بازرگانی در اختیار پسرشاه و یاران

آنچه در پی می‌آید ادامه گزارش دو پژوهشگر روسی است که براساس مشاهدات خود آن را نوشته‌اند. لرخ پس از ذکر آنچه در استرآباد دیده بود گزارش می‌کند که وضع در گیلان نیز به همین منوال بود. به نحوی که مردم حتی فرزندان خود را به کمترین مقدار پول با جنس می‌فروختند و برخی نیز با علف و ریشه‌های گیاهان زندگی می‌کردند.

لرخ در خصوص تجارت کرم ابریشم که در اختیار بازرگان انگلیسی بود، می‌نویسد: در سال ۱۷۴۷ از کارخانه گیلان به گینفورد سفیر انگلیس مراجعه و تقاضا کردند که به آنها کمک کند تا به وطنشان بروند، زیرا بازرگانی دچار کسادی شده و زندگی و دارایی آنها در خطر شورش‌ها و قیام‌های پی در پی قرار دارد. این امر به گفته معاصران آن دوره، در سایر مناطق پرورش کرم ابریشم نیز مشاهده شده است. به نوشته لرخ دردوره حکومت نادرشاه باغداری نیز در وضع مشابهی قرار داشت. بسیاری از باغ‌ها رها شده بود و فقط در آنها علف می‌کاشتند تا بلکه احتیاج قشون را از نظر علوفه برآورند. اکثر ایالات ایران از گرسنگی آسیب دیدند. نماینده دیپلماسی روس گزارش می‌دهد: «در نتیجه آشفتگی‌های کنونی، در ایران گرسنگی عظیمی به وجود آمده و ایرانیان دسته‌دسته از بی‌غذایی می‌میرند». فقط در همدان، روزانه هفت تا هشت نفر از گرسنگی می‌مردند.

مردم بسیاری از شهرها و روستاها با علف تغذیه می‌کردند. در نتیجه، بیماری‌های سخت و همه‌گیری رایج شد. در پاییز سال ۱۷۴۴ در کاشان، ۱۷ هزار نفر مردند. براتیشف درباره بیماری همه‌گیر در کاشان می‌نویسد: «... بیماری حتی یک نفر را هم در امان نگذاشت، زیرا ساکنان اینجا که در سال‌های گذشته دچار کمبود غله شده بودند، بخش اعظم پاییز را از زور گرسنگی علف خوردند».

تهیه مایحتاج قشون، ایالت کرمان را چنان ویران کرد که در عرض هفت تا هشت سال گرسنگی سختی بر این ایالت حکومت می‌کرد.

وضع عمومی کشور، در نتیجه قحطی و خشکسالی سال‌های ۱۷۴۴ و ۱۷۴۶، باز هم بدتر شد. قیمت مواد غذایی به‌طور باورنکردنی افزایش یافت. مثلا در سال‌های ۱۷۳۳-۱۷۳۲ قیمت یک‌من گندم در حوالی نخجوان ۴۰۰ دینار بود، در صورتی که در سال ۱۷۴۲، هرمن تبریز آرد ۲ هزار دینار قیمت داشت. البته باید توجه کرد که من تبریز در حدود ۳ کیلوگرم است، در صورتی که من نخجوان تقریبا ۱۳کیلوگرم می‌باشد. بنابراین در سال ۳۳-۱۷۳۲، یک کیلوگرم گندم تقریبا ۳۰ دینار می‌ارزیده و در سال ۱۷۴۲، یک کیلوگرم آرد گندم ۶۶۶ دینار.

نادرشاه برای اینکه پول‌ها را به خزانه دولت جذب کند تلاش می‌کرد بازرگانی دولت خود را با کشورهای دیگر احیا کند. برای این کار، او انحصارات بازرگانی را به بازرگانان خارجی و شرکت‌های بازرگانی- به ویژه انگلیسی- واگذار کرد.

در سال ۱۷۳۹ بود که جان‌التون تقاضایی پیش رضاقلی میرزا پسر نادر که قائم‌مقام شاه نیز بود به مشهد فرستاد و در آن پیشنهاد کرد که با شرکت انگلیسی او دادوستد کند و طبق شرایط زیر با آن قرارداد ببندد: عمال شرکت حق داشته باشند که آزادانه به تمام بنادر دریای خزر وارد شوند و در تمام ایالات زیر حکومت شاه در ایران، هندوستان و خان‌نشین‌های آسیای میانه به تجارت بپردازند، آنها اجازه داشته باشند که ابریشم خام صادر کنند و جز مالیات‌هایی که بر اتباع شاه بسته می‌شود عوارض دیگری بر آنها تحمیل نگردد، عمال شرکت بتوانند در هر کجا که بخواهند برای خود خانه و انبار بسازند، حکومت شاه متعهد شود که مصونیت اشخاص، اموال آنها و غیره را تامین کند.

