استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

 او مصمم بود بر این ممنوعیت نیکسون فائق آید. این مشکل با توهین‌‌های ضد یهودی‌‌ای تشدید می‌‌شد که نیکسون و سایر دستیارانی که به او خدمت می‌‌کردند علیه کیسینجر روا می‌‌داشتند و او هم چاره‌‌ای جز تحمل نداشت. همان‌طور که از سوی لئونارد گارمنت، یکی از کارکنان یهودی نیکسون گفته شده، «با کیسینجر در کاخ سفید به‌عنوان یک نابغه‌‌ عجیب‌‌وغریب، یک شخصیت یا یک خارجی رفتار می‌‌شد. توجه همکارانش به او صادقانه بود، سخنان بی‌‌پایان درباره لهجه و استایل کیسینجر هم همین‌‌طور بود، سرزنش علیه قدرت یهودیانی که بخشی از گفت‌وگوهای معمول میان حلقه‌‌ی داخلی نیکسون بود هم همین‌‌طور بود... کیسینجر هرگز نتوانست...یهودیت خود را کنار بگذارد.»

با توجه به قدرت و مسوولیتی که نیکسون به او سپرده بود، کیسینجر آشکارا مایل بود با اهانت‌‌هایی که به‌عنوان «یهودستیزی اجتماعی نیکسون، دیدگاه استانداردی که یهودیان ثروتمند و حیله‌‌گر هستند» می‌‌نگریست، زندگی کند و با این اهانت‌‌ها همزیستی داشته باشد. او دیدگاه کلیشه‌‌ای نیکسون از یهودیان را دیدگاه لیبرال‌‌ها توصیف می‌‌کند که وفاداری به اسرائیل را بالاتر از هر چیز دیگری قرار می‌‌دهند. باوجوداین نگرش، او تنها یهودی‌‌ای نبود که نیکسون در حلقه‌‌ داخلی مشاوران خود به استخدام درآورده بود. کیسینجر بین «یهودستیزی نرم»ی که او مجبور به زیستن با آن در کاخ سفید بود و «یهودی‌‌ستیزی آشکار» و شریرانه‌ای که در میان برخی از اعضای کابینه‌‌ نیکسون و تشکیلات WASP [پروتستان‌‌های سفیدپوست آنگلوساکسون] بود، تمایز قائل شد. همان‌طور که کیسینجر اغلب می‌‌گفت: «نمی‌‌توانید سیزده عضو خانواده‌‌تان را در هولوکاست از دست بدهید و این تاثیری بر هویت شما نداشته باشد.» اما او معتقد بود که باید منافع یهودیان و «نه‌‌فقط سرنوشت یهودیان» را در چارچوب منافع استراتژیک آمریکا ارائه کند. بنابراین توصیه‌های سیاسی او در این شرایط ارائه شد.

او نگران این بود که غیریهودیان درباره یهودیان چه فکر می‌‌کنند و باور داشت که رهبران یهودی آمریکا به‌‌اندازه‌‌ کافی نسبت به آن حساس نیستند. این مساله او را حتی محتاط ‌‌تر و دفاعی‌‌تر ساخت آن‌گاه ‌‌که به مسائلی می‌‌پرداخت که بر آینده مردم یهود تاثیر می‌‌گذاشت. کیسینجر به من می‌‌گفت، حفظ اسرائیل «همیشه نگرانی و دغدغه ویژه من بود» - و حوادث روایت‌‌شده در این کتاب شاهدی بر آن است- اما او فهمید که باید حمایت خود از اسرائیل را پنهان دارد؛ زیرا از همان ابتدا مورد سوءظن بود. گاهی اوقات کیسینجر در کاخ سفیدِ نیکسون، تا حدودی برای محافظت از خود در برابر اتهام وفاداری دوگانه و استراق سمعِ «اف.بی.آی» از کارکنان یهودی‌‌اش و نیز روزنامه‌‌نگاران یهودی در اطرافش تلاش می‌‌کرد. در موارد دیگر، در مکالماتی در دفتر بیضی‌‌شکل، مواضع سخت‌‌تری در برابر یهودیان نسبت به نیکسون اتخاذ می‌‌کرد و رهبران جامعه‌‌ یهودی آمریکا را به باد انتقاد می‌‌گرفت. در یک مورد فاحش، او از وزارت امور خارجه به‌دلیل صدور بیانیه‌‌ای شکوه‌آمیز درباره رفتار شوروی با شهروندان یهودی‌‌اش انتقاد کرد. او به نیکسون گفت: «مهاجرت یهودیان از اتحاد جماهیر شوروی به کشوری دیگر هدف سیاست خارجی آمریکا نیست.» او افزود: «اگر آنها یهودیان را در اتاق‌‌های گاز در اتحاد جماهیر شوروی قرار دهند، این یک نگرانی آمریکایی نیست...[اگرچه] ممکن است یک نگرانی بشردوستانه باشد.»

