گروه اقتصاد بین‌الملل، حمید نوغانی: کمک‌های اقتصادی بین‌المللی از جنس فعالیت‌های رابین‌هودی است؛ پول را از کشورهای ثروتمند گرفته به کشورهای فقیر سرازیر می‌کند. آژانس‌های توسعه ملی، شرکت‌های چندجانبه و چند ملیتی و موسسات مردم‌نهاد امروزه تا ۱۳۵ میلیارد دلار را در سال از کشورهای پیشرفته و غنی به مناطق فقیرنشین جهان انتقال می‌دهند و همه ایده‌ای مشابه رابین‌هود در سر دارند. در همین رابطه آنگوس دیتون، برنده جایزه نوبل اقتصادی سال ۲۰۱۵ و استاد اقتصاد دانشگاه پرینستون تحلیلی را به رشته تحریر درآورده است.

دیتون نوشته است که اصطلاح رسمی چنین دیدگاهی «اولویت‌بندی با رویکرد جهان‌وطنی» است (مکتبی که معیار ارزش‌گذاری هر عملکردی را براساس تاثیر آن در رفاه همه افراد با دادن اولویت به افراد فقیرتر قرار می‌دهد)، قانون اخلاقی که می‌گوید در دیدگاه انسان همه افراد باید یکسان در نظر گرفته شوند، فارغ از مکان زندگی آنها و بر این اساس به جلب کمک از نقاطی برمی‌خیزد که بیشترین پتانسیل در آنها موجود باشد. آنهایی که سهم کمتری از ثروت روی زمین دارند اولویت بیشتری در مقایسه با ثروتمندان دارند. چنین نگرشی به‌طور ضمنی یا آشکار مسیر فعالیت‌های توسعه اقتصادی، کمک‌های با هدف سلامت و نیز کمک‌های بشردوستانه در مواقع اضطراری را هدایت می‌کند.

با نگاهی ظاهری اولویت‌بندی جهان‌وطنی رویکردی معقول و قابل قبول می‌نماید. نیاز مردم در کشورهای فقیر تفاوتی ماهوی با نیاز آنها در کشورهای ثروتمند دارد. نیاز آنها نیازی حیاتی و برای زنده ماندن است. در این کشورها سطح قیمت‌ها عموما بسیار پایین‌تر است و برای مثال یک دلار یا یک یورو می‌تواند قدرت خریدی به مصرف‌کنندگان بدهد که تا دو تا سه برابر بیشتر از کشور مبدأ باشد. خرج کردن این ارزهای پرقدرت در خانه نه تنها میزان کمتری کالا را نصیب خریدار می‌کند بلکه سبب حمایت و سودرسانی به کسانی می‌شود که از دیدگاه استانداردهای جهانی سطح رفاه نسبی بالایی دارند.

دیتون می‌گوید: من سال‌های زیادی را صرف شناسایی و خلق معیاری برای سنجش فقر در جهان کرده‌ام و این رهیافت از نظر من رهیافتی کارآ و مناسب بوده است. با این حال، اینک تردیدی بنیادین نسبت به آن یافته‌ام. داده‌ها و یافته‌های جدید من و نیز مرور اصول اخلاقی آن سایه‌های تردید را بر این رهیافت به ظاهر ایده‌آل انداخته‌اند.

در این شکی نیست که گام‌های مهم و بزرگی برای مبارزه با فقر در سطح جهان برداشته شده است. ولی غالب این گام‌ها از طریق رشد اقتصادی و جهانی‌ شدن و نه از طریق کمک‌های نقدی از خارج بوده است. تعداد افراد فقیر از حدود ۲ میلیارد نفر طی ۴۰ سال گذشته به کمتر از یک میلیارد نفر در حال حاضر رسیده است. اگر روند انفجاری رشد جمعیت در جهان و نیز کاهش شدید در رشد اقتصادی جهانی را به خصوص برای سال‌های بعد از ۲۰۰۸ در نظر بگیریم می‌بینیم که این کاهش در سطح فقر بسیار قابل ستایش است. کاهش سطح فقر در جهان، به رغم تاثیرگذار بودنش، با هزینه‌هایی همراه بوده است. روند جهانی شدن که بسیاری از کشورهای فقیر را از فقر نجات داد آسیب‌های زیادی به جوامع ثروتمند وارد کرد؛ چرا که شرکت‌ها و جریان سرمایه از این کشورها به مناطقی از جهان وارد شد که نیروی کار ارزان‌تر بود. تا اینجا هزینه کاهش فقر به لحاظ اخلاقی قابل قبول است چرا که بازندگان روند جهانی شدن کسانی بودند که سطح رفاه و ثروت بسیار بالاتری از برندگان این بازی داشتند. در این بازی مقام قضاوت به کسی تعلق دارد که خود بازنده بوده و به همین دلیل قضاوت وی محل تردید است. من مانند بسیاری از افراد دانشگاهی و فعالان در عرصه توسعه اقتصادی منافع بیشماری از فرآیند جهانی شدن کسب کرده‌ام.

