نگرش و نگارش کاروانسرای مادرشاه- اصفهان

پرویز عادل مقدمه جوامع انسانی در درازنای تاریخ خود با وقایع گوناگونی مواجه بوده‌اند. آن جوامع، بر اثر گذر زمان و به دلیل دغدغه‌های مختلف زندگی مجبور بودند به آینده‌ای نیک بیندیشند. راه رسیدن به آن مهم، توجه به گذشته است، از این روی مطالعه و شناخت گذشته لازم بود. بدین‌گونه گذشته و آینده به هم مربوط گشتند. برای شناخت هرچه بهتر تاریخ هر ملت، شناخت تاریخ ملل مجاور نیز لازم بود. بنابراین حکومت‌ها به ایجاد روابط دوجانبه با دول دیگر راغب گشته و به مبادله سفرا پرداخته‌اند.

در آن میان برخی از سفرا برای آگاه نمودن دولت و هموطنان خود از روند سفارتشان، به تشریح جریان سفر خویش پرداخته و سفرنامه‌های گران‌سنگی به یادگار گذاشته‌اند. جوزافا باربارو، آمبروزیو کنتارینی، کاترینو زنو، وینچنتو دالساندری و جیووان ماریا آنجوللو از زمره این گروه بوده‌اند. البته افرادی را که به میل خویش به مسافرت پرداخته و شرح سفر خود را به رشته تحریر درآورده‌اند، تنها می‌توان یک مسافر نامید و نه یک سفیر، بازرگان ونیزی ازجمله این افراد است.

نویسندگان سفرنامه‌های ونیزیان در فاصله سال‌های حکومت اوزون حسن آق قویونلو

(۸۸۲-۸۵۶ هـ.ق.) تا سال‌های سلطنت شاه‌طهماسب صفوی (۹۸۴-۹۳۰ هـ.ق.) به ایران آمده‌اند. انگیزه اصلی مسافرت آنها، به جز آنجوللو و بازرگان ونیزی، دلیل سیاسی بود. تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری کنند: ارتباط نزدیکی که جمهوری ونیز از زمان اوزون حسن تا اوایل حکومت صفویه با ایران پیدا کرد، در حقیقت ادامه روابطی بود که ایلخانان با فرمانروایان مسیحی و خاصه جمهوری‌های ایتالیا داشته‌اند. منتها در این دوره ونیز بیش از دیگران با عثمانیان درگیر و طالب هم‌پیمانی با ایران بود... پیوندهای خانوادگی اوزون حسن با امپراتوری طرابوزان پای او را به سیاست جهانی باز کرد. هرچند فرمانروای آق قوینلو در این دوره امیر ناحیه‌ای کوچک بود، ولی افزایش تهدید عثمانی‌ها وی را وارد دیپلماسی پیچیده اروپا کرد. بنابراین دولت‌های آق قوینلو و ونیز به مبادله سفیر پرداختند. این مهم باعث شد ونیزیان قدرت نظامی اوزون حسن را با شرح و بسط زیادی توصیف کنند. سه سفرنامه باربارو، زنو و کنتارینی به بحث درباره اوزون حسن و وقایع دوران حیات او اختصاص دارند. کنتارینی و باربارو شرح ماجراهای سفر خویش را در سال‌های ۸۸۱/ ۱۴۷۶ و ۸۸۲/ ۱۴۷۷ به پایان می‌برند و سفرنامه زنو با بازگشت او به ونیز در سال ۸۷۸ هـ.ق. / ۱۴۷۳ م. خاتمه می‌یابد. نوشتار حاضر به نحوه نگرش و نگارش نویسندگان سفرنامه‌های ونیزیان می‌پردازد. هدف از نگرش در این مقاله، نگرش تاریخی یا تاریخ‌نگری نیست. همچنان‌که مقصود از نگارش تاریخی یا تاریخ‌نگاری نیست. بلکه منظور از «نگرش و نگارش»، نگرش و نگارش شخصی نویسندگان ونیزی سفرنامه‌ها درباره وقایع تاریخی است.

