صنعت پر بازده

یکی از مهم‌ترین دلایل این قدرت آن است که گروه‌های لابی ترتیبی می‌دادند که مفید باشند، در نتیجه در نردبان قدرت و نفوذ قرار گرفته و از آن بالا رفته‌اند. گروه‌های لابی منابعی را که سیاست‌گذاران به شدت دنبال آن هستند، تامین می‌کنند و یکی از مهم‌ترین منابع تخصص است. البته در بسیاری از مواقع پول هم جزو این منابع است. مسلما دولت و کنگره برای انجام بسیاری از اقدامات و تصمیم‌گیری‌ها به اطلاعات نیاز دارد. همچنین کنگره برای بررسی لایحه‌ها و رسیدن به نتیجه به منابع گوناگون نیازمند است و تا زمانی که این منابع از سوی گروه‌های ذی‌نفع و لابی‌ها تامین می‌شود، آنها در روند قانون‌گذاری و اجرای قوانین نفوذ بیش از حد بالا دارند. در این حوزه پرسش‌های متعددی مطرح است. برای مثال چطور گروه‌های لابی خود را به نماینده شرکت‌ها و ساختار اقتصادی تبدیل کرده‌اند؟ چطور نقش‌آفرینی در جایگاه نمایندگی شرکت‌ها و سازمان‌های قدرتمند بر سیاست‌گذاری اثر می‌گذارد طوری که زیان‌هایی برای مردم عادی به همراه دارد و چرا این مشکل از میان نمی‌رود؟

اگر گروه‌های لابی به‌طور مساوی نماینده مردم و شرکت‌ها بودند حضور آنها در فرآیند تصویب قوانین یا دیگر فرآیندهای سیاسی تا این اندازه نگران‌کننده نبود، زیرا در این حالت فرض بر این بود که آنها زمینه را طوری فراهم می‌کنند که برای همه سودمند باشند. اما واقعیت این است که گروه‌های لابی، نماینده شرکت‌ها و ثروتمندان هستند. گروه‌های ثروتمند ذی‌نفوذ در عمل به منافع عمومی توجه ندارند و با آنکه گاه ثروتمندان از نفوذ خود برای تصویب قوانینی استفاده می‌کنند که نفعی هم برای مردم دارد، اما در حالت کلی گروه‌های لابی نماینده شرکت‌ها هستند و منافع آنها را دنبال می‌کنند. اعداد و ارقامی که در این زمینه وجود دارد بسیار عجیب است. سال ۲۰۱۲ این گروه‌ها برای تحت تاثیر قرار دادن کنگره و دولت ۶/ ۲ میلیارد دلار هزینه کردند؛ این رقم تقریبا برابر با کل هزینه‌ای است که سازمان‌های سیاسی صرف فعالیت‌های خود می‌کنند. به ازای هر یک دلاری که اتحادیه‌ها و گروه‌های هوادار منافع عمومی برای اثرگذاری بر کنگره و دولت هزینه می‌کنند گروه‌های لابی هوادار منافع شرکت‌ها ۳۴ دلار هزینه می‌کنند. سال ۲۰۱۲ از ۱۰۰ سازمان لابی که بیشترین هزینه را صرف اعمال نفوذ بر دولت و کنگره کردند ۹۵ سازمان نماینده شرکت‌ها بودند. در مقابل اتحادیه‌ها و گروه‌های لابی هواداران منافع عمومی، تنها سه سازمان را تشکیل می‌دادند.

در سطح ایالت‌ها نیز گروه‌های لابی که نماینده شرکت‌ها هستند بسیار بیش از دیگر گروه‌های لابی هستند یعنی طبق یک تحقیق مشخص شد که گروه‌های لابی نماینده شرکت‌ها ۸۴ درصد این گروه‌ها را تشکیل می‌دهند. ساختار کنونی لابی‌گری به زیان عموم مردم است. نتایج تحقیقات نشان می‌دهد اکثر سازمان‌های لابی‌گر که منابع مالی و تخصصی بالا در اختیار دارند نماینده شرکت‌ها هستند و فضای لابی‌گری را در سطح ملی و ایالتی تحت سلطه خود در آورده‌اند. سیاست‌گذاری‌ها به شکل‌های خاص صورت می‌گیرد، طوری که اغلب به نفع مردم نیست. برای مثال در این حالت برنامه سیاسی بر مسائل تجاری و درخواست‌های شرکت‌ها متمرکز می‌شود، نه نیازهای عمومی. طبیعی است که اعمال فشار از سوی گروه‌های لابی تجاری سبب می‌شود سیاستمداران بخش عمده وقت خود را صرف موضوعاتی کنند که برای گروه‌های تجاری مهم است نه موضوعاتی که مشکلات مردم را حل می‌کند. واقعیت دیگر این است که لابی‌گری سودی بسیار بالاتر از سرمایه‌گذاری برای شرکت‌ها همراه دارد. به ازای هر دلاری که صرف اثرگذاری بر سیاست می‌شود فعال‌ترین شرکت‌ها و تجارت‌ها در آمریکا ۷۶۰ دلار قرارداد از دولت دریافت می‌کنند و مجموع این رقم در قالب قراردادها و یارانه‌ای که دولت پرداخت می‌کند به ۴ هزار و ۴۰۰ میلیارد دلار می‌رسد. به عبارت دیگر پول مالیات‌دهندگان به سمت شرکت‌ها و تجارت‌هایی باز می‌گردد که از خدمات گروه‌های لابی استفاده می‌کنند.

