اقتصاددانان؛ واقعیت را در نظر بگیرید

اریک آلترمن*

مترجم: محسن رنجبر

ناریل روبینی، استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک، در همایش مالی جهانی که آوریل گذشته در نیویورک برگزار شد، به ایراد سخنرانی پرداخت. روبینی در صحبت‌های خود اظهاراتی نادرست را مطرح کرد که نشان از سوء برداشت او از سیاست‌های اقتصادی در کشور‌های دموکراتیک دارند. در ادامه انتقادات اریک آلترمن بر این سخنرانی را می‌خوانید. شمار حامیان اوباما، به ویژه در حوزه اقتصاد از همیشه کمتر شده است. یک سال بعد از آن که ماه عسل سیاسی باراک اوباما به پایان رسید، درجه تایید شغلی او به رقم منفی ۴۸-۴۴ رسید که بدترین امتیاز خالص او را نشان می‌دهد. بر پایه نظرسنجی دانشگاه کوینیپیاک، رای‌دهندگان آمریکایی با اختلاف ناچیز ۳۹-۳۶‌درصد اعلام کرده‌اند که در انتخابات سال ۲۰۱۲ جمهوریخواهی ناشناس را به اوباما ترجیح خواهند داد. و همان طور که مارک مک‌کینون، از مشاوران جمهوریخواه در دیلی‌بیست نوشته است:

«اقتصاد، مهم‌ترین مساله در ذهن مردم آمریکا است و در حالی که یک سال و نیم به پایان دوره ریاست‌جمهوری اوباما باقی مانده است، عامه مردم از نحوه برخورد او با اقتصاد ناراضی‌اند. در نظرسنجی موسسه بلومبرگ، ۷۱‌درصد از پاسخ‌دهندگان گفته‌اند که به نظر آنها، فارغ از این که اقتصاددانان چه عقیده‌ای دارند، آمریکا هنوز در رکود قرار دارد. و در نظرسنجی انجام گرفته توسط سی‌بی‌اس نیز ۵۱‌درصد از شرکت‌کنندگان گفته‌اند که اثرات رکود تا دو سال دیگر ادامه پیدا خواهد کرد.»

بنابراین همه موافقند که اوضاع، خوب پیش نمی‌رود و ظاهرا اکثر مردم آمریکا بر این اعتقادند که گناه این مشکلات بر گردن اوباما است. موضوع این است که اقتصاد واقعا پیچیدگی زیادی دارد. همه می‌دانند که بیکاری به طرزی غیر قابل قبول، بالا است، اما اگر این مساله را به طور اتفاقی در رسانه‌ها پیگیری کنیم، توافق چندانی را حول این موضوع که واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است، مشاهده نخواهیم کرد، چه رسد به این که نظرات افراد راجع به این که چه کاری باید صورت‌گیرد، با یکدیگر همخوانی داشته باشد.

این امید وجود دارد که شاید اقتصاد‌دانان بتوانند این موضوع را روشن کنند. اما مشکلی در میان این افراد - یا حداقل در میان بیشتر آنها - وجود دارد و آن این است که اقتصاد‌دانان علاقه‌ای به درک سیاست ندارند یا حتی تلاش چندانی در این راستا نمی‌کنند. اجازه دهید مثالی را در این باره ذکر کنم.

آخر هفته گذشته، موقعیتی برای من پیش آمد تا حدود یک ساعت از وقتم را در سخنرانی نوریل روبینی، اقتصاد‌دان بسیار ستایش شده حول موضوع سرنوشت اقتصاد آمریکا و دنیا سپری کنم. روبینی از پیشینه حرفه‌ای بسیار خوبی برخوردار است و بعد از آن که مدت‌های درازی به خاطر پیش‌بینی‌های خود، قبل از وقوع بحران، درباره خطر ناشی از مشکلات بازار مسکن برای رونق اقتصاد دنیا «کاساندرا» (۱) نامیده می‌شد، حالا به «حکیم» شهرت یافته است. او هم اکنون از این القاب ستودنی خود به عنوان رییس موسسه اقتصاد جهانی روبینی و نویسنده به گفته او، یک «دوره فشرده درباره آینده علم اقتصاد» استفاده می‌کند.

