از کارگاه‌ها تا موزه‌ها

گردآوری و نوشته‌: مهندس محمداسماعیل بانکیان تبریزی بی‌گمان ایرانیان تا پایان دوره ساسانیان در میان کشورهای پیرامون خود چه در آسیا و چه در اروپا در زمینه صنعت ساخت کالاهای هنری، صنعتی و مصرفی، از جایگاه شایسته‌ای برخوردار بودند، این ادعا به‌رغم نگاه اروپا‌مدارانه‌ پژوهشگران و تاریخ‌نگاران اروپایی درباره ایران و شرق، که از نگاه کهنه آنها به درستی همان ایران است، به زبان آورده می‌شود. هیچ موزه معتبری در جهان نیست که در آن‌ از ساختکارهای گوناگون و زیرخاکی‌های شکوهمند و درخشان به یادگار مانده از مردم ایران زمین، آن هم از هزاره‌های پیش از میلاد تا فروریزی فرمانروایی پرمایه ساسانی در سده هفتم میلادی (و حتی پس از آن) در برابر چشم نبوده و آشکارا نمایانگر پیشینه توان هنری و صنعتی مردم این بوم و بر نباشد. هنر و صنعت جواهرسازی که از عیلامی‌ها به یادگار مانده و در آن از شیوه‌های قالب‌سازی با موم و ریخته‌گری نقره و طلا و جوش دادن قطعه‌های جداگانه ریخته شده، به یکدیگر یا چسباندن تکه‌های ریز آنها با چسب‌هایی تاکنون استوار که در آنها از موم و دیگر مواد سود برده می‌شد، همچنین کارهای مفرغی پرشمار و هنرمندانه زاگرس‌نشینان تا ساخت ظرف‌های طلایی و نقره‌ای و... با بالاترین کیفیت هنری و صنعتی که در میان آنها ساخت ظرف‌های نقره‌ای گوناگون که روی آنها با روشی هنرمندانه طلا نشانده شده‌اند، همچنان می‌درخشند. امروزه کمابیش روشن شده است که این طلانشانی روی نقره‌نه با روش کوبش، بلکه با روش آبکاری و با به کارگیری باتری‌های برق‌زایی می‌توانسته انجام گرفته باشد که اکنون با نام باتری‌های اشکانی نامور گردیده‌اند که بهتر می‌بود به آنها باتری‌های «ایرانی» گفته می‌شد. پر بیراه نیست گفته شود که این روش آبکاری در ایران‌زمین پیشینه‌ای دیرپاتر از دوران اشکانی نیز ‌داشته است. دیگر پوشیده نیست که اشاره به این باتری‌ها و کاربرد آنها در بررسی‌های نوین از جایگاه استوارتری برخوردار شده است. در یکی از برنامه‌های فرازمینی‌ها که درباره احتمال وجود برق در مصر باستان فراهم آمده است، به این باتری‌ها، با نام باتری‌های بغدادی اشاره شده؛ زیرا نزدیک به هفتاد و اندسال پیش نمونه‌های زیرخاکی آنها در کنار بغداد رونمایی شده است. این‌گونه نمادها از پیشرو بودن صنعت و صنعتگری پیشینه‌دار ایرانی نشانه‌های گویا دارد، چه رسد به کارهای مفرغی و شیشه‌ای هنرمندانه که زینت بخش موزه‌های جهانند. در کنار این همه باید به ساخت تجهیزات و افزارهای روشنایی با شیوه‌های گوناگون از سفالی گرفته تا برنزی و نقره‌ای و طلایی که از دیرپای تاریخ رد خود را برجای گذاشته‌اند، اشاره کرد که ساختشان نیاز به افزارهای مناسب می‌داشت و همچنین می‌باید به ساخت ظرف‌های خوراک‌خوری و آشپزخانه‌‌ای گوناگون دیگر که به‌ویژه در موزه بریتانیا و همچنین در موزه‌های دیگر مانند آرمیتاژ می‌درخشند، اشاره نمود. به نوشته «مارگارت کول روت» استاد دانشگاه میشیگان، تاریخ‌نگاران اروپایی(به‌ویژه در زمینه تاریخ هنر) این ظرف‌های اصیل ایرانی را که با کیفیت بالا ساخته شده بودند یونانی جا می‌زدند و پروایی هم نداشتند، همچنان که برخی از مهرهای هخامنشی را هم بی‌پروایانه، در آغاز وابسته به هنر یونانی و سپس منت گذاشته یونانی- ایرانی می‌گفتند و امروزه روشن شده که همگی همواره هنری عیلامی- ایرانی بوده اند(هخامنشیان- ج ۶- مقاله بانو مارگارت،ک،روت).