نکته مهم دیگر این است که شما اگر قدرت لازم را نداشته باشید نمی‌توانید چیزی را تغییر دهید. محیط سیاست‌گذاری بسیار رقابتی و شلوغ است و هر گروه برای تامین منافع خود لابی می‌کند. یک گروه برای آنکه در میان این میزان صدا بتواند بر سیاست‌گذاران تاثیر بگذارد، باید منابع مالی عظیم در اختیار داشته باشد و طبیعی است که شرکت‌ها و تجارت بسیار بیش از مردم و گروه‌های طرفداری منافع مردم توان اثرگذاری دارند. از سوی دیگر در فضای رقابتی لابی‌گری، قانونی در نهایت به تصویب می‌رسد که نتیجه آن خواست طیفی وسیع از گروه‌های ذی‌نفوذ است. یک مورد آشکار این فرآیند، قانون بیمه بود که در نهایت هزار میلیارد دلار بر درآمد شرکت‌های بیمه افزود. پیچیدگی در تدوین و محتوای قوانینی که به تصویب می‌رسد سبب می‌شود مردم عادی درک درست و کاملی از آن نداشته باشند و معمولا لوایحی که گروه‌های لابی برای تصویب ارائه می‌کنند بسیار پیچیده‌تر از لوایحی است که از منابع دیگر به کنگره یا دولت ارائه می‌شود.

نکته مهم در اینجا آن است که پیچیده شدن قوانین سبب می‌شود، قانون‌گذاران راحت‌تر بتوانند رد پای گروه‌های ذی‌نفوذ را در آن پنهان کنند. در واقع مردم درکی از اقدامات پشت پرده در روند ارائه و تصویب قوانین جدید ندارند و تاثیر این قوانین را به شکل بسیار نامحسوس در زندگی خود احساس می‌کنند در حالی که شرکت‌های بزرگ سودهای نجومی از تصویب قوانین یادشده کسب می‌کنند. به‌طور خلاصه باید گفت گروه‌های لابی ثروتمند روند سیاست‌گذاری را به نفع خود تغییر داده‌اند و نتیجه این وضعیت تصویب قوانینی است که به سود مردم نیست. این مشکل یعنی اثرگذاری بالای گروه‌های لابی تجاری بر روند تصمیم‌گیری‌ها در دولت و کنگره به خودی خود از بین نمی‌رود. لابی‌گری یک صنعت رو به رشد است و طی دو دهه اخیر منابع مالی هزینه‌شده از سوی این گروه‌ها به شدت افزایش یافته است. این گروه‌های ذی‌نفوذ با قوانین آشنا هستند و طوری رفتار می‌کنند که به مشکل قانونی برخورد نکنند. این باور وجود دارد که در پشت آمار و ارقام هزینه‌ها، یک اقتصاد پنهان لابی‌گری که هیچ اطلاعاتی درباره آن در دسترس نیست وجود دارد.

در سطح ایالت‌ها نیز هزینه‌ها در حوزه اعمال فشار در مسیرهای تصویب قوانین و اجرای آنها در حال افزایش است. گزارش‌ها نشان می‌دهد، در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ گروه‌های مجاز لابی حداقل ۲/ ۲ میلیارد دلار صرف اثرگذاری بر تصمیم قانون‌گذاران ایالتی کرده‌اند. بدون تردید این رقم از رقم واقعی بسیار کمتر است. طی یک دهه اخیر در ایالت‌های کارولینای شمالی، نیوجرسی، ویسکانزین، آریزونا و اوهایو هزینه در این حوزه بیش از دو برابر شده است. هم هزینه این لابی‌گری و هم تعداد گروه‌های لابی افزایش یافته است. گروه‌های لابی تجاری همچنان محیط لابی‌گری را در سلطه خود خواهند داشت. زیرا برخلاف گروه‌های لابی مردمی، آنها هم منابع مالی و هم انگیزه توسعه فعالیت‌ها را دارند. استخدام گروه‌های لابی مستلزم صرف هزینه است و شرکت‌ها به سرمایه دسترسی دارند و نیز ساختار کنونی تصمیم‌گیری‌ها به آنها اجازه می‌دهد، منابع مالی را به امور سیاسی اقتصاد دهند. در مقابل، گروه‌های لابی طرفدار حقوق و منافع مردم به ندرت به منابع مالی که بتوان از آن در اثرگذاری بر روندهای تصویب قوانین استفاده کرد، دسترسی دارند. به نظر می‌رسد تا زمانی که قوانین لابی‌گری تغییر نکند، شرایط به همین شکل باقی بماند و حتی بدتر شود.