با این وجود، حضور من در این سخنرانی کاملا اتلاف وقت بود، نه به این دلیل که روبینی هیچ چیز باارزشی نگفت، بلکه به این خاطر که می‌توانستم بسیاری از مطالبی که او مطرح کرد را طی دو دقیقه در این مقاله http: //www.project-syndicate.org/commentary/roubini۲۷/English بخوانم و در عوض، در خانه بمانم یا همراه فرزندانم به شنا بروم.

اما او در صحبت‌های خود به چند نکته اشاره کرد که به نظر من، هم آزاردهنده بود و هم نگران‌کننده - و این نکات بیش از سیاست، به اقتصاد ارتباط داشتند. اولین نکته، این اعتقاد دائما تکرار‌شده روبینی بود که «سیاستمداران»، مانع اعمال سیاست‌های اقتصادی مناسب می‌شوند. این گفته، اگر نه همیشه، اما بدون تردید در اغلب موارد درست است، ولی مساله این است که در آن، سوء‌برداشتی درباره سیاست‌های اقتصادی در نظام‌های دموکراتیک وجود دارد.

روبینی کماکان تاکید می‌کرد که سطح مخارج اجتماعی در کشور‌های اروپا، قابلیت تداوم ندارد. این بحثی است که از مدت‌ها پیش در میان محافظه‌کاران مطرح بوده است و غالبا برای حل آن از اقتصاد کمک گرفته می‌شود. به عنوان مثال، گریس ماری ترنر و رابرت مافیت، از کارشناسان سیاست‌های محافظه‌کاران بر این اعتقادند که «اگر به دنبال استاندارد زندگی پایین‌تری هستید، اروپاییان نسخه مناسب برای دستیابی به آن را در اختیار دارند.»

همان طور که جاناتان کوهن از نیو‌ریپابلیک اشاره کرده است، استدلال این دو نفر، منعکس‌کننده دیدگاه‌هایی است که در میان طیف محافظه‌کار، از رابرت ساموئلسن در نیوزویک گرفته تا یونا گلدبرگ از نشنال ریویو و دیوید بروک از نیویورک‌تایمز طرفدارانی دارد.

تقریبا پنج دهه است که محافظه‌کاران دقیقا همین بحث‌ها را مطرح می‌کنند و در عین حال، عملکرد کشور‌های اروپایی، تقریبا بر پایه تمام معیار‌ها - جامعه و حقوق فردی، همبستگی اجتماعی و کسب‌و‌کار‌های سرمایه‌دارانه و حتی قابلیت جابه‌جایی شخصی - برتر از آمریکا بوده است. در واقع پیش از وقوع بحران اقتصادی اخیر، کارگران در فرانسه، بلژیک، ایرلند، هلند و نروژ، کالا‌ها و خدماتی به میزان کارگران آمریکایی یا بیشتر از آنها را به تولید می‌رساندند و از این طریق، تولید آنها به ازای هر ساعت کار بیشتر از کارگران آمریکایی بود.

نظام رفاهی گشاده‌دستانه‌تر اروپا عملا در کاهش میزان پرداخت‌های رفاهی از طریق خارج ساختن افراد از دامنه پوشش این قبیل برنامه‌ها - که به هر حال، قرار است هدف برنامه‌هایی از این دست باشد - ‌موفق‌تر از نظام رفاهی آمریکا بوده است. به عنوان مثال، در کشور‌های حوزه اسکاندیناوی، سه‌چهارم از افراد تحت شمول این برنامه‌ها با رسیدن به سن چهل سالگی از آنها خارج شده‌اند، در حالی که تعداد این گونه افراد در آمریکا، اندکی بیش از نصف این رقم بوده است.

به قول نویسندگان اکونومیست، «به عبارت دیگر، کشور‌های حوزه اسکاندیناوی، ارتباط میان درآمد والدین و فرزندان را تقریبا به طور کامل، از میان برده‌اند. این نکته به هیچ‌وجه در مورد آمریکا صادق نیست.» در انگلستان نیز دست کم، ۷۰‌درصد از افراد درگیر در دام نظام رفاهی، طی تنها یک نسل از آن خارج شده‌اند، که این نیز رقمی بیشتر از آمریکا را نشان می‌دهد.

در مقاله این مجله به تمهیدات گشاده‌دستانه مالیاتی و رفاهی برای خانواده‌ها، به عنوان «دلیل آشکار قابلیت بیشتر جابه‌جایی در کشور‌های حوزه اسکاندیناوی.... و به ویژه در قیاس با آمریکا» اشاره می‌شود.

