کشورهایی که ما آنها را توسعه‌یافته قلمداد می‌کنیم، به واسطه فرهنگ منحصر‌به‌فرد و ویژه‌ای که زمینه و بسترساز تحول و توسعه بوده است، به این جایگاه رسیده‌اند. پس فرهنگ در اینجا می‌تواند موتور محرک رسیدن یک جامعه به توسعه‌یافتگی باشد. ضرورت بحث از مساله فرهنگ در امر توسعه و تحول کشور از اینجا نشات می‌گیرد که ایران با قدمت فرهنگی طولانی‌مدت خود و آثار این فرهنگ بر رفتار و کنش‌های افراد جامعه آن گونه که باید عامل موثر و محرک توسعه‌یافتگی باشد، عمل نکرده است. درک مساله ریشه‌های فرهنگی توسعه‌یافتگی می‌تواند یک بحث مهم و چالش‌برانگیز باشد که چرا فرهنگ ایرانی نتوانسته است زمینه‌ساز توسعه‌یافتگی باشد و در بسیاری از موارد مانع و مخل توسعه‌یافتگی هم شده باشد. تحلیلی بر تاریخ فرهنگی کشور نشان از آن دارد که فرهنگ ایرانی بر اثر تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دستخوش تغییر و دگرگونی‌های زیادی شده است. موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی ایران و همجواری آن با بسیاری از اقوام و حکومت‌های مختلف در طول تاریخ سبب‌ساز برخوردهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری شده و بسیاری از تحولات از جمله جنگ‌های متعدد عامل دگرگونی پایه‌ها و عناصر اساسی فرهنگی کشور ایران شده است. اگر بپذیریم که برای تحول و توسعه یک کشور، یکپارچگی و انسجام اجتماعی و فرهنگی عامل مهم و تاثیرگذار است و نبود چنین وضعیتی سبب ایجاد موانع بسیار و کند شدن چرخ‌های توسعه‌یافتگی می‌شوند، شواهد و قرائن نشان از آن دارد که در طول تاریخ فرهنگی ایران تاکنون این یکپارچگی و انسجام اجتماعی و فرهنگی دوام نیاورده است و به محض رواج رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقلیمی و محیطی، گسست شیرازه‌های فرهنگی به‌طور مشهودی نمایان شده است.

در مقایسه با ایران، کشورهای توسعه‌یافته کنونی و به خصوص جوامع توسعه‌یافته غربی از انسجام فرهنگی محکمی برخوردار بوده‌اند که توانسته‌اند در طول تاریخ این وضعیت را حفظ کرده و در مسیر توسعه و پیشرفت گام‌های محکم و موثری بردارند. با بررسی و دقت روی عناصر و مولفه‌های فرهنگی کشور ایران یافته‌هایی به دست می‌آید که نشان از آن دارد فرهنگ توسعه در بین آحاد افراد جامعه، امری تقریبا ناشناخته و ناملموس است و اینکه مفهوم توسعه، موجودیتی در میان فرهنگ مردم ندارد. نبود یا کمرنگ بودن عناصری همانند همکاری و کار گروهی، صرفه‌جویی، پشتکار مضاعف، نبود درک صحیح از قانون و مقید و تابع بودن به آن، کمرنگ بودن مشارکت عموم مردم در روند اداره امور کشور، تقبیح و نادیده گرفتن دنیاگرایی و کار و کوشش مضاعف در ثروت‌اندوزی و انباشت سرمایه‌های مادی، ضعف مدیریت در تمام سطوح و فرهنگ حاکم بر آن و نبود بوروکراسی قدرتمند و کارآمد، به‌کار نگرفتن نیروهای نخبه و شایسته در حوزه‌های مختلف کشور، وجود فرهنگ تقدیرگرایی و قائل بودن به اینکه امور از پیش ساخته شده‌اند و موارد بسیار دیگر که مجال بحث و بررسی آنها نیست. همگی