سفرنامه جوزافا باربارو

سفرنامه باربارو دقیق‌تر و باارزش‌تر از سفرنامه‌های کاترینو زنو و کنتارینی است. باربارو مردی موشکاف و بصیر بود. او طی سفرهای اول خود به شرق با زبان‌های ترکی و پارسی آشنایی کافی یافت. سفرنامه باربارو مطابق دو سفر او به شرق، به دو بخش تقسیم می‌شود. ولی تعیین زمان دقیق مسافرت او مشکل است. بخش اول سفرنامه او، شامل سفر وی به تانا، تلاش بی‌نتیجه او و همراهانش جهت دست یافتن به گنج را بازگو می‌کند. بخش دوم این سفرنامه نیز درباره ایران است.

(سفرنامه ونیزیان در ایران، ص ۱۹) باربارو در تایید درستی گفتار و سلامت نگارش خویش خواننده را متقاعد می‌سازد که اطلاعات ارائه‌شده از طرف او عین واقعیت است. بنابراین جهت اطمینان بخشیدن به سخن خود، گاهی اوقات به شواهدی اشاره می‌کند. (ص ۸۲) باربارو همچنین درباره محصولات کشاورزی و فرآورده‌های مناطق دیگر نیز مطالب ارزنده‌ای ذکر کرده است. (ص ۸۸)

او اطلاعات جالبی درباره تاتارهای ساکن تانا ارائه می‌کند. وی در مورد فرهنگ زندگی و خوراک آنها توصیف جالبی عرضه کرده، به گیاه‌خواری و عدم‌مصرف نمک نزد آنها اشاره نموده است. (صص ۲۴-۶) باربارو در مورد آیین دادخواهی تاتارها نیز نکات جالبی آورده است. (صص ۳۰-۲۹)

مهم‌ترین نگرش باربارو درباره ایران، وصف شهرها است که در آن به تشریح جامعه، آب و هوا، کسب‌وکار، زندگی روزمره، موقعیت جغرافیایی، اقتصاد کشاورزی و... پرداخته است.

قسمت اول سفرنامه باربارو شامل سفر وی به تانا، بیشتر به‌صورت اثری جغرافیایی نمایان است. اما قسمت دوم، شامل سفر باربارو به ایران، از جنبه تاریخی بیشتری برخوردار است. شیوه نگارش باربارو توصیفی است. او در شرح سفر، خواننده را با متن خود همراه می‌کند. به حدی که خواننده تصور می‌کند که با باربارو همسفر شده است. وی هرگاه که وارد شهر یا روستایی می‌شود، آنجا را با تمام ظرافت و دقت معرفی می‌کند. به‌عنوان نمونه در معرفی شهر ماردین، که آن را جزو قلمرو اوزون حسن می‌داند، راه ورودی، دروازه، دژ، ساکنین، پارچه‌ها و بیمارستان شهر را توصیف می‌کند. (صص ۹-۵۸) باربارو در عین سادگی بیان وقایع و حوادث تاریخی، اطلاعات ذی‌قیمتی به خواننده ارائه می‌دهد و رخدادهای تاریخی را به‌طرز آشکاری بیان می‌دارد. همانند شرحی که درباره پذیرایی شاه از خود آورده است. (صص ۶-۶۵)

نکته جالب توجه در سفرنامه باربارو، واقعیت‌گرایی اوست. وی نقل می‌کند تنها آنچه را که دیده، شنیده یا به آن اطمینان داشته، به نگارش درآورده است. ژان اوبن، مورخ فقید فرانسوی، مقاله‌ای با عنوان «مشاهدات و شایعات در گزارش جوزفا باربارو درباره ایران (۱۴۸۷)» از خود به یادگار گذاشته است. هرچند نگارنده به آن نوشتار دسترسی نداشت، اما شاید بتوان با مطالعه سفرنامه باربارو، به منظور یا به عنوان مقاله اوبن پی برد. شاید هدف اوبن این باشد که هرچند باربارو مشاهدات خود را نگاشته است، اما در آن بین به اخبار و اطلاعاتی برمی‌خوریم که آنها را از دیگران شنیده است و از این جهت می‌توان در صحت و سقم آن اخبار تردید نمود.