بنابراین شاید روبینی این بار درست می‌گوید؛ اما این نکات را از چند دهه پیش شنیده‌ایم و حقیقت این است که آن نوع مخارج اجتماعی که کشور‌های اروپایی در گذشته انجام می‌داده‌اند - و آمریکا امروزه نیاز شدیدی به آنها دارد - هیچ گاه این کشور‌ها را به رفتاری که با پیش‌بینی مدل‌های اقتصاد‌دانان مطابقت داشته باشد، سوق نداده است. به علاوه، این سیاست‌ها نشان‌دهنده انتخاب‌های سیاسی صورت گرفته از سوی توده مردم در جوامع دموکراتیک هستند.

کشور‌ها از سوی اقتصاد‌دانان (برای ایجاد کارآیی کامل) مدیریت نمی‌شوند، بلکه‌ بر پایه ارزش‌های ظاهری رای‌دهندگان اداره می‌شوند - یا باید اداره شوند و بنابراین تاکید روبینی بر این که سیاستمداران باید مخارج را کاهش داده و احتیاط زیادی را درباره برنامه محرک بعدی به خرج دهند، نشان می‌دهد که او همانند تعداد بی‌شماری از اقتصاد‌دانان دیگر، از این نحوه مدیریت کشور راضی نیست.

نکته آزار‌دهنده‌تر و نگران‌کننده‌تر، این گفته روبینی است که بخش بزرگی از مشکل، آن است که «تمام جمهوریخواهان با افزایش مالیات‌ها و تمام دموکرات‌ها با کاهش مخارج مخالفند.» این گفته که کارشناسان کاهل و میهمانان برنامه‌های تلویزیونی بار‌ها و بار‌ها به آن اشاره کرده‌اند و آن را به یک کلیشه تبدیل کرده‌اند، کاملا غلط است.

درست است که از زمان جورج بوش پدر در بیست سال پیش تا به حال، تقریبا غیرممکن بوده است که جمهوریخواهی از افزایش مالیات‌ها حمایت کند، اما مسلم این است که بعد از حمله جیمی کارتر به بودجه دولت فدرال در سال ۱۹۷۸، صد‌ها دموکرات از صد‌ها مورد کاهش مخارج پشتیبانی کرده‌اند. این امر با کاهش شدید مخارج در زمان ریاست‌جمهوری رونالد ریگان و تمام روسای‌جمهور میان این دو نفر ادامه پیدا کرد و از جمله در دوره دوم ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر، حمایت قابل‌توجهی از این قبیل نمونه‌های کاهش مخارج صورت گرفت.

در طول ریاست‌جمهوری اوباما، موارد زیادی از کاهش مخارج در دستور کار دولت قرار نگرفته است، زیرا همان طور که روبینی نیز قبول دارد، دولت می‌بایست محرکی که شدیدا مورد نیاز بود را به اقتصادی که در غیر این صورت سقوط می‌کرد، تزریق کند. با این وجود، برنامه مراقبت‌های بهداشتی حاوی تعداد زیادی از این قبیل موارد کاهش مخارج است و به عنوان یک مثال آشکار می‌توان به این اشاره کرد که اوباما به تولید جنگنده اف‌۲۲ خاتمه داد و تهیه تانکر‌های سوخت‌گیری هوایی را به مدت پنج سال به تاخیر انداخت. کاری بسیار نامطلوب از دید صاحب‌نظران دست راستی که این روز‌ها نگران کسری بودجه هستند.

بعد از پایان سخنان روبینی که به دنبال او رفتم تا بگویم که صحبت‌هایش غلط است، ‌از آن دفاع نکرد، بلکه گفته‌های خود را اصلاح کرد. او گفت که دموکرات‌ها واقعا هیچ علاقه‌ای به مقابله با حقوق بلند‌مدت رفاهی از خود نشان نداده‌اند. روبینی همچنین اشاره کرد که خود او از دموکرات‌ها حمایت می‌کند و بنابراین متوجه نگرانی من نشد.