جهانی شدن برای کسانی که به دنبال بهره‌مندی از مزایای آن نیستند می‌تواند حتی خسارت‌بار نیز باشد. واقعیت اقتصادی جدیدی نیست اینکه سطح زندگی بسیاری از آمریکایی‌های با سطح سواد پایین و درآمد اندک طی چهار دهه چندان تغییری نکرده است. در واقع دهک پایین درآمدی در نیروی کار آمریکا محیطی بسیار خشن را تجربه می‌کند. ولی این دسته از شهروندان چطور از فرآیند جهانی‌شدن متضرر می‌شوند؟ آیا این افراد به اندازه آسیایی‌هایی که از کشور خود مهاجرت کرده و اینک در آمریکا در کارخانه‌ها به کار مشغولند، از فرآیند جهانی شدن منتفع شده‌اند و اوضاع اقتصادی‌شان بهتر شده است؟

البته وضع آنان از این آسیایی‌ها بهتر است ولی باید از یاد نبرد که چند میلیون آمریکایی -چه سیاهپوست چه سفیدپوست یا دیگر نژادها- امروزه در خانوارهایی زندگی می‌کنند که درآمد سرانه آنها کمتر از ۲ دلار در روز است. چنین درآمدی دقیقا درآمد معیار بانک جهانی برای توصیف سطح فقر در کشورهای آفریقایی یا کشوری مانند هند است. اگر سطح قیمت‌ها را با هم مقایسه کنیم می‌بینیم فقیری که در آمریکا درآمد ۲ دلاری در روز دارد بسیار اوضاعی وخیم‌تر از فقیری دارد که در هند با این درآمد به دنبال خوراک و سرپناه می‌گردد.

علاوه بر سطح فقر در کشور، برابری فرصت‌ها، شعاری که مایه‌ فخر آمریکا بوده است، در معرض تهدید قرار دارد. شهرها و شهرک‌هایی که به سبب جهانی‌شدن کارخانه‌های خود را از دست داده‌اند پایه‌ مالیاتی‌شان افت شدید داشته و همین امر کیفیت مدارس و بخش آموزش آنها را تحت تاثیر قرار داده است، دالان گریزی که نسل آینده از مسیر آن می‌تواند با کسب مهارت سطح اقتصادی خود را بالا ببرد. مدارس استعدادهای درخشان با جلب ثروتمندان برای تامین مالی و گشودن درهای خود به روی اقلیت‌های جامعه سعی در جبران قرن‌ها تبعیض و ستم و فشار را بر این قشر دارند؛ امری که سبب ایجاد نفرت در جامعه کارگر سفیدپوست می‌شود؛ چرا که فرزندان آنان در دنیای جدید جایی نخواهند داشت. در مقاله‌ای که من با همکاری آن‌کیس منتشر کردم سعی کردم نشانه‌هایی از چنین فشارهای اجتماعی را نشان بدهم. در این تحقیق ما مدارکی را از موج نوظهور «مرگ در پی نومیدی» در میان سفیدپوستان غیراسپانیایی‌زبان بر اثر خودکشی، مصرف مشروبات الکلی و اوردوز مواد مخدر ارائه دادیم. نرخ مرگ‌و‌میر در ایالات متحده در سال ۲۰۱۵ بیشتر از سال ۲۰۱۴ بود و امید به زندگی در این بازه کاهش یافت.

اگر به معیارهای کلیشه‌ای برای نشان دادن اوضاع روی بیاوریم، با پاسخ‌ها و نقدهایی قابل قبول روبه‌رو می‌شویم. ما می‌توانیم در مورد مسائلی چون روش‌ها و معیارهای اندازه‌گیری سطح رفاه زندگی در عصر جدید صحبت کنیم، درباره‌ اینکه نرخ تورم بیش از حد نشان داده می‌شود یا در مورد اینکه معیارهای ما از سنجش سطح رفاه، کمتر از مقدار واقعی آن را ارزیابی می‌کنند یا اینکه سطح مدارس در همه‌جای دنیا به همین بدی است. ولی مساله مرگ چیزی نیست که به این سادگی توضیح‌پذیر باشد.

شهروندی در یک کشور شامل پذیرفتن مجموعه‌ای قوانین و مسوولیت‌ها است که شاید در کشوری دیگر تعریف نشده باشد. ولی عبارت «جهان‌وطنی» بیان می‌کند که وظیفه انسان فارغ از چنین تعهداتی است که شخصیت وی به‌عنوان شهروند یک کشور خاص آن را پذیرفته است.

البته چنین حقوق و تعهدات شهروندی بخشی از یک قرارداد بیمه‌ای مشترک بین همه‌ مردم یک جامعه است: ما با برخی رفتارهای تبعیض‌آمیز در قبال شهروندان مقابله می‌کنیم و در عوض مسوولیت این را می‌پذیریم که در مواجهه با خطرات به دیگران کمک کنیم و به همین نسبت از دیگران انتظار کمک داشته باشیم. چنین مسوولیت‌ها و تعهداتی سبب نمی‌شوند نسبت به رنج‌های عده‌ای دیگر که در جامعه ما نیستند حساس نباشیم. ولی اگر معیار قضاوت ما تنها نیازهای فیزیکی باشد آن‌گاه جوانب مهم و اساسی ایده‌ جهان‌وطنی را نادیده گرفته‌ایم.

البته اگر شهروندان در مواجهه با شرایط جدید احساس کنند که روشنفکران جامعه و سیاست‌مداران بیشتر از اوضاع خود آنها منابع را به سمت مناطق آن سوی اقیانوس‌ها سرازیر می‌کنند جامعه دچار تفرقه و چندگانگی می‌شود و ممکن است دچار این توهم شوند که سیاست دیگر در خدمت آنها عمل نمی‌کند.