نویسندگان «سفرنامه‌های ونیزیان در ایران» در فاصله سال‌های حکومت اوزون حسن آق‌قوینلو (۸۸۲-۸۵۶ ق.) تا سال‌های سلطنت ‌شاه طهماسب صفوی (۹۸۴-۹۳۰ه.ق.) به ایران آمده‌اند.

سفرنامه آمبروزیو کنتارینی

سفرنامه کنتارینی را می‌توان در وصف اماکن و اشخاص خلاصه کرد. او در اثر خود به ذکر صفات اشخاص و معرفی اماکن جغرافیایی می‌پردازد. کنتارینی دلیل آن را چنین بیان می‌کند: «... چون می‌پنداشتم که شرح چنین سفری مهم و طولانی اخلاف ما را دلکش و سودمند خواهد افتاد، برآنم که ... به وصف شهرها و ولایاتی پردازم که از میان آنها گذشته‌ام و نیز آداب و عادات و رسوم مردم آن دیار را بازگویم.» (ص۱۱۵)

در نگرش کنتارینی توجه به خدای متعال جایگاه خاصی دارد. طوری که وی پس از انجام هر کار یا ماموریتی، خداوند را سپاس گفته و او را ستایش می‌کند. رویکرد همه‌جانبه کنتارینی به درگاه خداوند در تمامی اقدامات او نمایان است. چنین به نظر می‌رسد که نگرش کنتارینی به مسائل تاریخی، نگرش تقدس‌گرایانه است. کنتارینی بر این باور است که جانب راستی و درستی را نگه داشته است. او نقل می‌کند که درباره وقایع تاریخی به بیان حقیقت پرداخته و از هرگونه دروغی پرهیز کرده است: «... شاید می‌توانستم این کتاب را به بیانی دلاویزتر بنویسم، اما ترجیح دادم که حقیقت را چنان که می‌بینید ساده و بی‌پیرایه شرح دهم و از آوردن مطالب دروغ که به سبکی بدیع و دلکش تحریر یافته باشد، بپرهیزم...» (ص۱۸۱)

او همچنین اضافه می‌کند: «... من در اینجا آنچه دیده و شنیده‌ام بیان می‌کنم و از ذکر بسیاری چیزهای دیگر که در ضمن بسیار مهم شمرده نمی‌شوند چشم می‌پوشم، زیرا نمی‌خواهم که داستان سفرم پر به درازا کشد.» (ص ۱۸۳)

از این رو می‌توان کتاب کنتارینی را منبع موثقی دانست. همچنین سفرنامه کنتارینی را می‌توان شرح رنج‌ها و آلامی دانست که کنتارینی در حین سفارت خویش از ونیز به ایران متحمل شده است.

کنتارینی در نگارش خویش به کرونولوژی توجه دارد. او در این روش ضمن بیان حوادث مختلف، تاریخ وقوع آنها را نیز ذکر می‌کند. او به ذکر روزهایی از سفر خویش می‌پردازد که در آن روز واقعه‌ای عجیب و غریب اتفاق افتاده است. همانند ایام العرب که در تاریخ‌نگاری اعراب چنین ویژگی دارد. به عنوان نمونه وی آورده است:

«در تاریخ ۱۰ مارس ۱۴۷۴ [۸۷۸/ ۸۷۹] ... میزبان من خیالم را آسوده کرد و گفت که دو سفیر از جانب اعلی‌حضرت پادشاه لهستان عازم سفرند و هم‌اکنون در شهرند و پیشنهاد کرد که با ایشان همراه شوم. این خبر سخت مایه خشنودی من شد و بی‌درنگ کشیش استفانو را نزد ایشان فرستادم تا بدانند که من کیستم و پیغام دادم که از گفت‌و‌گو با آنان شادمان خواهم شد...» (صص ۱۸-۱۱۷)

