نگاه آندره فونتن به رویدادهای نفت و اوپک در دهه1970- بخش نخست

سرهنگ قذافی در دوران جوانی

«یک بستر و دو رویا»، مجموعه سرمقاله‌های «آندره فونتن»، سردبیر سیاسی روزنامه لوموند است که بعدها به صورت کتاب منتشر و چندین جایزه بین‌المللی را به خود اختصاص داد. نویسنده در این کتاب رویدادهای مهم جهان در سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۱ را با قلمی روان و در قالب نوعی رمان‌نویسی، مسائل گوناگون جهان را بررسی کرده است. آنچه در چند شماره می‌خوانید برداشت فونتن از مناسبات نفت، اوپک و مناسبات کشورهای گوناگون با یکدیگر است که از کتاب یاد شده اخذ شده است. ***

عامل مهم و ریشه‌داری که باید آن را به عنوان یک اصل کلی در نظر گرفت گرایش طبیعی امور دنیا، ‌تحت تاثیر عوامل قابل پیش‌بینی، از نظم به بی‌نظمی است.

فرانسوا ژاکوب، منطق جانداران

در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۳،‌ درست در همان هنگامی که نیروهای ژنرال شارون از دریاچه تلخ عبور می‌کردند تا از پشت سر، نیروهای مصری را تحت محاصره قرار دهند، یازده کشور عربی تولیدکننده نفت، از جمله عربستان سعودی دارنده بزرگ‌ترین ذخایر شناخته شده نفت دنیا، صدور نفت خود را به کشورهایی که به دوستی با اسرائیل مشهور بودند مانند آمریکا، هلند، آفریقای جنوبی و پرتغال- که پایگاه جزایر آزور را برای استفاده به عنوان پل هوایی در اختیار آمریکا قرار داده بود- قطع کردند. همچنین اعلام کردند که تا وقتی سرزمین‌های اشغالی اعراب تخلیه نشده است، استخراج نفت خود را هر ماه به میزان پنج درصد کاهش خواهند داد. بیست و چهار ساعت قبل از این تاریخ کشورهای تولیدکننده نفت خلیج فارس به پیشنهاد شاه سابق ایران تصمیم گرفته بودند بهای نفت صادراتی را به میزان ۷۰ درصد بهای اعلام شده افزایش دهند.

این تصمیم برای آمریکا که در آن زمان فقط شش درصد انرژی خود را از نفت خاورمیانه تامین می‌کرد، چندان خطری به شمار نمی‌رفت؛ ولی برای ژاپن که نود درصد نفت خود را از خاورمیانه تامین می‌کرد، مترادف با خفقان بود. لذا هیات نمایندگی آن کشور در سازمان ملل متحد ناگهان تغییر موضع داد و در زمره کشورهای طرفدار اعراب درآمد. وضع اروپا هم بهتر نبود، زیرا نفت دریای شمال هنوز استخراج نشده بود و ذخایر نفتی اروپا هم برخلاف زمان جنگ شش روزه بسیار ناچیز بود. ضمنا کشور لیبی که در سابق کاملا در دست انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بود بعد از کودتای سرهنگ قذافی به کلی تغییر جهت داده بود. انگلستان نیز در سال ۱۹۷۱ از کلیه مستملکات خود در شرق سوئز صرف‌نظر کرده و به شیخ‌نشین‌های خلیج فارس استقلال داده بود. ضمنا عراق و الجزایر و لیبی و عربستان سعودی نفت خود را ملی کرده بودند.

در ۱۹ سپتامبر ۱۹۷۲ شیخ زکی‌یمانی وزیر نفت عربستان سعودی سهمیه‌بندی در تولید نفت را اعلام و اظهار داشته بود:«ارزش اضافی یک بشکه نفت در زیرزمین بیشتر از نرخ بهره‌ای است که از قسمت استفاده نشده درآمد آن عاید می‌گردد.» فردای آن روز نشریه تخصصی آمریکایی«نفت و گاز» نوشت:«از نظر وزارت خارجه آمریکا مساله انرژی بعد از مساله ویتنام حایز اهمیت است.»

