گروه تاریخ‌اقتصاد- خلاصه‌ای از بخش سوم (پایانی) مذاکرات نمایندگان مجلس شورای ملی را درخصوص ورود چندین عراده توپ روس‌ها به خاک ایران و بررسی اظهارات آصف‌الدوله، وزیر داخله سابق، در روز سه‌شنبه، 28 بهمن 1286 شمسی می‌خوانید:
معاضدالسلطنه: می‌خواهم بدانم آیا مملکت ایران مشروطه شده و مجلس ملى دارد یا نه! اگر مشروطه شده و داراى مجلس است، دلیل چیست؟ این‌طور که آقاى حجت‌الاسلام فرمودند، دولت دیگر توپ وارد خاک ایران می‌نماید، آیا داخله اینجا غیرمنظم بوده یا به رعایاى خارجه صدمه وارد آمده و حال آنکه در این مورد هم باید به ادله و براهین معلوم دارند. پس دلیل چیست به مملکتى که مشروطه و صاحب مجلس است، بدون اجازه توپ وارد می‌نمایند. در صورتی که رعایاى خارجه در این مملکت در نهایت امنیت و راحتى هستند. آیا این سرحدداران که این‌گونه خیانت کرده‌اند؛ نباید مجازات ببینند؟ اگر این‌طور به مسامحه بگذرد هیچ وقت مملکت ما مملکت نخواهد شد.
آقا سیدحسن تقى‌زاده: آنچه بر ما لازم است تشکیل و جمع‌آورى قواى ملى و آلات دفاعیه و حربیه است و هرگاه این قوه را حاضر و آماده نکنیم، به همین نحو زیردست سایرین خواهیم بود.
نایب رئیس: روابط دوستى ما با دولت روس در نهایت کمال است و بر حسب وظیفه، نزاکت بین‌المللى نباید بیش از این در مساله ورود توپ‌ها در این مجلس مذاکره شود.
معاضدالسلطنه: نشستن در اینجا و مذاکره نمودن و هر روز دچار یک اشکال شدن براى این است که تا حال هرکس هر خلافى کرده مجازات ندیده آن اشخاصی که مصدر و منشأ این شرارت‌هاى سابقه بودند، در کمال راحتى در این شهر راه می‌روند و هیچ کس نگفته که شما چه کرده‌اید. فقط اکتفا به مجازات چهار نفر شده، در صورتی که محرک و مبدا فتنه و فساد را هیچ متعرض نشدند و اگر این ترتیب باشد، فردا هر کس می‌خواهد هر قسم تقلب و فساد می‌کند و کسى هم به او کارى ندارد اگر آن محرکین و منشأ فساد و فتنه را مجازات می‌کردند و از تمام شئونات دولتى و انسانیت خلع می‌نمودند، دیگر کسى پیرامون این حرکات ناشایسته نمی‌گردید و این اتفاقات رخ نمی‌داد و تا مجازات در بین نباشد ما صاحب هیچ چیز نخواهیم بود. (همه تصدیق کردند)
در این موقع کاغذى از حاجى آصف‌الدوله وزیر داخله سابق قرائت شد او ضمن امتنان از انفصال از خدمت نوشته بود: مدت‌ها بود می‌خواستم استعفا بدهم؛ چنانچه چند دفعه هم استعفا داده قبول نشد و اعتراضاتى که وکلاى محترم نموده‌اند چون حضور نداشتم که جواب بدهم؛ لذا مختصرا چند کلمه نوشتم اعتراضى که آقا میرزا مرتضى قلیخان در باب حکومت اصفهان نموده‌اند که او را خواسته و اقبال‌الدوله به جاى او معین شد بى‌محل است، زیرا که کسى حاکم اصفهان را نخواسته خودش حرکت کرده و بعد از اطلاع تلگرافخانه موجود است بخواهند و اقبال‌الدوله هم ابدا براى حکومت اصفهان اسم برده نشده و از قم تلگراف او رسیده. در باب فرستادن سوار به یزد آن هم با وزیر جنگ است نه با وزیر داخله و اینکه گفتند کرمانشاه حکومت ندارد، ظهیرالملک مدتی است که براى حکومت آنجا معین شده و در کمیسیون سرحدى هم مذاکره گردید. دیگر خوب بود که هرجا حکومت نداشت معین می‌کردند و اینکه جناب تقى‌زاده گفتند درخصوص حکومت اردبیل که یک نفر در کمیسیون سرحدى معین شده نه او را فرستاده نه دیگرى را. جواب این است جایى که تحت حکومت یک ایالت کل باشد. البته باید حاکمى که به آنجا فرستاده می‌شود به تصویب ایالت باشد، نه اینکه یکسره از اینجا معین شود و تاخیرش تا حال به همین واسطه بوده که تصویبى از ایالت آذربایجان نرسیده، اما اعتراضات جناب شیخ یوسف در باب قوام‌الملک که بنده او را فرستادم، ابدا بنده نفرستادم در زمانى که حکومت شیراز با جناب علاءالدوله شده بود و خواست برود یکى از شرایط رفتن خود بردن قوام‌الملک را قرار داده بود و همچنین صاحب اختیار در زمان رفتن تاکید داشت که قوام‌الملک برود و زمان حکومت رئیس‌الوزرا هم که نوشته بودند قوام‌الملک تا نیاید مالیات فارس وصول نخواهد شد و حالا هم چون عمل مالیه با رئیس‌الوزرا است، ایشان تصویب و اجازه نمودند که باید قوام‌الملک برود. این بود که روانه داشتند و آنچه هم که تحقیق شد، قوام‌الملک و پسرانش تقصیرى نداشتند و این اعتراضات موجب این نمی‌شود که بى‌تحقیق از یک نفر وزیرى سلب اطمینان نمایند.
آقا سیدحسن تقى‌زاده: اگر این ایرادات را نمی‌کرد ما به همان عزل او قانع شده، درصدد اثبات تقصیرات و مجازات او برنمى‌آمدیم، ولى حالا به مفاد «ان عدتم عدنا...» باید تعاقب نماییم و آنچه را که کرده است مشهود و مدلل بداریم. اولا آن کاغذی که به مهر خود و نشانه وزارت داخله در باب رفتن قوام نوشته است که به تصویب مجلس بوده است پیش آقا شیخ یوسف موجود است و بیخود نبوده است که اظهار کردند، اگرچه جواب این کاغذی که نوشته‌اند خاموشى است، ولى او به خیال اینکه همین‌قدر جواب قانونى داده ما خواهیم پذیرفت و ساکت می‌شویم، آن وقت مثل اینکه در افسانه‌ها می‌گویند یک نفر پهلوان هزار نفر را کشت و آن طرف هیچ کارى نکردند، حالا هم سکوت ما را آن‌طور فرض کنند.