کنتارینی در جای دیگر نقل می‌کند که در سوم آوریل ۱۴۷۴ به قصد یافتن محل اقامت پادشاه از پوزناما بیرون آمدم. هنگام مسافرت در داخل لهستان هیچ شهر و دژی که شایسته ذکر باشد نیافتم و این شهر از نظر خانه و مسکن و دیگر چیزها با آلمان فرق بسیار دارد. (ص ۱۱۹)

همان‌طور که می‌بینیم، روزهای دهم مارس ۱۴۷۴ و سوم آوریل ۱۴۷۴ به عنوان روزهای مهم از سوی کنتارینی انتخاب شده‌اند که در آنها واقعه‌ای رخ داده است. کنتارینی برخی مواقع به کارهایی پنهانی روی می‌آورد تا ماهیت سفارتش آشکار نشود. گاهی مجبور بود خود را پزشک معرفی نماید و گاه خود را جای شخص دیگری وانمود می‌کرد. برخی اوقات پنهانی سفر می‌کرد تا از دیده خبرچین‌ها مخفی بماند. او گاه لباس‌های خود را با لباس مردم منطقه یا ناحیه محل اقامتش هماهنگ می‌کرد تا سوءظنی نسبت به خود پیش نیاورد.

کنتارینی در هیچ جایی از سفرنامه‌اش به هدف و ماموریت خویش، که تحریک و ترغیب اوزون حسن به جنگ علیه عثمانی بود، اشاره نکرده است. از این بابت می‌توان اذعان داشت که کنتارینی سفیر وفاداری نسبت به آرمان‌های جمهوری ونیز بوده و در جهت تحقق هدف سیاسی دولت متبوع خویش رنج‌ها و مشقات زیادی را متحمل گشته است.

سفرنامه کاترینو زنو

در نگارش سفرنامه زنو، شرح مطالب جغرافیایی نسبت به سفرنامه‌های دیگران صراحت کمتری دارد. با اینکه روایت زنو از نظر تاریخی مقدم بر دیگر روایات است، اما بعد از سفرنامه‌های باربارو و کنتارینی قرار گرفته است. این در حالی است که باربارو و کنتارینی، جانشینان زنو بوده‌اند.

(ص ۱۸۹) درباره انگیزه زنو در سفر به ایران آمده است: «... در زمانی که همه جهانیان از قدرت [سلطان] محمد ترک واهمه داشتند کاترینوزنوی نجیب‌زاده ... از طرف جمهوری ما [ونیز] به عنوان سفیر به دربار اوزون حسن گسیل شد تا اگر کشور ما نتواند شهریاران مغرب زمین را به جنگ با دشمن مشترک برانگیزد ... دست کم پادشاهان مشرق زمین را نسبت به ترکان نگران و از اعمال آنان بدگمان سازد.» (ص ۲۱۰) چنین به نظر می‌رسد که زنو و هموطنان وی اوزون حسن آق قوینلو را بزرگ‌ترین یا یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان مشرق زمین می‌دانسته‌اند که توان مقابله با سلطان عثمانی را دارد. زنو از روابط خانوادگی خود که دسپیناخاتون (همسر مسیحی اوزون حسن) مسبب اصلی آن بود، برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش استفاده کرد. برعکس انگیزه ملکه دسپینا نیز در کمک به او همان روابط خویشاوندی بود. در آن مورد باید دقت داشت که انگیزه ازدواج اوزون حسن و دسپینا خاتون، انگیزه سیاسی بود. از جهت دیگر، انگیزه اصلی مبادله سفرا بین جمهوری ونیز و دولت آق قوینلو هم انگیزه‌ای سیاسی بود که در آن میان طرفین در پوشش ضدیت با امپراتوری عثمانی، قدرت‌طلبی و توسعه‌طلبی سیاسی را دنبال می‌کردند. این مهم را در تمامی سفارت‌های دولت‌های مذکور می‌توان مشاهده کرد. در تحلیل وقایع این دوران، از این نکته نباید غافل شد که ونیزیان در تلاش برای اتحاد سیاسی با ایران، منافع تجاری خویش را نیز در نظر داشتند. آنها برای مدتی مدید به‌خصوص در زمان اوزون حسن، تقریبا انحصار تجارت ابریشم ایران، آسیای مرکزی و چین را در دست داشتند. همچنین کنسول‌های جمهوری ونیز در تبریز، لاهیجان و برخی نواحی خراسان با تجار ونیزی همکاری می‌کردند و از راه تجارت ابریشم سود زیادی به‌دست می‌آوردند. از این رو روابط جمهوری ونیز با ایران که با اهداف سیاسی آغاز شده بود، اهداف تجاری و اقتصادی را نیز به‌دنبال داشت. نگرش زنو در مورد ایرانیان نگرش مناسبی نیست، او ایرانیان را تنها به‌خاطر داشتن قدرت نظامی ستوده است و به‌گونه‌ای مغرضانه آنها را از علم و ادب محروم می‌داند.