در همان سال موسسه تکنولوژی ماساچوست مشهور به «ام‌آی‌تی» گزارش مهمی تحت عنوان«حدود رشد» انتشار داد که سروصدای زیادی در دنیا برپا کرد. طبق این گزارش پیشرفت فوق‌العاده کشورهای صنعتی فقط در اثر اقتصاد شکوفای آنها نیست، بلکه در نتیجه شعار «خوشبختی از راه مصرف» و تشویق جامعه مصرفی است که روز به روز معنویات را به زوال و انحطاط سوق می‌دهد. نویسندگان این گزارش عقیده داشتند قبل از پایان قرن بیستم بهای قسمت عمده منابع مهم طبیعی تمام‌شدنی، با توجه به روال کنونی مصرف و افزایش آن در آینده، به طور سرسام‌آوری گران خواهد شد و سه راه پیشنهاد کرده بودند: اول،‌ به رشد نامحدود همچنان ادامه داده شود؛ دوم،‌ رشد را به طور اختیاری محدود سازند؛‌ سوم، کمبود منابع طبیعی، رشد را مجبور به توقف نماید.

آنها تنها دو راه اخیر را قابل قبول دانسته و اظهارنظر کرده بودند در صورتی که منابع طبیعی کره زمین کمتر از حد نیاز بشر بشود، در وهله اول کشورهای صنعتی دچار بحران اقتصادی خواهند شد. ممکن است این بحران به مرحله‌ای که زندگی حیوانی و گیاهی را مورد تهدید قرار دهد نرسد یا برعکس، ممکن است دامنه آن به قدری وسیع شود که بشررا در معرض خطر نابودی قرار دهد. در صورت اخیر برای هر تعداد از افراد بشر که بتوانند از بحران جان سالم به در ببرند دیگر در روی کره زمین چیزی باقی نخواهد ماند که بتوانند با استفاده از آن جوامع جدیدی ایجاد نمایند.

از میان این منابع طبیعی که به سرعت روبه کاهش می‌رود و تجدیدشدنی هم نیست دردرجه اول مواد سوختنی فسیل شده؛ یعنی زغال‌سنگ، نفت و گاز است که طبیعت در دوران‌های بسیار دور زمین‌شناسی آنها را برای رفاه بشر امروزی در دل زمین قرار داده است. در سال ۱۹۵۷، بلافاصله بعد از بحران سوئز، سه دانشمند بزرگ اروپایی یعنی لوئی آرمان فرانسوی رییس جامعه اروپایی انرژی اتمی(اوراتوم)، فرانتس اتزل آلمانی نایب رییس جامعه زغال و فولاد اروپا و فرانچسکو جوردانی دانشمند اتمی ایتالیایی با انتشار گزارشی تحت عنوان«یک هدف برای اوراتوم» به این صورت اعلام خطر کردند:«از این به بعد کمبود مواد سوختنی ممکن است باعث وقفه در پیشرفت اقتصادی اروپا گردد. وقایع اخیر و کمبود نفت ناشی از آن نشان داد که احتمال می‌رود روزی برسد که وارد کردن این نوع انرژی به شکل نامطمئنی درآید. در این صورت کشورهای صنعتی که نیاز مبرم به آن دارند تشویق به اعمال زور و فشار خواهند شد و وابستگی آنها به مناطق نفت‌خیز بی‌ثبات ممکن است منجر به آشوب‌های بزرگی در سراسر جهان گردد. علی‌هذا ضروری است که از نفت فقط به عنوان عامل رشد و پیشرفت استفاده شود نه یک حربه سیاسی.» تهیه‌کنندگان این گزارش پیشنهاد کرده بودند که اوراتوم به ساختمان نیروگاه‌های اتمی ۱۵ میلیون کیلوواتی بپردازد تا بتواند واردات نفت و گاز خود را در سطح متعادل بی‌خطری نگاه دارد.