به هر حال مساله‌ای که ذهن من را به خود مشغول کرده، از این قرار است. محافظه‌کاران در عملکرد خود مزیتی تبلیغاتی نسبت به لیبرال‌ها دارند و تمایل گزارشگران و کارشناسان کاهل به تکرار کلیشه‌هایی که آنها بلغور می‌کنند، بی‌آنکه زحمت بررسی این گفته‌ها را به خود بدهند یا بلافاصله بعد از شنیدن این جملات، آنها را تکرار نکنند، این مزیت محافظه‌کاران را بیشتر کرده است. دانشگاهیان باید بهتر از این عمل کنند، چه رسد به «حکیمان». بی‌علاقگی به مخالفت با حقوق بلند‌مدت این برنامه‌های رفاهی، به این معنا نیست که نباید هیچ یک از موارد پیشنهاد شده کاهش مخارج را مورد بررسی قرار داد.

این نوع اطلاعات غلط، به ویژه هنگامی که از سوی فرد با این پرستیژ ارائه می‌شود - فردی که برای طفره‌روی از انتقادات، خود را دموکرات می‌خواند - صرفا بر قدرت این کلیشه‌های غلط می‌افزاید و پیامد‌هایی را به بار می‌آورد. به عنوان نمونه، به این گفته آنی لوری توجه کنید که نشان می‌دهد محافظه‌کاران چگونه توانستند آنچه در ابتدا قرار بود لایحه‌ای برای رفع بحران غیر‌قابل انکار شغلی در آمریکا باشد را تضعیف کنند:

«در این لایحه، اعانه اضافی فدرال که هم اکنون ۲۵‌دلار در هفته است و در بسیاری از فیش‌های حقوق بیکاری وجود دارد، افزایش پیدا نمی‌کند. همچنین هیچ یک از قیودی که در ابتدا در آن آمده بودند یا در ارتباط با لایحه مشاغل پیشنهاد شده بودند را شامل نمی‌شود.

قانون فوق راه‌های گریز از مالیات را نمی‌بندد، ‌وجوه برنامه مدیکر (Medicare) را برای ایالت‌ها فراهم نمی‌آورد یا وجوهی را برای ادامه کار معلمان و دیگر کارمندان ایالتی شامل نمی‌شود. این لایحه همچنین رده پنجمی را برای عواید برنامه‌های رفاهی به وجود نمی‌آورد و عواید فدرال را تنها در ایالت‌هایی که نرخ بیکاری بالاتر از ۸‌درصد دارند، افزایش می‌دهد و حداکثر تعداد هفته‌های بهره‌مندی از عواید فدرال و ایالتی نیز همچنان نودونه هفته باقی می‌ماند.

اما از دید اقتصاد‌دانانی مانند روبینی، یک حزب سیاسی دارای رفتار غیر‌عقلایی مثل تمام احزاب دیگر است (یا به قول مایک کوناوای، سناتور جمهوریخواه و از اعضای کمیته نظارتی این حزب، «من فکر می‌کنم حزبی که در اقلیت قرار دارد، مسوول حکومت نیست» و بنابراین «این حزب در این شرایط می‌تواند در ایدئولوژی خود، اندکی شفاف‌تر از حالتی که مسوولیت انجام امور را بر عهده دارد، عمل کند.» این مشکل تنها در سال اول ریاست‌جمهوری اوباما رخ داده است).

همان طور که تروتسکی درباره تاریخ و دیالکتیک گفته است، شاید اقتصاد‌دانان به سیاست اهمیت ندهند؛ اما سیاست یقینا به آنها اهمیت می‌دهد. حالا اقتصاددانان یاد گرفته‌اند که این واقعیت را در مدل‌های نظری خود که در غیر این صورت بکر و دست نخورده باقی می‌ماند، مد نظر قرار دهند.

* اریک آلترمن، عضو ارشد مرکز پیشرفت آمریکا، استاد ممتاز زبان انگلیسی در کالج بروکلین، ستون‌نویس مجله نیشن و همچنین استاد روزنامه‌نگاری در مدرسه تحصیلات عالی کانی است. عنوان آخرین کتاب او این است: «چرا ما لیبرال هستیم؟ راهنمایی برای احیای مهم‌ترین آرمان‌های آمریکا».

پاورقی

۱ - دختر شاه پریام و ملکه هکوبا در اساطیر یونان باستان که آپولو (الهه نور و خورشید) به خاطر زیبایی او بر آن شد که قدرت پیشگویی را به او عطا کند، م.