(ص ۲۴۰) در حالی که این سخن نمی‌تواند درست باشد. چون در همان زمانی که زنو در ایران بود، ایران و ایرانیان از علم و ادب و فرهنگ درخشانی برخوردار بودند. در آن زمان دانشمندانی همانند جلال‌الدین دوانی، میرخواند، ابوبکر طهرانی، فضل‌الله بن روزبهان خنجی، عبدالرحمن جامی، عبدالله هاتفی و دیگران می‌زیستند و با آثار خود به فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی ارج و مقام بالایی داده بودند.

سفرنامه جیووان ماریا آنجوللو

آنجوللو که توسط سپاهیان عثمانی به اسارت درآمده بود، مجبور شد در زمره سپاه عثمانی درآید و علیه ایران وارد جنگ شود. بنابراین بیشتر حوادث تاریخی را از دیدگاه عثمانی‌ها شرح داده است. چون آنجوللو در متن وقایع قرار داشت و شاهد عینی بود، کتاب وی از اهمیت بسیاری برخوردار است. قسمت عمده کتاب آنجوللو در مسائل مربوط به تاریخ ایران، به دوران شاه اسماعیل صفوی اختصاص دارد. این اثر به‌ندرت به وصف مردم شهرها می‌پردازد. به آن علت اثر آنجوللو بیش از آنکه یک سفرنامه باشد، به یک کتاب تاریخ شباهت دارد. آنجوللو روی کار آمدن اوزون حسن را به اختصار بیان می‌کند و از حملات ترکان و جزئیات سفرای جنگی آنان به تفصیل سخن می‌گوید. گفته‌های او آشفتگی سیاسی ایران در دوران پس از مرگ اوزون حسن و سلطان یعقوب آق قوینلو را به ذهن متبادر می‌کند. دلیل آن آشفتگی جنگ‌های داخلی بین اعضای خاندان آق‌قوینلو بود. (ص ۱۸۹)

آنجوللو پس از شکست شاه اسماعیل صفوی از سلطان سلیم عثمانی در جنگ چالدران (۹۲۰ هـ‌.ق.)، نگارش درباره تاریخ ایران را ادامه نمی‌دهد؛ بلکه به شرح مفصل جنگ سلطان سلیم با مصریان می‌پردازد. (ص ۱۹۱)

