04-04

او با بی‌علاقگی گفت که سوریه در این صورت به جنگ ادامه خواهد داد. اسد اصرار کرد: «همه‌ ما کوه را خالی می‌کنیم یا آنجا می‌مانیم. ما معتقدیم که حق با ماست؛ آنها می‌دانند که اشتباه می‌کنند.»

وزیر امور خارجه بی‌باک به این‌سو و آن‌سو، عقب و جلو می‌رفت، با زحمت و حوصله هر دو طرف را به توافق نزدیک‌تر می‌کرد.

کیسینجر تهدیدهای خود را برای اسرائیلی‌ها و چاپلوسی‌های خود را برای اسد نگه می‌داشت.

در ۲۳مه، در یک لحظه‌ خاص، کیسینجر به اسرائیلی‌ها اعتراف کرد که گیر افتاده است. او با توسل به‌تحقیر خود، از آنها پرسید: «به نظر شما اگر برای پنجاهمین بار بگویم که می‌روم، اعتبار من تضعیف می‌شود؟» دایان در خاطرات خود، کیسینجر را در این مذاکرات به‌عنوان فردی «یکه و تنها» توصیف می‌کند. این اصطلاح برای توصیف مهاجران یهودی آلمانی به اسرائیل به‌کار می‌رود که سخت‌گیری منظم و هوشیارانه‌ای را برای محیط آشفته و پر از احساسات یک دولت نوپا که برای بقا در خاورمیانه تلاش می‌کند، به ارمغان آوردند. دایان همچنین خاطرنشان کرد که چگونه کیسینجر جدیت و ظرفیت خارق‌العاده‌اش برای کار سخت را با لطافت طبع و حس شوخ‌طبعی بسیار تعدیل می‌کند.

دایان می‌گوید: «گاهی در وسط مکالمه مکث می‌کرد، به سکوت فرو می‌رفت، پاهایش را دراز می‌کرد، در افکار خود غوطه‌ور می‌شد و به‌ظاهر با خودش مشورت می‌کرد. این طلسم‌های مراقبه‌ ناگهانی با یک علامت هشدار همراه می‌شد: او مثل یک بچه در مهدکودک شروع به جویدن مداد زردش می‌کرد.» دایان خاطرنشان کرد که «پس از مطالعه‌ای عمیق، نقشه‌هایی را که پیش‌تر هرگز ندیده است و زمین‌هایی را که با آنها آشنا نیست ثبت و آنها را در ذهن خود حک و تثبیت می‌کند.»

کیسینجر همراه با اسرائیلی‌ها، همچنان پیامدهای تاریک شکست آنها در گرفتن امتیازات بیشتر را به تصویر می‌کشد و بار دیگر در ۲۲مه، روشی را توصیف کرد که از طریق آن ایالات‌متحده به‌واسطه‌ اروپا و یک تحریم نفتی دیگر اعراب، مجبور به اعمال خطوط۱۹۶۷ می‌شود. کیسینجر با استناد به چشم‌انداز قربانی شدن چکسلواکی در برابر هیتلر در محراب مماشات خاطرنشان کرد: «پس ما یک وضعیت ۱۹۳۸ داریم. این کابوس من است مانند بسیاری از سرطان‌ها، ممکن است تا زمانی که کشنده نباشد قابل‌مشاهده نباشد.» او همچنین - در صورت لزوم- پیام رسمی ریاست‌جمهوری را به سرعت آماده کرد. برای مثال، نیکسون در ۲۲مه در پیامی به مایر پیش‌بینی کرد که در صورت شکست مذاکرات، افکار عمومی، اسرائیل را مسوول می‌داند. نه‌تنها حمایت کنگره آن‌گونه که باید نبود، بلکه او تحت «فشار گسترده برای ارزیابی مجدد سیاست ایالات‌متحده در قبال اسرائیل» قرار گرفت و این امر توانایی او را برای «تداوم کمک در رفع نیازهای اسرائیل» به خطر انداخت. این تهدیدها حتی از سوی یک رئیس‌جمهور به‌شدت تضعیف‌شده، همراه با تمایل مایر و دایان برای بازگرداندن نیروهای ذخیره به خانه، به کیسینجر این امکان را داد که به‌اندازه‌ای از اسرائیلی‌ها [امتیاز] به دست بیاورد تا اسد را با انجام اقدام بیشتر متقاعد سازد و همین توجیهی به‌دست او می‌داد تا برای اندکی [امتیاز] بیشتر نزد اسرائیلی‌ها بازگردد.