طبق فرمان رضاقلی میرزا که ترجمه از زبان فارسی متن آن در یادداشت‌های روزانه التون گریم (چون‌تقاضای التون برای حاکم ایران به مشهد فرستاده شده بود) آمده، بازرگانان انگلیسی و اعضای شرکت تجارتی «روسیه» که در پتربورگ تاسیس شده بود تمام حقوق و امتیازات درخواستی التون را به دست آوردند. گذشته از این، طبق فرمان یاد شده، تمام اتباع شاه و به ویژه حکام ایالات به بازرگانان انگلیسی که مورد حمایت ویژه شاه بودند همه جور پشتیبانی و کمکی می‌کردند.شرکت «عثمانی-هندی» نیز دارای امتیازات بازرگانی زیادی بود. عمال آن فعالیت تجارتی قابل توجهی در جنوب ایران داشتند.

خود رضاقلی میرزا نیز به وسیله عمالش تجارت پرسودی می‌کرد. هان‌وی، بازرگان انگلیسی گوشزد می‌کند که رضاقلی میرزا در زمان قائم مقامی خود، در تجارت ابریشم، حق انحصار داشته. او ابریشم خام را با قیمتی که خودش تعیین می‌کرده، از تولیدکنندگان مستقیم می‌خریده و در عین حال تولیدکنندگان پارچه‌های ابریشمی را مجبور می‌کرده که ابریشم خام را با قیمت‌های جدید و زیاد شده از عمال او بخرند.

در سایه این احتکار، او در عرض مدتی کوتاه ثروت قابل توجهی به هم زد، رضاقلی میرزا در نامه‌ای که برای نادرشاه نوشت، ادعا کرد که ۵/۱ میلیون تومان پول دارد. پدرش در جواب از او پرسید که چگونه چنین پولی به دست آورده؟

رضا قلی میرزا پاسخ داد که «تاجر شده و این ثروت را از راه تجارت کسب کرده.» او به این نامه اسنادی نیز ضمیمه کرد که به اصطلاح پاکدامنی‌اش را تائید می‌کرد.عمال نادر شاه برنج و کالاهای دیگر کشاورزی را در جاهایی که قیمت نسبتا پایین بود، می‌خریدند و سپس در بازارهای قشون می‌فروختند یا به ایالات دیگر کشور صادر می‌کردند و سود سرشاری به دست آوردند. احتکار تجارتی، به گواهی‌ هان‌وی، حق انحصاری عمال شاه بود و هرکس که سعی می‌کرد به این تجارت دست بزند، سخت مجازات می‌شد. با وجود این، نادر به بازرگانان خارجی نیز توجه داشت و غالبا از منابع آنها دفاع می‌کرد. مثلا هنگامی که هان وی، بازرگان انگلیسی، با کالاهایش از طریق دریای خزر وارد ایران شد و در استرآباد توقف کرد، در شهر قیامی به سرکردگی محمدحسن خان قاجار آغاز گردید. قیام کنندگان تمام کالاهای او را تصاحب کردند، اما به خود او اجازه دادند که استرآباد را ترک کند. هان‌وی پس از ورود به اردوگاه شاه در همدان متوجه شد که قیام سرکوب شده و نادر فرمانی داده که طبق آن «بازرگانان نباید به خاطر قیام زیان ببینند.»

در نتیجه، به هان وی پیشنهاد شد که سیاهه اموال تلف شده خود را تهیه کند. در همان روز او دستوری دریافت داشت که می‌بایست آن را به فرمانده قشون‌های شاه در استرآباد ارائه دهد. در این فرمان گفته شده بود که اموال ضبط شده هان وی باید به او برگردانده شود، بقیه زیان‌های او نیز باید از محل مصادره اموال شرکت‌کنندگان قیام جبران گردد.

عبدالکریم، تاجر قزوینی که پیش از این از او نام بردیم، بعدا در یکی از گفت‌وگوهایش با هان وی برای او شرح داد: تاجری ۲۰ هزار کرون از پاشای بغداد طلب داشت. پاشای بغداد نیز پرداخت این مبلغ را به پاشای بصره حواله کرد، اما هنگامی که شهر در محاصره قشون نادرشاه قرار گرفت، پاشای بصره از پرداخت پول خودداری کرد. تاجر به نادر شکایت کرد، نادر هم دستور داد که مبلغ یاد شده را از ... مردم رشت (۱۰ هزار کرون)، اصفهان (۵ هزار کرون) و کاشان (۵ هزار کرون) جمع کنند.