بااین‌‌حال، وقتی نوبت به سیاست خاورمیانه می‌‌رسید، کیسینجر یک رویکرد استراتژیک را اتخاذ می‌‌کرد. هدف او روشن بود: ارتقای یک نظم خاورمیانه‌‌ای آمریکایی مبتنی بر شراکت با قدرت‌های منطقه‌‌ای مدافع حفظ وضع موجود یعنی شاه ایران، اسرائیل و مصر - دومی پس‌‌ازآنکه توانست از اردوگاه شوروی خارج شود. به‌‌این‌‌ترتیب، او هویت یهودی خود را با هویت آمریکایی تطبیق و آشتی می‌‌داد. در این فرآیند، او به تضمین موجودیت دولت یهود با ارائه توجیهی برای حمایت آمریکا کمک می‌‌کرد که به باور او پایدارتر از ارزش‌های مسیحی- یهودی‌‌ای بود که آمریکایی‌‌ها با اسرائیل در آن اشتراک داشتند. همان‌طور که او در خاطراتش توضیح می‌‌دهد، «امنیت اسرائیل را می‌‌توان با اتصال آن به یک نفع استراتژیک از ایالات‌‌متحده و نه به احساسات افراد حفظ کرد.» این دقیقا همان کاری است که قصد انجامش را داشت و در این فرآیند ائتلافی میان آمریکا و اسرائیل شکل می‌‌گرفت که به تضمین بقای اسرائیل در یک محیط خصم‌آلود کمک می‌‌کرد.

راجرز ماموریت خاورمیانه را به‌دست آورده بود؛ اما در عرض سه سال، کیسینجر در یک خصومت شخصی تلخی که گاهی نیکسون را به شوریدگی و بی‌‌قراری سوق می‌‌داد، از او باز پس گرفت. در این فرآیند، کیسینجر به‌طور سیستماتیک بر نگرانی‌‌های رئیس خود درباره تاثیر هویت یهودی‌‌اش غلبه کرد؛ اما هرگز از آن نگرانی نکاست. بااین‌‌حال، برای کیسینجر، دشمنی با راجرز نیز یک تجربه‌‌ آموزنده مهمی بود. او تحت تاثیر احساسات برانگیخته‌‌شده با هویت و جاه‌‌طلبی کشف کرد که چگونه به سیاست‌‌های خاورمیانه و فراز و نشیب‌‌های آن نزدیک شود، از رویدادهای آنجا، نزدیکی‌‌اش به رئیس‌‌جمهور و درکش از اولویت‌‌ها و تمایلات نیکسون برای تضعیف و مانور آمدن، بر وزیر خارجه بهره‌‌برداری کند. او زودتر از آغاز جنگ یوم کیپور موفق به جایگزینی راجرز نشد؛ اما تا آن زمان یک استراتژی به‌‌دقت سنجیده‌شده برای تبدیل بحرانی عمیق به یک گشایش چشمگیر برای دیپلماسی مسالمت‌‌جویانه ایالات‌‌متحده را بسط داد.

04 (1) copy