دایان، طبق معمول، پیشرفت‌های مفهومی‌ای را ارائه کرد که کیسینجر با ولع آنها را گرفت و به نکاتی مبدل کرد که اسد را متقاعد می‌کرد که آنها را به‌عنوان شکست اسرائیل و در نتیجه پیروزی برای سوریه بپذیرد.

«موتا گور» نیز با وجود تمام تمسخرهای کیسینجر از او نزد دیگران، به این ایده ساده رسید که «گره گوردیانی»  [ Gordian knot: بر اساس افسانه یونانی، «گره گوردیان» اشاره دارد به «گوردیوس»، سلطان فری جیا که طنابی را گره زد و اعتقاد بر این بود که هرکس این گره را بگشاید مالک و سرور آسیا خواهد شد. این «گره» اشاره دارد به مساله گیج‌کننده یا مشکل معمامانند] روی نیروهای محدودکننده را قطع کند. اسد قاطعانه گفته بود که سه لشکر زرهی را در خط مقدم نگه دارد. گور پیشنهاد کرد که به‌جای درخواست از اسد برای عقب کشیدن دو لشکر، اسرائیل می‌تواند یک تیپ از هر سه لشکر را در منطقه‌ جلویی بپذیرد. این نوعی مفهوم‌سازی ساده‌ نظامیِ آبرو حفظ کن بود که

[بر اساس آن] دیپلمات‌ها به تفاوت‌های ظریفی متکی هستند که به‌ظاهر غیرقابل پل زدن هستند. دراین مورد، این مساله کیسینجر را قادر ساخت تا اسد را متقاعد کند که نیروهای اصلی جنگی خود را از پشت دمشق خارج کند و درعین‌حال عناصری از هر سه لشکر خود را در جبهه نگه دارد.در شب ۲۳مه، کیسینجر به نیکسون گزارش داد که او به درک مفهوم محدودیت‌های تسلیحاتی در پشت خطوط جدایی و پیشرفت در رسیدگی به مواضع اسرائیل در کوه هرمون (آنها به نیروی ناظر سازمان ملل تحویل داده می‌شود) رسیده است. هنوز انبوهی از جزئیات وجود داشت که باید حل‌وفصل می‌شد؛ اما اساسا فنی بودند. کیسینجر تصمیم گرفت مذاکرات را به پایان برساند. برای تسهیل این امر، او خواستار امتیاز بیشتر اسرائیل درباره خط قرمزی شد که نشان‌دهنده‌ وسعت حرکت روبه‌جلوی سوریه بود. مایر به‌جای درگیر شدن در این نمایش‌ها، راهی برای کاهش اندازه‌ منطقه‌ حائل سازمان ملل در سمت شرقی آن پیدا کرد. این به حرکت یک کیلومتری خط قرمز سوریه به سمت غرب تبدیل شد. کیسینجر آن را در جیب خود گذاشت. این نشان می‌داد که حرفش را به کرسی می‌نشاند.

یکشنبه، ۲۶مه۱۹۷۴، بیت‌المقدس– دمشق. این‌بار، کیسینجر آن‌قدر مصمم بود که چادرش را ببندد و به خانه برود- چه با موفقیت چه با شکست- و در یک ناهار نیمه‌دولتی که مایر در هتل «کینگ دیوید» میزبانش بود با مایر و تیم اسرائیلی خداحافظی کرد؛ رویدادی که این پیام را به اسد می‌داد که زمان او نیز تمام شده است. مایر در مقابل همه اعضای کابینه در حال وداعش - با دیوارهای باستانی بیت‌المقدس که از پنجره‌های قوس‌دار و مرتفع نمایان بود- وقتی با کیسینجر باده‌نوشی کرد، احساساتی شد. لیوانش را به‌سوی کیسینجر بلند کرد و به او تعارف کرد. مایر خطاب به کیسینجر گفت که شما به او [منظور خودِ مایر است] یاد دادید که درست بودن کافی نیست؛ اینکه او [مایر] همچنین باید یاد می‌گرفت که با همسایگانش زندگی کند، «چیزهایی را که درست نیست، نپذیرد؛ اما حداقل آنها را درک کند.»