اگر محتواهایی را که در راستای جریان‌سازی این موضوعات منتشر می‌شود دنبال کنیم، متوجه می‌شویم نگاه نویسندگان آنها به استارت‌آپ‌ها و اصطلاحا اکوسیستم استارت‌آپی به صورت مبنایی منفی است. چنین نگاهی از همان اوایل شکل‌گیری استارت‌آپ‌ها در ایران وجود داشت و شاید یکی از نقاط اوج آن کانال تلگرامی «شب‌نامه» و مستند ویدئویی مربوط به آن بود که در اواسط دهه۹۰ اکوسیستم نوپای استارت‌آپی را یکسر پروژه ترکیبی نفوذ غرب در حوزه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌دانست و هدف اصلی آن را صدور بیگ‌دیتای ایرانیان از طریق سرمایه‌گذاران خارجی و شناسایی و دزدیدن نخبگان ایرانی معرفی می‌کرد. در پارادایم «جنگ سردی» آنها طبیعی است که استارت‌آپ‌ها به‌عنوان نسل جدیدی از شرکت‌های مبتنی بر فناوری و نوآوری با آن فرهنگ سازمانی متفاوت و رشدهای سریع و سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر مشکوک به نظر برسند و خود از مصادیق مجرمانه وارداتی از غرب شناخته شوند. به‌ویژه که این بازیگران نوپا به خاطر ذات نوآورانه خود بازی‌های سنتی را در حوزه‌های مختلف بر هم می‌زنند و «تخریب خلاق» آنها منجر به نابودی بازیگران سنتی اقتصاد می‌شود: یکی بساط تاکسی‌های تلفنی را جمع می‌کند و دیگری مافیابازار خرده‌فروشی موبایل را آزار می‌دهد.

یکی مناسبات جدیدی در بازار املاک و خودرو ایجاد می‌کند و دیگری انحصار صدا و سیما را در تولید فیلم و سریال تهدید می‌کند. این بر هم زدن بخش‌های سنتی اقتصاد و فرهنگ، ماهیتا موجب بروز تعارض منافع می‌شود و رشد سریع و جذب سرمایه‌های خطرپذیر نیز شاخک‌های ذی‌نفعان و مسوولان بسیاری را تکان می‌دهد. ترکیب همه اینها به حمایت یکدیگر می‌آیند تا شاید بتواند سهمی از این کیک جدید عاید خود کند یا لااقل عاید خودی کند. در چنین زمینه‌ای از جنگ نوها با کهنه‌هاست که می‌توان عمق نگاه بدبینانه‌ای را درک کرد که زمینه‌های پلمب شدن یا مسدودسازی اپلیکیشن استارت‌آپ‌ها را به بهانه حجاب کارکنان آنها فراهم می‌کند. در چنین فضایی است که دچار خطای ادراکی می‌شوند و انتشار چند تصویر پراکنده و بی‌ربط به هم را که از اکانت‌های خصوصی چند کاربر سر در آورده، بخشی از پروژه نفوذ «غرب» تفسیر می‌کنند! این‌گونه است که آنها اقداماتی مثل پلمب و مسدودسازی و لغو مجوز را «شکست گردن گردن‌کشان» می‌نامند و برای آن پایکوبی می‌کنند.

همان‌طور که می‌بینید در پازل فکری آنها همه چیز خیلی خوب کنار هم چیده می‌شود تا ایده توطئه پررنگ‌تر و جدی‌تر شود. با نمایان شدن این پازل عجیب و غریب، ضرورت «خودی‌سازی» اکوسیستم استارت‌آپی از همیشه بیشتر احساس می‌شود و این‌گونه است که صحبت‌های دلسوزان مبنی بر مهاجرت نیروهای متخصص به خاطر این اقدامات کمترین اهمیتی پیدا نمی‌کند. از نظر آنها چه بهتر که این اکوسیستم غربی با کارکنان غرب‌زده‌اش زودتر بارشان را ببندند و بروند در همان کشورهای غربی رو به انحطاط و در حال سقوط زندگی و کار کنند.

اما در جهانی که اقتصاد و فناوری در آن‌چنان در هم تنیده که بزرگ‌ترین خطوط تولید آی‌فون آمریکایی در چین است و روسیه بزرگ‌ترین تامین‌کننده انرژی اروپاست و از هند و برزیل تا همین کشورهای حاشیه خلیج‌فارس دیگر چندان قابل تقسیم‌بندی در یکی از بلوک‌های شرق و غرب جنگ سردی نیستند، چطور ممکن است چنین تفکری هنوز در کشور ما زنده مانده باشد و به دنبال جایگزینی شهروندان درجه اول «اصیل» با شهروندان درجه دوم «غرب‌زده» باشد؟ چطور ممکن است در روزهایی که مردم تورم بی‌سابقه‌ای را تجربه می‌کنند و بیش از یک دهه رشد اقتصادی صفر درصد را تجربه کرده‌اند، نه خبر جذب سرمایه‌های میلیارد دلاری اکوسیستم‌های استارت‌آپی کشورهای همسایه و نه آمارهای تکان‌دهنده مهاجرت نیروی انسانی متخصص ایرانی که خبر انتشار چند عکس از چند جوان باعث می‌شود معاونت علمی و فناوری ابراز نگرانی کند و از ناهنجاری‌های جدی فرهنگی در زیست‌بوم کارآفرینی استارت‌آپی بگوید؟ بگذارید با یک سوال کمک کنیم به درک بهتری از مساله برسیم: پلمب و لغو مجوز و مسدودسازی استارت‌آپ‌ها و پلتفرم‌های داخلی، در کنار فیلترینگ گسترده پلتفرم‌های خارجی، علاوه بر تحریم مردم ایران توسط پلتفرم‌های بین‌المللی به نفع چه کشورها و به ضرر چه کشوری است؟ آیا جز این است که این رویکردهای سلبی در مجموع یک «ایران ضعیف» را می‌سازد؟ ایرانی ضعیف که گویا تمام قدرت‌های بزرگ جهان و کشورهای همسایه ذی‌نفع «ضعیف بودن» آن هستند. پس اگر قرار باشد کسی خط نفوذ اقتصادی و فرهنگی را دنبال کند، کجا باید به دنبالش بگردد؟! به نظر می‌رسد بازی هوشمندانه‌ای در کار باشد که خیلی‌ها را بازی داده است.