در این میان کاشی‌کاری پر از نازک‌کاری‌های هنرمندانه، سنگ‌نگاری‌های برجسته و چشم‌نواز که بی‌گمان قطعه‌های بسیار بزرگ آنها با دستگاه‌ها و افزارهای برش‌دهنده و پرداخت‌کننده آماده و سپس برای نشاندن آنها در جایگاه خود با ارابه‌های ویژه تا پای کار برده می‌شدند و پس از آن با به کارگیری ابزارها و افزارهای تراش سنگ، کار برجسته‌سازی روی آنها را انجام می‌دادند، همچنین کاخ‌سازی‌ها و جاده‌سازی‌های پرشمار که در انجام آنها ایرانی‌ها استاد بودند.

در زمینه کارهای صنعتی با دیدگاهی امروزین می‌توان به رونمایی کوره‌های پرشمار بر جای مانده در گوشه و کنار گستره ایران بزرگ، در زمینه ذوب فلزات همراه با کوره‌های آهنگری و آهنکاری، بوته‌های ویژه برای ذوب کردن دیگر فلزات شناخته شده که پیشینه آنها به هزاره‌ها برمی‌گردد، اشاره کرد و افزود که با همه تنگ‌نگری و نادیده‌انگاری‌های تاریخ‌نگاران اروپایی سده‌های اخیر که همواره نگاهی اروپامدارانه و یونانی‌گرا درباره ایران و تاریخ ایران در گذشته و اکنون داشته و دارند، ایرانی‌ها در زمینه ذوب فلزات و شیشه‌سازی از پیشگامان به شمار می‌آیند (اصطلاح‌های «اروپایی مداری» و «یونانی مداری» از کتاب‌های هخامنشیان برگردان زنده یاد مرتضی ثاقب‌فر برگرفته شده است).

در همین مایه‌ها، از آنجا که قوم‌های ایرانی آغازین زیر نام کاسی‌ها، میتامین‌ها و دیگر خانوارهای ایرانی که از هزاره‌‌های پیش از میلاد در گوشه و کنار سرزمین پهناور ایران‌زمین (فرهنگی- هخامنشی) جاخوش می‌کردند، همراه نوآمدگان دیگر مانند مادها، پارس‌ها، پارت‌هاسکایی‌ها، با اسب سر و کار داشتند و به درستی باید گفت آنها بودند که اسب را به دیگر مردمان میانرودان شناساندند، پس همان‌ها نیز بودند که کارگاه‌ها و افزارهای ساخت زین‌افزار و دهانه بندها و همچنین نعل‌کوبی اسبان با فلزاتی مانند آهن و مفرغ و برنز را برپاداشته و با به کارگیری هنرمندانه نقره‌ و طلا با نگاره‌بندی‌ها و برجسته‌کاری‌های چشم‌نواز و هنرمندانه این افزارها را می‌ساختند، هنر پیشرفت‌هایی که در همه سنگ نگاره‌های برجا مانده و زیرخاکی‌های به دست آمده بازتابی گویا دارند. بی‌گمان این مردم هنگام مهاجرت‌های بزرگ خویش این‌گونه کارگاه‌ها را نیز به دنبال خود جابه‌جا می‌ساختند. ساخت چنین تجهیزاتی همراه با ساخت جنگ‌افزارهای گوناگون که قلعه‌کوب‌ها را نیز در برمی‌گرفت نیاز به آگاهی بی‌چون و چرا به فناوری‌های شناخته شده‌ای می‌داشت که آن مردم با آنها و چگونگی کاربردشان آشنا بودند. همان‌گونه که به ذوب‌کردن آهن و مس و روی و قلع و جداسازی آنها از سنگ‌های کانی و شکل دادن و درهم آمیختن آنها به خوبی آشنا بودند.

پوشیده نیست که صنعت قالی و گلیم‌بافی از دوران هخامنشیان سر در می‌آورد (دست بافت پازیر یک) و یکی از معجزه‌های هنر ایرانی است و در کنار آن باید به هنر پارچه‌بافی ایرانی‌ها آن هم با شیوه‌های پیشرفته برای بافت پارچه‌های مخملی و زربفت اشاره کرد که در تراز جهانی نامور می‌بود و بازارهای بسیاری را در دست داشت.