توصیف لشکر سلطان محمد فاتح و ارائه گزارش دقیق از اوضاع داخلی آن سپاه، یکی از نقاط قوت سفرنامه آنجوللو است. وی در مورد وقایع سیاسی ایران از زمان اوزون حسن تا اوایل حکومت صفویان اطلاعات ارزنده‌ای ارائه می‌کند. همچنین در سفرنامه او به روابط ایران و عثمانی نیز اشاره شده است. از مطالعه سفرنامه آنجوللو به این نکته پی می‌بریم که شاید او به اسناد رسمی یا منابع تاریخی آن دوران دسترسی داشته است، طوری که در مورد مناسبات خارجی، به‌ویژه در مورد جنگ‌های شاه اسماعیل صفوی با شیبک خان ازبک و سلطان سلیم عثمانی اطلاعات مفیدی به‌دست می‌دهد. به‌عنوان نمونه، مطالب آنجوللو در مورد جنگ شاه اسماعیل با سلطان سلیم، (صص ۸۸-۲۹۵) تا حدودی با منابعی همچون مجموعه منشآت السلاطین نوشته فریدون بیگ مطابقت دارد. این ویژگی، نگرش و نگارش آنجوللو را در مطالعات تاریخی، مفید جلوه می‌دهد.

سفرنامه وینچنتود الساندری

سفرنامه الساندری در زمان شاه طهماسب اول صفوی نگاشته شده است. نویسنده درباره انگیزه نگارش این سفرنامه چنین نقل کرده است:

«اکنون بر عهده گرفته‌ام که به دولت متبوعه فخیمه جلیله شرحی بازگویم درباره نواحی و ممالک ایران و محصولات و خلق و خوی مردم آن سامان و شخص شاه و صفات معنوی او و وضع حکومت و دربار و چگونگی آداب و عادات و رسوم حاکم بر امور مملکت و مطالب مهم درباره اداره کردن دستگاه دادگستری و درآمد و هزینه و تعداد و توصیف «سلطان‌هایی» که کاری جز فرماندهی سپاه ندارند و خلاصه آنچه ذکرش برای آن عالیجناب مناسب می‌نماید.» (ص ۴۳۳)

شیوه نگارش الساندری، شیوه‌ای خبری است که در آن اطلاعات سیاسی و نظامی مهمی نهفته است. او ضمن بیان وقایع و رخدادهای مختلف تاریخی، به ذکر تعداد سپاهیان موجود در ارتش ایران، منزلت فرماندهان و روسای نظامی و اداری، منزلت شاه صفوی، تشکیلات و تقسیم‌بندی‌های متنوع سپاه صفوی، تنوع نژادی سپاه صفوی، عقاید مذهبی سپاهیان و نزاع حیدریان و نعمتیان می‌پردازد. در نگرش و نگارش الساندری، شاه صفوی جایگاه والایی دارد: «عشق و احترامی که مردم ایران به شاه دارند... باور نکردنی است، زیرا مردم او را نه همچون شاه بلکه مانند خدا می‌پرستند زیرا از سلاله علی(ع) است...‌» (ص ۴۴۵)

در نگارش الساندری، معرفی طوایف و قبایل، نمود خاصی دارد. او در معرفی چیندی‌ها آورده است: «پاره‌ای از طوایف ترک نیز هستند به نام چیندی ساکن بعضی از کوه‌های ارمنستان صغیر در سمت دریای مدیترانه و عده این چیندی‌ها اگر همه متحد شوند به هفت، هشت هزار سوار می‌رسد که همه مردانی زبده‌اند و پیوسته آرزومند جنگ با ترکان عثمانی.» (ص ۴۵۰)

گزارشی که الساندری از دیده‌ها و شنیده‌های خود به سنای ونیز ارائه کرده است، مفصل نیست. اما تصویر زنده‌ای از خصوصیات اخلاقی شاه طهماسب صفوی و همچنین نکات جالبی درباره سرزمین ایران به دست می‌دهد.»

سفرنامه‌های ونیزیان در ایران (شش سفرنامه)

نویسندگان: جوزافا باربارو و دیگران

مترجم: منوچهر امیری

ناشر: تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۴۹