اختلاف ملکم‌خان با امین‌السلطان

انبار تنباکو

ادوارد براون، ایران‌شناس مشهور انگلیسی و نویسنده کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» در بخش دیگری از امتیاز تنباکو به نحوه برخورد حکومت و تجار ایران به امتیاز تنباکو اشاره می‌کند که در شماره امروز منتشر می‌شود. حکومت ایران متعهد شد که «از شرکت تنباکو در جهت انجام اموراتش حمایت و حفاظت کند.» در این اعلامیه اغواکننده چنین آمده که «در قبول چنین تعهدی نفع مستقیم [ایران] ملحوظ است، زیرا در سود حاصله سهیم خواهد بود.» جالب است بدانیم که «درصورت بروز هر گونه اختلاف بین دولت شاهنشاهی و این شرکت و عدم دستیابی به یک توافق، اخذ تصمیم به داوری ارجاع خواهد گردید که توسط یکی از نمایندگان آمریکایی یا آلمانی یا اتریشی مقیم تهران منصوب خواهد شد.» البته این خط‌مشی پیش از آن ایامی است که ما خود را مصمم به کسب «تفاهم» و «تجدید روابط» با دوستان عزیز فرانسوی و روسی خود نمودیم.همراه اعلامیه‌ای که اطلاعات فوق از آن استخراج گردید، توصیف درخشانی از امکانات گسترده در برابر صاحبان امتیاز ضمیمه بود که توسط آقایی به نام آنتوان کتابچی- که اگر حافظه‌ام به درستی یاری کند، مسوول آن ترکیب عجیب و نامتجانس از مسیحیان لبنان و یهودیان سوری در طرحی بود که «تئاتر ایرانی» نام گرفت- که خود را «مدیرکل گمرکات ایران» می‌خواند، در ۱۲ اوت ۱۸۹۰ تهیه و تنظیم گردید. خودداری در برابر وسوسه نقل کامل این سند رسوا دشوار است، اما درذیل به بازگویی بیانات تا حدی رازآمیز وی بسنده می‌کنیم:

«علاوه بر آنچه حکومت شاهنشاهی به عنوان تقویت و تشویق این اقدام با تصویب حداقل پانزده هزار لیره استرلینگ در سال برای شما منظور داشته است، برای حکومت نیز یک چهارم منافع سالانه را خواستار گردیده است. این نکته صحت برآورد و حسابدانی مردان آزموده کشور را به شما ثابت می‌کند که بدون هیچ‌گونه تحمیل به شرکت، لیاقت آن را داشته که به وسایل غیرمستقیم چنین سهمی را برای دولت در نظر گیرند.

«اینک، تا آنجا که به ملت مربوط است، آنان از این امتیاز منتفع خواهند شد، زیرا حالیه تنباکو پیش از رسیدن به دست مصرف‌کننده سه یا چهار بار دست به دست می‌گردد... عوارض راهداری و حمل‌ونقل که در حال حاضر وجود دارد... چندان حائز اهمیت نیست. بنابراین، حالیه مسلما مالیات‌ها موجب اجحاف عظیم بازرگانان و سوداگران تنباکو نیست، بلکه سبب واقعی آن است که این سوداگران که سرمایه‌ای اندک را نیز صاحبند، مایل به کسب درآمد فزونترند و حتی جهت افزودن بر میزان سود مواد دیگر را نیز به تنباکو می‌آمیزند. لهذا، من برآنم که ملت یکی از طرفداران حقیقی امتیاز شما خواهد بود، چرا که تنباکویی ارزان و به دور از تقلب را خریداری می‌کند.

«در این میان تنباکوکاران بیش از هرکس دیگر منتفع می‌گردند. زیرا تجار با خوار شمردن محصول آنان به قصد خرید ارزانتر و پرداخت‌هایی وعده‌دار، آسیب بزرگی به ایشان وارد می‌کنند. در حالی‌که شرکت شما مراقب خواهد بود که تولید تنباکوی مرغوب را با پرداخت قیمت‌های سودآور و اعطای مساعده تشویق کند.

«خلاصه آنکه این امتیاز آینده درخشانی را فراروی دارد. از همان آغاز سودی سرشار حاصل خواهد گشت و تمامی طرف‌های ذینفع، از حکومت و شرکت و مصرف‌کننده و تولیدکننده، مطمئنا سهم خود را از سود خواهند برد. من بدین امر اطمینان دارم.»

بدین ترتیب بنا بود همه، به استثنای تجار شرور ایرانی تنباکو «که سرمایه‌ای اندک را نیز صاحب» بوده و درخور توجه نبوده‌اند، خوشنود و شادمان گشته و از این شرکت- که خود قرار بود با حس باطنی صحت عمل و سودی بیش از پنجاه درصد سرمایه پاداش یابد- بهره‌ور گردند. این امتیاز چنانکه باید در مقر هیات نمایندگی بریتانیا در تهران، در ۹ مه ۱۸۹۰، به ثبت رسید و لیست اشتراک از چهارم تا ششم نوامبر بازگردید و تمامی تمهیدات اجرای این امتیاز در سال بعد انجام یافت.

در اینجا بایست رشته داستان را رها سازم تا در باب یک ماجراجویی ادبی که بدون تردید در افزایش نارضایی از ولخرجی‌های شاه و عدم توجه وی به منافع ملت بی‌تاثیر نبود، سخن گویم.

ملکم‌خان که با شاه و وزرای وی- خاصه با امین‌السلطان که بعدها به اتابک اعظم ملقب گشت- اختلاف پیدا کرده بود، به انتشار روزنامه فارسی «قانون» در لندن و توزیع آن در شرق مبادرت ورزید. نخستین شماره «قانون» در ۲۰ فوریه ۱۸۹۰، دومین شماره در ۲۲ مارس، شماره سوم در ۲۰ آوریل، چهارم در ۲۰ مه، پنجم در ۱۸ ژوئن و شماره ششم در ۱۸ ژوئیه منتشر گردید. سایر شماره‌ها - ۷، ۸، ۹ و ۱۹- که من در اختیار دارم، متاسفانه فاقد تاریخند. اما از آنجا که لااقل ۴۱ شماره از این نشریه منتشر گردیده، باید چنین فرض کرد که انتشار آن تقریبا سه سال و نیم تداوم داشته است. این نشریه مورد نفرت شدید شاه بود و آن دسته ایرانیان بخت‌برگشته که معلوم گردید «قانون» را دریافت داشته یا در اختیار دارند، دستگیر و در بسیاری موارد شدیدا مجازات شدند. از زمره این افراد دو تن از دوستان صمیمی من بودند که یکی منشی اسبق هیات نمایندگی ایران در لندن بود و دیگری معلم قدیمی من و همکار آقای آرتور ولاستون (Arthur Wollaston)- حال لقب «سر» دارند- در تدوین دو جلد فرهنگ انگلیسی- فارسی، یعنی میرزا محمدباقر، نامبرده توانست با قرائت پاره‌ای از اشعار عرفانی و مذهبی «اسلامی- مسیحی» خود که نایب‌السلطنه می‌خواست به هر قیمتی خود را از استماع آن وارهاند، از چنگال این شاهزاده- فرزند ناصرالدین شاه و عموی شاه سابق- بگریزد. اما، دوست نخستین من متحمل حبسی دشوار و طویل گردید.