برای روشن‌تر شدن آنچه گفته شد بیایم دست کم خودمان به نمونه‌ای از کارهای صنعتی پیشین ایران نگاهی خیره داشته باشیم؛ که امروزه یادگارهایی از آنها نمانده که چشم‌نواز و برانگیزاننده باشند و خبر آن را تنها باید در لابه‌لای نوشته‌ها بکاویم. این مورد به دوران ساسانیان برمی‌گردد، آن‌هم از زبان یک دشمن سوگند خورده. پوشیده نیست که اشاره به شکوه و عظمت کاخ کسری با آن همه آثار گچ‌بری و نقاشی و کارهای هنرمندانه که چشم همروزگاران را خیره می‌کرد و نمونه‌ای از توانایی‌های پرشمار ایرانی به شمار می‌رفت، بی‌گمان به امکانات صنعتی در دسترس برای ساخت یک چنین شاهکارهایی هم اشاره می‌داشت، اما آنچه در پی می‌آید درباره سازه‌ای شگفت‌آور در کاخی دیگر است که کمتر از آن شنیده‌ایم؛ ولی چگونگی آن در گزارش یکی از مردان کلیسا بازتاب یافته که در سپاه هراکلیوس (هرقل) در دوران شکست‌های پایانی خسروپرویز از رومی‌ها، در تنها کمتر از ۱۰ سال پیش از نبرد قادسیه، بازگو شده است. او با توصیف اقامتگاه یا قصر خسرو، تصویری گویا از توانمندی‌های مهندسی دوره ساسانی را عرضه می‌دارد که حاکی از به کارگیری فناوری پیشرفته در ساخت و نورپردازی است. این پدر خشمگین مسیحی با آنکه تا بن استخوان از زرتشتی‌های ساسانی متنفر بود با این همه خواسته و ناخواسته از خویش داده‌ها و اطلاعات بسیار سودمندی برای ما بر جای نهاده است. وی که در گزارش اروپایی‌مدارانه خود با به کارگیری واژگان ناهنجار و با آلوده‌ (تر) دهانی درباره ایرانیان و بزرگانشان سخن می‌گوید، هنگام دستیابی هراکلیوس (هرقل) به شهر گزکه (که به احتمال همان شیز و آتشکده آذر گشسب یا یکی از کاخ‌های آن جایگاه می‌تواند باشد) به‌ویژگی‌های بنا و فناوری به کار رفته در آن اشاره‌های شگفت‌انگیزی دارد. هرچند باز هم با واژگان نامناسبی آنها را توصیف می‌کند؛ ولی نتوانسته شکوه و عظمت و پیشرفت فناورانه آن را که باعث حیرت خودش و یونانی رومی‌های بیزانس شده بود، زیر سوال ببرد. «امپراتور هراکلیوس(هرقل) شهر گیزکه را که آتشکده و گنجینه‌های پادشاه لودیهو آتش فروزان دروغین در آن بود به چنگ آورد، همین که به درون شهر آمد تصویر نفرت‌انگیز خسرو را دید که در زیر گنبد کاخ بر تخت نشانده بودند، گفتی که در آسمان جای دارد و برگرد او خورشید و ماه و ستارگان قرار داشت که آنها را به حکم عقاید خرافی و از روی وحشت می‌پرستند، گفتی که خدایان را می‌پرستند و او تصویر فرشتگان را که هریک عصای پادشاهی در دست داشتند و به خسرو می‌دادند پرداخته بود، این مرد ناپرهیزگار نیرنگی به کار برده بود تا قطره‌هایی مانند قطره‌های باران از آسمان فرو بارد و بانگ و فریادی مانند تندر خروشان به‌گوش رسد، هراکلیوس همه اینها را طعمه آتش ساخت و آتشکده و همه شهر را سراسر بسوخت» (سفرنامه جکسن- ص ۱-۶۰).

