه تنها در هویت روسی که خود را نه غرب و نه شرق و یا هم غرب و هم شرق می‌داند، بلکه در مرزبندی‌های این کشور تا به امروز هم می‌توان اثر سلطه مغول‌ها بر روسیه را دید.

اما مغول‌ها تنها از طریق جنوب دریای مازندران نبود که راه خود را به روسیه باز کردند. همان‌طور که دشت‌های شمال شرق ایران راه را برای حمله آنها هموار کرده بود، امتداد همین دشت‌ها به «اسب سواران شیطان» امکان می‌داد تا همچون «مجازاتی از طرف خداوند» بر سر روس‌ها فرود آیند. مردمانی کوچگر که دشت‌های فراخ نه تنها به‌عنوان راهی هموار برای آنها عمل می‌کرد، بلکه سوخت مورد نیاز برای اسب‌های کوچک جثه‌شان را نیز تامین می‌کرد. همین دشت‌ها بودند که به مغول‌ها این اجازه را دادند که تا مجارستان امروزی و حتی به گفته‌ای تا آلمان پیش بروند.

این حمله از جنوب و جنوب شرقی باعث شد تا روس‌ها به فکر استحکام مرزهای خود بیفتند. در جنوب بود که آنها به دنبال گرفتن قفقاز کوهستانی گشتند که راه را به ایرانیان، عثمانی‌ها و مغول‌های آینده می‌بست. در قسمت شرقی، خاطره تلخ حملات وحشیانه مغول‌ها باعث ساخت راه‌آهن سراسری سیبری شد که طولانی‌ترین خط آهن جهان و به نوعی شاهرگ ترابری روسیه تا به امروز است تا سرعت و ظرفیتی چند برابر اسبان تیزپای مغول‌ها به روس‌ها بدهد. این حملات آن‌چنان در ذهن جمعی روس‌ها نقش بسته است که بعدها و در زمان لئونید برژنف، راه آهن موازی بایکال-آمور هم به موازات راه‌آهن سراسری سیبری ساخته شد!

خطر در مرزهای غربی اگرچه از سوی مغول‌ها نبود، اما داستان تقریبا یکی بود: دشت‌های فراخ این بار در غرب روسیه!

در طول پنج قرن گذشته، روسیه چندین‌بار از طرف غرب مورد تهاجم واقع شده است.

درجنگ اول لهستان در سال ۱۶۰۵میلادی بود که روس‌ها از طریق دشت غربی خود مورد تهاجم قرار گرفتند. چارلز دوازدهم سوئدی تقریبا یک سده دیگر یعنی در سال ۱۷۰۷ به روسیه حمله کرد. ناپلئون در سال ۱۸۱۲ راه اروپاییان را ادامه داد و شکست خورد. در آخر این آلمانی‌ها بودند که در جریان جنگ‌های جهانی اول و دوم با هجوم به روسیه طعم شکست را تجربه کردند. حال، بیایید تا نگاهی به حملات کشورهای دیگر از دشت‌های فراخ غرب روسیه بیندازیم. جلگه لهستان از معروف‌ترین زمین‌های هموار در شرق اروپاست. اساسا بیش از ۹۰درصد خاک لهستان در ارتفاعی کمتر از سیصدمتر قرار دارد. بین سال‌های ۱۶۰۵ و ۱۶۱۸ بود که «مشترک‌المنافع لهستان-لیتوانی» با استفاده از جنگ داخلی و همچنین قحطی (موقعیت جغرافیایی روسیه این کشور را از نظر کشاورزی در وضعیتی بسیار ضعیف قرار داده است) توانستند طی حملاتی وارد مسکو شوند و ووادیسواف چهارم واسا را برای مدت کوتاهی به‌عنوان تزار انتخاب کنند. هوسارهای لهستانی که نیروی اسب سوار و مجهز این کشور در جلگه لهستان بودند خاطره تلخ «اسب سواران شیطان» مغول را که از شرق به روسیه تاخته بودند، زنده کردند. اگرچه آتش بس دلینو به درگیری‌ها میان لهستان و روسیه پایان داد، اما بدبینی متقابل بین دو قدرت کاتولیک و ارتدوکس تا به امروز ادامه دارد.

کمتر از یک سده بعد، کارل دوازدهم، پادشاه سوئد که یک رهبر نظامی برجسته بود توانست با شکست لهستان و گماردن دست‌نشانده خود بر تخت پادشاهی این کشور نگاه خود را به روسیه معطوف کند. در سال ۱۷۰۷ میلادی پادشاه سوئد با نیرویی متشکل از چهل‌هزار نفر که نیمی از آن را سوارانی چابک تشکیل می‌دادند توانست با عبور از رود ویستولا که طولانی‌ترین رود لهستان است، آهسته آهسته به سمت روسیه پیش برود. پتر یکم که با انتقال پایتخت به سن‌پترزبورگ قصد باز کردن «پنجره‌ای به اروپا» و همچنین پیدا کردن جای پایی برای خود در منطقه بالکان را داشت، حالا با مقاومت سرسختانه‌ای از طرف رقیب قدرتمند خود روبه‌رو شده بود. اگرچه روس‌‌ها در جنگ ناروا در سال ۱۷۰۰ از رقیب سوئدی خود شکست خورده بودند، اما پتر توانسته بود تا شروع جنگ بعدی، یعنی جنگ پولتاوا ارتشی منظم شبیه آنچه اروپاییان داشتند، بسازد.

 این‌بار هم جغرافیا نقش بسیار مهمی در جنگ‌های روسیه بازی می‌کرد، نه تنها به‌خاطر حمله دوباره از زمین‌‌های پست لهستان بلکه به خاطر زمستان‌های سخت روسیه (و عواملی دیگر همچون استراتژی زمین سوخته و حملات غافلگیرانه) که به کمک این کشور آمده و به پتر یکم و ارتش وی کمک کرد تا کارل دوازدهم را در نبر پولتوا شکست دهد. در ادامه بود که تزار معروف روسیه پادشاه سوئد را ابتدا به سمت اوکراین دنبال کرد تا از آنجا مجبور به پناهندگی در امپراتوری عثمانی شود. «جنگ بزرگ شمالی» و پیروزی در آن بود که به پتر اجازه داد تا اصلاحات خود را ادامه دهد و روسیه را به‌عنوان یک بازیگر مطرح در عرصه سیاست اروپایی معرفی کند. بعد از آن بود که سوئد برای همیشه از صحنه قدرت کنار رفت.

از مقاله‌ای به قلم علی مفتح