در آن هنگام که هیچ کس توجهی به این تجزیه و تحلیل پیامبرگونه نکرد و علت آن هم اولا خصومت ژنرال دوگل با اوراتوم بود که عقیده داشت حاکمیت ملی فرانسه را در معرض خطر قرار می‌دهد و ثانیا به علت وقت و هزینه سرسام‌آوری بود که می‌بایست صرف ایجاد نیروگاه‌های اتمی گردد. پژوهش در راه یافتن منابع جدید انرژی که روزی بتواند جایگزین نفت شود نیز به جایی نرسیده بود و در سال ۱۹۷۳ تولید انرژی ناشی از اتم فقط یک درصد مصرف انرژی اروپا را تشکیل می‌داد. عدم توجه و بی‌تفاوتی زمامداران غربی نسبت به این مساله علت مهم دیگری هم داشت و آن این بود که هر ساله منابع جدید نفت و گاز کشف می‌شد که بیش از حد نیاز بود و به رغم افزایش مصرف که فقط در فرانسه بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۳ سه برابر شده بود، رقابت شرکت‌های نفتی مستقل آمریکایی که نفت وارداتی را با بهای کمتری می‌فروختند کارتل بزرگ نفتی مرکب از هفت شرکت بزرگ چندملیتی طلای سیاه را وادار کرد که بهای فروش نفت خود را کاهش دهد.

کارتل نفتی از این کاهش بهای نفت آنقدرها هم نگران نبود؛ زیرا عدم‌النفع خود را در دو نوبت در فوریه ۱۹۵۹ و اوت ۱۹۶۰ از کسر بهای «اعلام شده» نفت خام که به کشورهای تولیدکننده می‌پرداخت جبران کرد؛ چون به موجب قراردادهایی که بین کارتل نفتی و کشورهای تولیدکننده منعقد شده بود این حق به «هفت خواهر» واگذار گردیده بود، در نتیجه بهای هر بشکه نفت «سبک عربی» صادره از خلیج فارس از ۰۸/۲ دلار به ۹۰/۱ دلار و سپس به ۷۶/۱ دلار کاهش یافت و از این بابت ضرر زیادی متوجه کشورهای تولیدکننده که عموما منبع درآمد دیگری به جز نفت نداشتند، نمود. سعید العتیبه وزیر نفت امارات متحده عربی ضرری را که در عرض ده سال از این بابت متوجه کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه می‌شد، چهار میلیارد دلار پیش‌بینی کرد.

کارتل نفتی در اتخاذ این تصمیم به کلی کشورهای تولیدکننده نفت را نادیده گرفته و با آنان مشورت نکرده بود و این امر پنج سال بعد از کنفرانس باندونگ که نسیم آزادی را در امپراتوری‌های مستعمراتی پراکنده بود در حقیقت عملی تحریک‌آمیز و لطمه‌ای به غرور ملی کشورهای جهان سوم به شمار می‌رفت. لذا در ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۰ سازمان کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) ابتدا با شرکت ونزوئلا، عربستان سعودی، کویت، ایران و عراق در بغداد تشکیل گردید. سازمان مزبور در نخستین زورآزمایی خود با کارتل بزرگ نفتی موفق شد از کاهش بیشتر بهای نفت جلوگیری کند و طی ده سال بعد بهای نفت خام را همچنان ثابت نگهدارد، اما همه چیز با کودتای نظامی سرهنگ قذافی در اول سپتامبر ۱۹۶۹ علیه پادشاه سالخورده آن کشور که برای معالجه به خارج رفته بود تغییر کرد.