عباس اقبال استاد فرزانه و پژوهشگر نام‌آشنای تاریخ و فرهنگ ایران همین ماجرای یادشده را از زبان پروفسور هرتز فلد باستان شناس و ایرانشناس نام آشنا (که بازگوگر دیدگاه او نیز هست- گرچه به نوشته مارگارت روت او هم با آنکه عاشق هنر ایران و ایرانی تعریف می‌شود؛ اما یک اروپایی مدار و یونانمدار سرشناس است و همچنین به گفته پترکالمایر آلمانی، گیرشمن نیز چنین است- (تاریخ هخامنشیان- ج ۶و ۸)) چنین مطرح ساخته است: «پروفسور هرتزفلد (آلمانی تبار آمریکا‌زی) که رساله ذی‌قیمتی در باب تخت طاقدیس نوشته از قول یکی از مورخان قدیم رومی نقل می‌کند که هراکلیوس امپراتور روم پس از آنکه در سال ۶۲۴ مبر خسرو پرویز غلبه کرد و شهر گنجک (شیز در محل تخت سلیمان حالیه در آذربایجان) وارد شد تمثال خسرو را در آنجا دید که بر سقف قصری به شکل کره نمایان بود و این سقف را شبیه به‌آسمان ساخته بودند که دورادور آن آفتاب و ماه و ستارگان دیده می‌شد و در اطراف خسرو مامورین پیغامبر او بودند که شمشیری در دست داشتند. این پادشاه در آنجا آلاتی تهیه کرده بود که از آسمان قطرات باران فرو می‌ریختند و صدایی تولید می‌کردند که تقلیدی از رعد بود. هرتز فلد پس از مطالعات عالمانه‌ای که در باب طاقدیس کرده بر این عقیده است که در آن در حقیقت تختی که بر آن بنشینند نبوده بلکه ساعتی بوده است که آن را با استادی و مهارت تمام ساخته بودند. با این مزایا که در روی پایه‌های آن طاقی بوده که روی آن صورت پادشاه و آفتاب و ماه را کشیده بودند و این طاق به‌دور خود می‌گشته و بر سقف آن سیارات صفحه آسمان را سیر می‌کرده و اهله قمر پدیدار می‌گشته و اسباب‌هایی در آن تعبیه کرده بودند که باران و رعد تولید می‌نمود. (فرهنگ ایران زمین- ج ۹- صص۳۹-۳۸) بیخود نیست که از گذشته‌های دور گفته می‌شد هنر نزد ایرانیان است و بس.

این همه نمادها و ساختمان‌ها و سازه‌های گوناگون مهندسی پیشرفته و ساخته شده توسط بربرها (ایرانی‌ها) با آتش خشم اروپایی‌های نابربر (؟!) از پهنه گیتی زدوده شد تا دریافته شود چرا ایران تا این اندازه تهی از نمادهای شاهکارگونه کهن خویش است. چون فاتحان با جان و دل و از روی ایمان یا عادت به‌ویرانگری،همه چیز را نابود می‌ساختند. حتی اسکندر و مقدونی‌ها هم در اوج یونانمداری به گفته تاریخ‌نگاران کنونی فرنگی، همین کار را کردند.

خانم ماریا بروسیوس در این باره به‌ویژه در زمینه یونانمداری و اروپا‌مداری در برخورد با ایرانیان جان کلام را چنین نوشته است: «با این همه، موضع خصمانه‌ای که سنت اروپایی نسبت به این تمدن رفیع ایران باستان وجود دارد، غالبا آن را (یعنی این تمدن والا را) تحت‌الشعاع قرار داده است، هرچند که این تلقی خصمانه در نهایت ریشه در عهد باستان دارد. نخستین برخوردهای خصمانه اروپا با ایران جنگ‌های پارسی در فاصله سال ۴۹۰ و ۷۹/۴۸۰ پیش از میلاد است. این جنگ‌ها اهمیتی جهانی پیدا کرد و به تدریج در سنت تاریخی اروپا دیدگاه اروپاییان نسبت به ایرانیان و در واقع به خاور نزدیک را شکل داد. پیروزی یونانیان در ماراتن (۴۹۰ پ.م)، سالامیس و پلاتایا (۷۹/۴۸۰ پ.م) (برای یونانیان و سپس رومی‌ها) به صورت رویدادهای اسطوره‌ای درآمد و حتی صبغه دینی به خود گرفت. این رویدادها هویتی به نام هویت یونانی در برابر «بربرها» پدید آورد. اصطلاح «بربر» که نخست برای ایرانیان به کار می‌رفت طولی نکشید که برای همه اقوام غیریونانی به کار گرفته شد. این تقابل یونانی- بربر در سراسر سده‌های چهارم و پنجم پیش از میلاد سیاست آنان را تحت‌الشعاع قرار داد و حتی به ایدئولوژی تازه‌ای انجامید.» (ایران باستان- ص ۱۹) که تاکنون نیز ادامه یافته است. (در همین زمینه دو مقاله بسیار برجسته از مارگارت کول روت و جلدهای ششم و هشتم تاریخ هخامنشیان (توس) بازتاب یافته که جان کلام با شیوایی در آنها هویداست. در همین کتاب‌ها مقالات گویای دیگری نیز به چشم می‌خورد که خواننده خواهان را به آنها بازگشت می‌دهد).

ادامه دارد

از کارگاه‌ها تا موزه‌ها