گواه روشنی از ضعف حوزه فرهنگ در امر توسعه و پیشرفت کشور دارد. اینکه چرا این مولفه‌های ضد توسعه‌ای در فرهنگ ایرانی وجود دارند و ریشه‌های آن در کجا قرار دارد، مبحث مهم و بسیار مفصلی است. از آنجا که در بحث پدیده‌های انسانی به‌طور عام و در اینجا فرهنگ به‌طور خاص باید با رویکرد چندعلتی به پدیده‌ها نگاه کنیم، در می‌یابیم که بحث ضعف فرهنگ توسعه در کشور ریشه در عوامل متعدد دارد. فرهنگ در نگاه علمی به‌عنوان یکی از الگوهای اجتماعی، شامل باورها، ارزش‌ها و قواعدی که اعضای هر جامعه نسبت به آنها حس مشترک دارند، تعریف می‌شود که در اثر کنش متقابل میان افراد به وجود آمده و استمرار می‌یابد. رخدادهای سیاسی و جنگ‌ها، تغییرات اقلیمی و آب و هوایی و به تبع آن تغییر در معیشت و زندگی افراد، شهرنشین شدن مردم، برخی باورهای مذهبی که روح تقدیرگرایی و مذموم شمردن دنیا و ثروت‌اندوزی را ترویج می‌دهد، چرخه اقتصادی کشور و وابستگی به اقتصاد تک‌محصولی که سبب عدم اتکا به صنایع دیگر و رشد و پیشرفت در سایر حوزه‌های درآمدزا می‌شود که ثمره‌ای جز عدم استفاده از نخبگان برای رشد و پیشرفت در این قبیل حوزه‌ها ندارد، آموزش ندادن صحیح و کامل برخی قواعد همچون قانون‌گرایی و نیز مصرف صحیح منابع و امکانات در نظام آموزشی، ترویج ندادن ارزش‌های کار و تلاش و ثروت‌اندوزی از طریق رسانه‌ها و نظام آموزشی و... به علاوه ریشه‌های عدم همکاری و فردگرایی را باید در عدم اعتماد افراد به یکدیگر و کار گروهی که افراد در جریان کنش متقابل با یکدیگر آن را می‌آموزند، جست‌وجو کرد.

تنوع قومی، نژادی و زبانی ملت ایران نیز می‌تواند در ایجاد حس اعتماد و به تبع آن همکاری تاثیر بگذارد و از آن بکاهد. البته این را باید بپذیریم که فرهنگ و سبک و شیوه زندگی ابتدا درون نهاد خانواده پایه‌گذاری می‌شود و افراد درون نظام خانواده با بسیاری از هنجارها، رفتارها و قواعد آشنا می‌شوند و آن را ملکه ذهن خود می‌سازند که باید بیشتر بر نهاد خانواده به‌عنوان اولین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی‌کننده تمرکز کرد. مبحث یاد شده مساله‌ای بسیار مهم تلقی می‌شود که می‌تواند در تحلیل و ریشه‌یابی ضعف و عقب‌ماندگی توسعه در ایران کمک شایانی کند. از این مبحث می‌توان چنین نتیجه‌ای را برداشت کرد که برای تقویت هر چه بیشتر فرهنگ توسعه در کشور، اقدامات بسیاری مورد نیاز است. رسانه‌ها و نظام آموزشی مهم‌ترین ابزارهای فرهنگ‌سازی هستند. اینکه فرهنگ توسعه را در میان مردم و به خصوص کودکان به‌عنوان آینده‌سازان این مرزوبوم تقویت کنیم و آن را رشد دهیم کاری است که دولت و خانواده به‌عنوان دو نهاد اجتماعی مهم‌ترین وظیفه را دارند. در کشورهای مترقی شرق آسیا، همچون کره جنوبی، چین و ژاپن همواره دولت و خانواده‌ها در ایجاد و تقویت فرهنگ توسعه نقش موثری ایفا می‌کنند و همواره در این کشورها روح همکاری و کار گروهی و احساس مسوولیت در ساختن آینده کشورشان موج می‌زند و این کاری ناشدنی نیست که بتوان در کشور خودمان نیز عملی کرد.