کشور لیبی در زمان استعمار ایتالیایی‌ها از وحدت سه ایالت طرابلس، سیرنائیک و فزان تشکیل شده و اولین کشور آفریقایی بود که بعد از خاتمه جنگ دوم جهانی، یعنی در سال ۱۹۵۱، به استقلال نائل گردید. در آن موقع شوروی‌ها سعی کردند که سازمان ملل متحد قیمومت این کشور وسیع و کم‌جمعیت را به آنان واگذار کند، ولی در این اقدام موفق نشدند و سازمان ملل ترجیح داد این کشور را که قسمت اعظم آن صحرا و چند بندر در دریای مدیترانه است که آنها هم در جنگ جهانی دوم در نتیجه نبردهای خونین بین رومل و مونتگمری به شدت آسیب دیده بودند، مستقل نماید.

در هنگام استقلال لیبی درآمد سرانه مردم آن کشور ۳۰ دلار در سال و در نتیجه کمترین درآمد سرانه کشورهای آفریقایی به شمار می‌رفت، ولی در سال ۱۹۶۲ در اثر اکتشاف منابع عظیم نفت به ۱.۰۰۰ دلار در سال رسید و از این لحاظ در راس کشورهای آفریقایی قرار گرفت. قسمت عمده منابع مزبور در دست شرکت استاندارد اویل و نیروی هوایی آمریکا بود که مهم‌ترین پایگاه هوایی منطقه مدیترانه را در ویلوس فیلد در اختیار داشت.

وقتی قذافی قدرت را در دست گرفت، با دارا بودن چنین منابع درآمد عظیمی دیگر نمی‌توانست به صورت عروسکی در دست خارجیان باقی بماند.او و رفقای نظامیش به هیچ وجه طرفدار روش آتاتورک نبودند و اعتقادی به اینکه راه نجات کشورشان از دست بیگانگان تقلید از غرب است نداشتند، بلکه چون همه آنها از صحرای نامتناهی می‌آمدند که وجود خداوند در همه جای آن احساس می‌شود، خود را شمشیر خدا و دین (سیف‌الاسلام) می‌دانستند و در دنیای خارج، اعم از سرمایه‌داری و کمونیسم، به جز فساد و انحطاط و کفر چیزی نمی‌دیدند. جمال عبدالناصر معبود آنان بود و شکست وی در سال ۱۹۶۷ به شدت آنها را دچار سرگیجه و حیرت ساخته بود، بنابراین تصمیم گرفتند، با در دست گرفتن قدرت در کشورشان و به کار بردن منابع درآمد عظیم آن در راه بیداری اعراب انتقام او را بگیرند. قذافی در عقایدش تعصب داشت و چون اشخاص متعصب جای مهمی در تاریخ دارند، این سرهنگ ۲۸ ساله نیز می‌بایست نقش مهمی ایفا کند.

به محض اینکه شورای انقلاب و سرهنگ قذافی زمام امور را در لیبی در دست گرفتند، مصمم به نابودی آثار استعمار شدند و توانستند آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها را در عرض شش ماه بدون سر و صدا وادار به تخلیه پایگاه‌هایشان در آن کشور بنمایند. شش ماه بعد نیز در سپتامبر ۱۹۷۰ موفق شدند شرکت نفت آمریکایی آکسیدنتال را که در استخراج منابع نفتی لیبی سهیم بود و رقیب کارتل بزرگ نفتی به شمار می‌رفت، به قبول افزایش ۱۴درصد بهای اعلام‌شده نفت و ده‌درصد مالیات دولت لیبی از روغن و گاز صادراتی وادار کنند. اوضاع سیاسی بر وفق مراد آنان بود و بسته شدن کانال سوئز به دنبال جنگ شش روزه که بازار نفت عربستان سعودی را به بندر صیدا در لبنان می‌رسانید صدمه دیده بود و شرکت‌های نفتی چاره‌ای جز پیروی از شرکت آکسیدنتال نداشتند و بدین ترتیب بود که ماجرای افزایش روزافزون بهای نفت آغاز شد.